ولی یادگناهام میوفتم و فریادمو خفه میکنم.اصلا مگه روم میشه با این همه گناه بگم کربلا میخوام اصلا مگه میشه ،چشم رو اون همه گناه بست و گفت اقامنم کربلایی کن ، آقا جان شرمندم، شرمنده تر از همیشه … !
گناهکارم گناهکار تر از همیشه ، توشه ی گناهم آنقدر سنگین شده که تاب تحمل ندارم. خستم از تحملِ خودم خسته از تحملِ منِگناهکارم ، کاش این مَن دست ازسرِ مَن بردارد تا کمی آرام شوم و فریاد بزنم پس من چه؟ کرب وبلایم نمیبری؟خسته ام از دیدن عکس حرم، از التماس دعاگفتن به زائرهایی که بادیدن معشوق یاد من گنه کار نمی افتند که دعاکنند که شاید … شاید به دعای خوبانت بطلبی این منِ گناهکار را .! خستم از قلب و روح مریضم ،از گناهانم …
میشود بحق این روزها معجزه کنی؟ دلم پاک شدن میخواهد دلم معجزه میخواهد و چه معجزه ای زیباتر از اینکه شما مرا قابل بدانی ! این من آلوده را فقط معجزه خوب میکند فقط کربلا خوب میکند … ! زمزمه ای افتاده به جانم که هر از دم فقط بر زبان روح و روانم تلقین میشود :
من اگر پَست نبودم حرمم میبردن
نظرات (۰)
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است