جمعه, ۱۱ آبان ۱۴۰۳، ۰۵:۵۰ ق.ظ

درباره سايت

پایگاه مذهبی دارالصادقیون

اللّهُمَّ صَلِّ عَلى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ خازِنِ العِلْمِ الدَّاعی إِلَیْکَ بِالحَقِّ النُّورِ المُبِینِ،. اللّهُمَّ وَکَما جَعَلْتَهُ مَعْدِنَ کَلامِکَ وَوَحْیِکَ وَخازِنَ عِلْمِکَ .
هدف از خلقت عالم معرفت و عبادت خداوند متعال است, و غرض از بعثت انبیاء از آدم تا خاتم تحقق آن است, رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای تعلیم و تربیت بشریّت به معرفت و عبادت ,قرآن و کسی که نزد او علم تمام قرآن است به یادگار گذاشت.
هرچند حوادث روزگار نگذاشت مفسّر معصومِ قرآن, پرده از حقایق کتاب خدا بردارد ولی در فرصت کوتاهی که برای ششمین اختر فرزوان آسمان هدایت پیش آمد,شاهراه مذهب حق را برای رهروانِ از خلقت باز کرد , و فطرت تشنه انسانیت را به آب حیات عبادت و معرفت سیرآب کرد.
امید است پیروان مذهب حق روز عزای آن حضرت, آنچه در توان دارند در مراسم سوگواری انجام دهند تا مشمول دعای مستجاب او شوند که فرمود((رحم الله من احیی امرنا)) رحمتی که سرمایه ی سعادت و وسیله ی نجات از شدائد برزخ و قیامت است.
در راستای جنگ نرم و عمل به فرمایشات رهبر معظم انقلاب و مقابله با تهاجمات فرهنگی که ایمان مسلمین را نشانه رفته است و سعی در تخریب عقاید و افکارمان دارد در فضای مجازی پایگاه مذهبی دارالصادقیون را در سرزمین تکریم مقام عالی امام صادق علیهالسلام شهرستان رفسنجان (دارالصادقیون) ،راه اندازی نموده ایم.که وظیفه خود را در قبال احیای اندیشه های والای اهل بیت(علیهم السلام) و حفظ ارزش ها و دفاع از مبانی فکری انقلاب واسلام انجام داده و مطالبی سودمند برای کسانی که جویای حقیقت هستند ارائه نماییم.امیدواریم که شما خوانندگان عزیز با نظرات سازنده خود محبین صادق الائمه علیه السلام را ، در راستای عمل به وظیفه یاری نمایید. این پایگاه در راستای جنگ نرم و تبلیغات حرکت کاروان صادقیه در رفسنجان راه اندازی شده است وبیشتر مطالب آن در خصوص توسل وعشق به اهل بیت و احیای اندیشه های والای اسلام ناب محمدی و تکریم مقام عالی ارباب امام جعفر صادق (علیه السلام) می باشد.
آدرس:استان کرمان ، شهرستان رفسنجان
حسن آباد صادق الائمه علیه السلام نوق
احمدتقی نژاد

بایگانی

پربحث ترين ها

محبوب ترين ها

پيوندها

تصاوير برگزيده

شبکه های اجتماعی

مرا به زور به بهشت ببرید!!

مرا به زور به بهشت ببرید!!

تاجرى بود که از این گونه روایات در مورد خمس خبر داشت. روزى به خدمت مرحوم آیت الله العظمى میرزا ابراهیم کلباسى رفت. او مرید آیت الله کلباسى بود، تمام نمازهاى صبح و ظهر و شب خود را پشت سر ایشان مى‏خواند. آن وقت‏ها که بانک نبود، مردم در خانه گاوصندوق داشتند، گفت: آقا! کلید گاوصندوقِ پول من، با یک بند همیشه در گردن من است. من به هر جا مى‏روم؛ میهمانى، مسافرت‏ و حتى حمام، این کلید روى قلب من است.

آن تاجر مى‏گفت: صداى پول که مى‏آید، دل من آتش مى‏گیرد. مرحوم کلباسى به او گفت: این مطلب چه ربطى به من دارد؟ گفت: این که به خدمت شما آمده‏ام و آدرس کلید را مى‏دهم، چون مى‏خواهم روز پنجشنبه با هفت هشت نفر از آن مسجدى‏هاى قوى هیکل براى ناهار به خانه من بیایید. من از ابتداى عمرِ تجارتم تا به حال خمس مالم را نداده‏ام. مى‏دانم که قرآن گفته است:
«وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مّن شَىْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ» «1»

اما دلم نمى‏آید که از این پول‏ها دل بکنم. خدا خراب کند این دل را که نمى‏آید.
گفت: این پول به جان و قلبم بسته است. خیلى هم خمس بدهکار هستم، مثلًا بدهکارى من هم به پول آن زمان، دو هزار تومان است، که سى تا خانه مى‏شد خرید. این داستان براى زمان فتحعلى شاه است.
تاجر گفت: شما پنج شنبه بیایید، غذا را که خوردید، من طناب را هم آنجا مى‏گذارم. به این قوى هیکل‏ها بگو که دست‏هاى من را ببندند، کلید را دربیاورند، درب گاوصندوق را باز کنند. به فریاد، ناله و ناسزا گفتن من کارى نداشته باشند، شما خمس مال من را بردار و برو. چون من نمى‏توانم طور دیگرى خمسم را بپردازم. من خودم با پاى خودم نمى‏توانم به بهشت بیایم، به زور من را بکشید و ببرید
کلباسى دید از زمان پیغمبر صلى الله علیه و آله تا به حال، کسى این طور خمس نگرفته است، خیلى جالب است؛ با جنگ باید خمس گرفت. آمدند و ناهارشان را خوردند.
کلباسى گفت: بریزید و دست او را ببندید.

گفت: حضرت آیت الله! الآن نمک من را خوردید، چرا دست‏هاى من را مى‏بندید؟ گفت: کلید را از گردن او در بیاورید. کلید را از گردن او در آورده و در صندوق را باز کردند. آن مقدارى که خودش گفته بود برداشتند. بعد دیدند که غش کرد، داشت مى‏مرد. آیت الله کلباسى گفت: کاه‏گل بیاورید و جلوى بینى او بگذارید تا به هوش آید.

فرداى آن روز به خدمت آیت الله کلباسى آمد و خیلى دعا کرد، گفت: آقا! من مریض روحى هستم، در هر صورت چاره‏اى نبود، باید دست‏هاى من را مى‏بستید و به طرف بهشت مى‏کشیدید. من آدمى نبودم که به من بگویید: این بهشت است، برو. شهوت پول نمى‏گذارد که آدم به بهشت برود.

نظرات (۰)
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی