دوشنبه, ۲ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۱:۵۹ ق.ظ

درباره سايت

پایگاه مذهبی دارالصادقیون

اللّهُمَّ صَلِّ عَلى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ خازِنِ العِلْمِ الدَّاعی إِلَیْکَ بِالحَقِّ النُّورِ المُبِینِ،. اللّهُمَّ وَکَما جَعَلْتَهُ مَعْدِنَ کَلامِکَ وَوَحْیِکَ وَخازِنَ عِلْمِکَ .
هدف از خلقت عالم معرفت و عبادت خداوند متعال است, و غرض از بعثت انبیاء از آدم تا خاتم تحقق آن است, رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای تعلیم و تربیت بشریّت به معرفت و عبادت ,قرآن و کسی که نزد او علم تمام قرآن است به یادگار گذاشت.
هرچند حوادث روزگار نگذاشت مفسّر معصومِ قرآن, پرده از حقایق کتاب خدا بردارد ولی در فرصت کوتاهی که برای ششمین اختر فرزوان آسمان هدایت پیش آمد,شاهراه مذهب حق را برای رهروانِ از خلقت باز کرد , و فطرت تشنه انسانیت را به آب حیات عبادت و معرفت سیرآب کرد.
امید است پیروان مذهب حق روز عزای آن حضرت, آنچه در توان دارند در مراسم سوگواری انجام دهند تا مشمول دعای مستجاب او شوند که فرمود((رحم الله من احیی امرنا)) رحمتی که سرمایه ی سعادت و وسیله ی نجات از شدائد برزخ و قیامت است.
در راستای جنگ نرم و عمل به فرمایشات رهبر معظم انقلاب و مقابله با تهاجمات فرهنگی که ایمان مسلمین را نشانه رفته است و سعی در تخریب عقاید و افکارمان دارد در فضای مجازی پایگاه مذهبی دارالصادقیون را در سرزمین تکریم مقام عالی امام صادق علیهالسلام شهرستان رفسنجان (دارالصادقیون) ،راه اندازی نموده ایم.که وظیفه خود را در قبال احیای اندیشه های والای اهل بیت(علیهم السلام) و حفظ ارزش ها و دفاع از مبانی فکری انقلاب واسلام انجام داده و مطالبی سودمند برای کسانی که جویای حقیقت هستند ارائه نماییم.امیدواریم که شما خوانندگان عزیز با نظرات سازنده خود محبین صادق الائمه علیه السلام را ، در راستای عمل به وظیفه یاری نمایید. این پایگاه در راستای جنگ نرم و تبلیغات حرکت کاروان صادقیه در رفسنجان راه اندازی شده است وبیشتر مطالب آن در خصوص توسل وعشق به اهل بیت و احیای اندیشه های والای اسلام ناب محمدی و تکریم مقام عالی ارباب امام جعفر صادق (علیه السلام) می باشد.
آدرس:استان کرمان ، شهرستان رفسنجان
حسن آباد صادق الائمه علیه السلام نوق
احمدتقی نژاد

بایگانی

پربحث ترين ها

محبوب ترين ها

پيوندها

تصاوير برگزيده

شبکه های اجتماعی

تنها بر مزار من .

آموزه های دینی و مذهبی

تنها بر مزار من .

.. باور کن! باورکن که رفته ام. باورکن که تنهامانده ای. باورکن که بی فاطمه شدی. این را باورکن!

باید باورکنی و می دانم که حق داری اگرباورنکنی.
من هم باورنکرده ام، آن روز را که تو آمدی و در کنارم نشستی و گفتی که چرا «سلام » مرا جواب نمی دهی! و چقدر برایم سخت بود. در دریای چشمان توفانی تو غرق بودم و بغض گلویم را می فشرد که در دل هزار بار، سلامت را جواب می دادم تا بدانی هنوز هستم...هستم که دست مجروحم را به کمک دست دیگرم بالا بیاورم و اشک را از چشمان دریایی تو که برخاک قبرم می ریزد، پاک کنم; هنوزهستم تا سرم را به دست بگیری و درد دل کنی و من پهلویم درد بگیرد و رویم نشود که به تو بگویم...
علی من! مولای من! من فاطمه ام... همان فاطمه ای که همراه تو بود. حتی آنگاه که ازمهاجر و انصار کمک می خواستی و صدافسوس که آنان حقیقت را بر مصلحت ترجیح ندادند و به خانه خزیدند و خورشید را به فراموشی سپردند و حتی یک بار هم سری به تاثر تکان ندادند تا دلت آرام شود.
علی جان! رفیق خوب تنهایی هایم!
امشب که باز پیشم آمده ای، دیگرمی خواهم بگویم... فقط به تو! که شبها از دردپهلوی شکسته خوابم نمی برد ولی حتی یک بار هم صدایم در نیامد تا احساس غربت نکنی وتنهایی ات بیشتر نشود.
همسر عزیزم! من خوشبخت ترین زن دنیا بودم، چون تو را داشتم. من بهترین همسر عالم را داشتم. من مظلوم ترین و تنهاترین همسر عالم را داشتم. تو امیر مؤمنان بودی اماجاهلان این را نمی فهمیدند.
از هر چه دلت گرفت، از هر که دلت شکست با فاطمه ات بگو.
همسر خوبم! سینه مجروح زهرا همیشه از آن توست و صندوق دار اسرار غربتت.
می دانی چرا مرگ فاطمه ات این قدرها به تاخیر افتاد؟ به خاطر تو... به خاطر تویی که تنها شدی.
تویی که امشب زانوهایت «تا» شده اند و کنار قبر من نشسته ای و انگار فراموشت شده که حسین، خوابش نبرده است و زینب مادری می کندو تو... تو تنهای تنها، هم ناله چاه و نخلستانی!
علی من! مولای من! من فاطمه ام... همان فاطمه ای که همراه تو بود. حتی آنگاه که ازمهاجر و انصار کمک می خواستی و صدافسوس که آنان حقیقت را بر مصلحت ترجیح ندادند و به خانه خزیدند و خورشید را به فراموشی سپردند و حتی یک بار هم سری به تاثر تکان ندادند تا دلت آرام شود
حق داری... حق داری که با دستانت بر خاک مزارم چنگ زنی.
ماه هم حق دارد که چهره اش را از تو بپوشاند و خاک قبرم را تاریک کند و نگذارد کسی اشکهای تو را ببیند. حق داری، «حق » باتوست و «تو» با حق هستی.
پسر عمو وجود تو مایه آرامش فاطمه است.
علی من! گریه کن! اما نه برخود که بر من;برفاطمه ات که بی علی است، که بی تواست.
همسفر زندگی ام!
آن روز حتی سلمان و مقداد را هم به کمک نخواستم تا ثابت کنم که با پهلوی شکسته و بادست مجروح و صورت نیلی هم نباید دست از دامان امام زمان خود کشید، نباید حریم ولایت را بی دفاع گذاشت.
«تنها» دفاع کردم تا همه بدانند که در آن کوچه یک نفر هم به کمک من و تو نیامد.
صورتم را از نگاهت پوشاندم تا مبادا احساس شرم کنی که مبادا غصه بخوری. پهلوی شکسته ام را از چشم زینب پوشاندم و اشکهایم را از چشمان حسنین. آن شب حتی ام کلثوم هم کنارم نشست و پیشانی ام را بوسید. چشم باز نکردم و گذاشتم فکر کند که مادر آرام خوابیده است و توانسته مادر را غافلگیر کند.
اما تو همه چیز را فهمیدی. این را از نگاهت دانستم، از زود به خانه آمدنت و تا دیروقت بیدار ماندنت.
از نگاههای نگران و مضطربت، از نوای «امن یجیبت » و از چشمهای عذر خواهت که به زبان بی زبانی می گفت: «اینها همه اش به خاطر من است »!
عزیزم! علی جانم! فاطمه ات کتک خورد اما اینها همه به خاطر تو بود.
علی جانم! علی جان!
دوست دارم تا صبح بر مزارم باشی اما باید بروی که امشب حسین بهانه مرا گرفته است وتا تو نروی آرام نمی گیرد و زینبم کوچکتر ازآن است که آرامش کند.
همسرم! امام مظلومم! برو دست خدا به همراهت.
برو مهربان فاطمه تا سحر چیزی نمانده است!

منبع:tebyan.net



نظرات (۰)
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی