جمعه, ۳۰ فروردين ۱۴۰۴، ۰۳:۴۷ ق.ظ

درباره سايت

پایگاه مذهبی دارالصادقیون

اللّهُمَّ صَلِّ عَلى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ خازِنِ العِلْمِ الدَّاعی إِلَیْکَ بِالحَقِّ النُّورِ المُبِینِ،. اللّهُمَّ وَکَما جَعَلْتَهُ مَعْدِنَ کَلامِکَ وَوَحْیِکَ وَخازِنَ عِلْمِکَ .
هدف از خلقت عالم معرفت و عبادت خداوند متعال است, و غرض از بعثت انبیاء از آدم تا خاتم تحقق آن است, رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای تعلیم و تربیت بشریّت به معرفت و عبادت ,قرآن و کسی که نزد او علم تمام قرآن است به یادگار گذاشت.
هرچند حوادث روزگار نگذاشت مفسّر معصومِ قرآن, پرده از حقایق کتاب خدا بردارد ولی در فرصت کوتاهی که برای ششمین اختر فرزوان آسمان هدایت پیش آمد,شاهراه مذهب حق را برای رهروانِ از خلقت باز کرد , و فطرت تشنه انسانیت را به آب حیات عبادت و معرفت سیرآب کرد.
امید است پیروان مذهب حق روز عزای آن حضرت, آنچه در توان دارند در مراسم سوگواری انجام دهند تا مشمول دعای مستجاب او شوند که فرمود((رحم الله من احیی امرنا)) رحمتی که سرمایه ی سعادت و وسیله ی نجات از شدائد برزخ و قیامت است.
در راستای جنگ نرم و عمل به فرمایشات رهبر معظم انقلاب و مقابله با تهاجمات فرهنگی که ایمان مسلمین را نشانه رفته است و سعی در تخریب عقاید و افکارمان دارد در فضای مجازی پایگاه مذهبی دارالصادقیون را در سرزمین تکریم مقام عالی امام صادق علیهالسلام شهرستان رفسنجان (دارالصادقیون) ،راه اندازی نموده ایم.که وظیفه خود را در قبال احیای اندیشه های والای اهل بیت(علیهم السلام) و حفظ ارزش ها و دفاع از مبانی فکری انقلاب واسلام انجام داده و مطالبی سودمند برای کسانی که جویای حقیقت هستند ارائه نماییم.امیدواریم که شما خوانندگان عزیز با نظرات سازنده خود محبین صادق الائمه علیه السلام را ، در راستای عمل به وظیفه یاری نمایید. این پایگاه در راستای جنگ نرم و تبلیغات حرکت کاروان صادقیه در رفسنجان راه اندازی شده است وبیشتر مطالب آن در خصوص توسل وعشق به اهل بیت و احیای اندیشه های والای اسلام ناب محمدی و تکریم مقام عالی ارباب امام جعفر صادق (علیه السلام) می باشد.
آدرس:استان کرمان ، شهرستان رفسنجان
حسن آباد صادق الائمه علیه السلام نوق
احمدتقی نژاد

بایگانی

پربحث ترين ها

محبوب ترين ها

پيوندها

تصاوير برگزيده

شبکه های اجتماعی

۱۰۷ مطلب در فروردين ۱۳۹۵ ثبت شده است

متن ادبی «وقتی تو رفتی...»

شعر و دلنوشته های مذهبی

یک روز، وقتی کبوتران و سروها بیدار شدند، کسی به دیدن‏شان نیامد و احوال تنهایی دل‏شان را نپرسید.
یک روز، وقتی کوه‏ها با آمدن خورشید پلک گشودند، نسیم، عطر تو را برای‏شان به ارمغان نبرد.
یک روز، وقتی زمین نفس کشید، عطر لبخند تو را حس نکرد و سوز زمستان، تا مغز استخوانش را لرزاند.
تو که نیامدی، دنیا مثل همه دیوارهای گلی، زیر برف‏های فراموشی لرزید.
باران مهربان امامت
هنوز صدای هق‏هق شب‏بوها در کوچه‏های بعد از تو سرگردانند.
منصور دوانیقی، لبخند می‏زند به آینه‏های وحشت‏زده روبه رویش. منصور، عطر امامت پیوسته تو را حس می‏کرد. گمان می‏کرد بعد از تو، باران رحمت امامت، تشنگی زمین را درنیابد؛ اما باران مهربان امامت، تشنگی زمین را فراموش نمی‏کند. این باران، ادامه توست؛ همان‏گونه که تو ادامه عدالت علی علیه‏السلام بودی.
ترویج طعم فقه
حس کردی مهم‏ترین وظیفه امامت امروز تو ترویج فقه است. ولایت و امامت و اطاعت از امامت را به شاگردانت آموختی تا دنیا، طعم امامت تو را بچشد.
هنوز دنیا، عطر کلام تو را حس می‏کند. هنوز هر صبح، عطر سلام تو را از سطرسطر پیشانی خورشید می‏خوانیم.
تو هنوز زنده‏ای، تو هنوز ادامه داری و تا روزی که عطر امامت جاری باشد، ما عطر تو را احساس خواهیم کرد. 
منادی اتحاد و انسجام اسلامی
وحدت اسلامی، ریشه در درس‏های تو دارد، انسجام اسلامی، با کلام تو گره خورده است. 
عطر تو در جان وحدت و روح انسجام، دویده است. درس‏های تو، دست‏های اتحاد و یک‏پارچگی ملت‏های مسلمان‏اند. 
تو، چشمه هنوز جاری و همیشه جاری اسلامی.
-------------------------------------------------------------------------------

اشارات :: آبان ۱۳۸۶، شماره ۱۰۲ :عباس محمدی

منبع: موسسه جهانی سبطین

متن ادبی «داغ شیعه در غربت بقیع»

شعر و دلنوشته های مذهبی

غروب غریبت، در لابه‏لای دقیه‏های خاکی بقیع قد می‏کشد. مدبنه، با التهاب به مدار پرواز کبوتران دست می‏برد تا مردم، آیه‏های زخمی نشناختنت را به دوش بکشند و عذر نیاورند.
زمین، آبستن اشک می‏شود. خورشید، قد خم می‏کند و دست‏های ملتمس عرشیان، همگام با فرشیان، شعر بی‏قراری را در آغوش می‏کشند.
داغ در گلوی شیعیان منتشر می‏شود تا بلوغ ابری بقیع را نظاره کنند.
نبض تاریخ به هم خورده است
نبض تاریخ، به هم خورده است. دشمنان، با زهرشان، قلب تو را نشانه رفته‏اند تا حوصله خدا را سر ببرند.
با این بدبختی عمیقی که فراهم کرده‏اند، نه تنها به ساحت سبزت راه نیافته‏اند، که آتش جهنم خودشان را شعله‏ورتر ساخته‏اند. اینان، سپاهیان شیطانند که از دهلیزهای پرپیچ و خم جهالت و نکبت سردرآورده‏اند. اینان می‏خواهند آینه امامت را بشکنند؛ ولی دیری نخواهد پایید که مذلت و سرافکندگی خویش را در قامت «وجوه یومئذ خاشعه» تجربه خواهند کرد.
خورشید از چشمان تو تقلید می‏کند
هنوز هم دنیا، از شکوه جاری تو وام می‏گیرد. هنوز هم خورشید، از چشمان تو تقلید می‏کند. دانشگاه، به نام تو زنده است؛ حوزه از زلال دانش تو آب می‏خورد و عطش دانش‏اندوزی راهیان عشق، با کلام تو سیراب می‏شود. 

اشارات :: آبان ۱۳۸۶، شماره ۱۰۲ :از نقی یعقوبی

متن ادبی «بوی غربت و یتیمی»

شعر و دلنوشته های مذهبی

اندوهی جانکاه بر تار و پود مدینه چنگ می‏زند و حُزنی غم‏ انگیز، افلاک را می‏ آشوبد. آسمان سیاه‏ پوش می‏شود و فوج فوج، فرشته‏ های عزدار، در نقطه‏ ای به نام بقیع، فرود می ‏آیند! و بقیع، با دیده گریان، انتظار ورود عزیزی را به سوگ می‏ نشیند!
در کوچه کوچه یثرب، بوی غربت و یتیمی می‏وزد! از درها، دیوارها، پنجره‏ ها، ملال و ماتم می‏بارد! سینه‏ ها، داغ بزرگی را به دفترش می‏کشند و جان‏ها، در آتش مصیبتی عظیم می‏گدازند! چشم‏ها به خون می‏ نشینند و دست‏ها، بی ‏تابی‏ شان را به سرها می‏ کوبند! شاید بلایی بزرگ نازل شده؟ شاید خورشید نقاب بر چهره افکنده؟
شاید ماه برای همیشه در محاق افتاده؟ یا عرش ترک برداشته، که این گونه آشوب در ذرّات عالم به پا شده است.
بقیع! ای گنجینه دردها و اندوه‏ها، ای نهان خانه اسرار آسمانی!
لب باز کن! از ناگفتنی‏ ها بگو! از دردهای نهانت بگو! امشب میزبان کدام عزیزی؟
امشب، کدام بهشت گمشده در تو پدیدار خواهد شد؟ کدام آفتاب، در خاکت طلوع خواهد کرد؟
لب باز کن، مهبط فرشتگان! زیارتگاه قدسیان! آرام جان افلاکیان!
با من سخن بگو! آن چه را که تو می‏دانی و ما نمی‏دانیم! از اندوه‏ های بی‏شماری که جگرت را به آتش می‏کشد! از زخم‏های فراوانی که بر پیکرت نشسته است! بقیع! ای سرزمین اندوه‏های آسمانی! امشب، سر به دامان کدام عزیز خواهی گذاشت! در ذهن لحظه‏هایت، حضور افلاکی کدام مهربان جاری است! امشب، گویا میهمان عزیزی داری!
چشم به راهی امشب پایان می‏گیرد! انتظارت به سر می‏آید! امشب او حتما خواهد آمد! صدای گریه را نمی‏شنوی؟ صدا از خانه ششمین خورشید زمین است! صدا از خانه فرزند فاطمه است!
می‏آید ... ، با جگری سوخته از زهر کینه!
ساغر جان امام غریب و بزرگ، لبریز از آتش زهر روزگار شده است!
می‏آید! معدن رسالت، دریای سخاوت، کوه حلم، اقیانوس معرفت... می‏آید!...
دنیا همیشه برای درک وسعت آسمانیان حقیر است، اندک است.
بقیع! آماده باش! بزم پذیرایی بیارای! دیده را فرش راهش کن!
آغوش بگشا! و جسم بی‏جانِ جان عالم را، در برگیر! آرام‏تر! که این پیکر مطهر، زخم فراوان دیده است! زخم کینه‏ توزی دنیا! زخمِ نامردمی‏ ها! زخم اسلام نمایان بی‏دین!
زخم نابرابری‏ها! شقاوت‏ها!
صدای گریه می‏آید!... صدای ضجه فرشتگان!
بقیع، امشب دوباره، در خاک تو خورشیدی خواهد دمید و ستاره‏ای به آسمان خواهد شتافت!

اشارات :: آذر ۱۳۸۲، شماره ۵۵      :خدیجه پنجی

متن ادبی «اشک بقیع»

شعر و دلنوشته های مذهبی

باز تکه ‏های ابر سیاه در دل آسمان، می‏خواهند حکایت تلخی را بسرایند، نوری بر دستان مدینه تشییع می‏شود. اینک امام علم و دیانت و سراینده سرود زیبای خدا پرستی، به سوی معبود می‏شتابد. اکنون فرزند دیگری از خاندان آل عبا و عالم دین خدا زهر تلخ دسیسه‏ های پلیدان را می‏نوشد، او امام همه خوبی‏ها و خانه همه دانش‏ها، امام جعفر صادق علیه‏ السلام است.

اندیشه تشیع در پله ششم، تاریخ را به ماتم می‏خواند، ماتمِ چشمه جوشان کلام شیعه ماتم خزانه‏ دار علم علی، فاتح قله ‏های بلند دانش خداوندی، وارث بزرگ پدر، هنوز آخرین حرف‏های امام، در گوش‏های زمان پژواک می‏کند:
«اِنَّ شَفاعَتَنا لا یَنالُ مُسْتَخِفّا بالصَّلوهِ»؛ همانا شفاعت ما به کسی که نماز را کوچک بشمارد، نخواهد رسید. بقیع همیشه گریان، امروز خورشید را در خود جای می‏دهد. درود بر تو ای ششمین پیام خدا بر زمین!
امروز اشک‏های تمام عاشقان خاندان علی از ابرهای غمگین آسمان بقیع می‏بارد و هر باربه یاد آن لحظه که زهر خصم را نوشیدی، جگرهامان به خون می‏نشیند و با چشمانی نمناک فریاد می‏زنیم:
اِنّا تَوَجَّهْنا وَ اسْتَشْفَعْنا وَ تَوَسَّلْنا بِکَ اِلَی اللّه‏ ـ یا وَجیها عِنْدَ اللّه‏، اشفع لنا عند اللّه‏

اشارات :: آذر ۱۳۸۲، شماره ۵۵ از:حبیب مقیمی