شنبه, ۳۱ فروردين ۱۴۰۴، ۱۰:۳۸ ق.ظ

درباره سايت

پایگاه مذهبی دارالصادقیون

اللّهُمَّ صَلِّ عَلى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ خازِنِ العِلْمِ الدَّاعی إِلَیْکَ بِالحَقِّ النُّورِ المُبِینِ،. اللّهُمَّ وَکَما جَعَلْتَهُ مَعْدِنَ کَلامِکَ وَوَحْیِکَ وَخازِنَ عِلْمِکَ .
هدف از خلقت عالم معرفت و عبادت خداوند متعال است, و غرض از بعثت انبیاء از آدم تا خاتم تحقق آن است, رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای تعلیم و تربیت بشریّت به معرفت و عبادت ,قرآن و کسی که نزد او علم تمام قرآن است به یادگار گذاشت.
هرچند حوادث روزگار نگذاشت مفسّر معصومِ قرآن, پرده از حقایق کتاب خدا بردارد ولی در فرصت کوتاهی که برای ششمین اختر فرزوان آسمان هدایت پیش آمد,شاهراه مذهب حق را برای رهروانِ از خلقت باز کرد , و فطرت تشنه انسانیت را به آب حیات عبادت و معرفت سیرآب کرد.
امید است پیروان مذهب حق روز عزای آن حضرت, آنچه در توان دارند در مراسم سوگواری انجام دهند تا مشمول دعای مستجاب او شوند که فرمود((رحم الله من احیی امرنا)) رحمتی که سرمایه ی سعادت و وسیله ی نجات از شدائد برزخ و قیامت است.
در راستای جنگ نرم و عمل به فرمایشات رهبر معظم انقلاب و مقابله با تهاجمات فرهنگی که ایمان مسلمین را نشانه رفته است و سعی در تخریب عقاید و افکارمان دارد در فضای مجازی پایگاه مذهبی دارالصادقیون را در سرزمین تکریم مقام عالی امام صادق علیهالسلام شهرستان رفسنجان (دارالصادقیون) ،راه اندازی نموده ایم.که وظیفه خود را در قبال احیای اندیشه های والای اهل بیت(علیهم السلام) و حفظ ارزش ها و دفاع از مبانی فکری انقلاب واسلام انجام داده و مطالبی سودمند برای کسانی که جویای حقیقت هستند ارائه نماییم.امیدواریم که شما خوانندگان عزیز با نظرات سازنده خود محبین صادق الائمه علیه السلام را ، در راستای عمل به وظیفه یاری نمایید. این پایگاه در راستای جنگ نرم و تبلیغات حرکت کاروان صادقیه در رفسنجان راه اندازی شده است وبیشتر مطالب آن در خصوص توسل وعشق به اهل بیت و احیای اندیشه های والای اسلام ناب محمدی و تکریم مقام عالی ارباب امام جعفر صادق (علیه السلام) می باشد.
آدرس:استان کرمان ، شهرستان رفسنجان
حسن آباد صادق الائمه علیه السلام نوق
احمدتقی نژاد

بایگانی

پربحث ترين ها

محبوب ترين ها

پيوندها

تصاوير برگزيده

شبکه های اجتماعی

واپسین نفس هاى مهربان

شعر و دلنوشته های مذهبی

واپسین نفس هاى مهربان

مردى از دنیا مى رود که دنیا، چشم انتظارش بود تا بیاید و دایره نبوت را در افق باز چشم هایش، به پایان برساند؛ مردى که دنیا چشم انتظارش نشست تا نقطه بگذارد بر انتهاى سطر پیامبرى و نامه رسالت را مُهر بنگارد با نقش نگین خاتمیت.


مردى از دنیا مى رود که آخرت را همچون پنجره اى دیگر بر نگاه هاى بشر گشود، تا بنگرند، تا بدانند که ساحل نشینان دنیا را روزنه اى هست که مى تواند به دریاى آخرت برساندشان؛

مردى که دنیا و آخرت را همچون دو چشم در کنار هم، همچون دو بال براى یک پرنده به تصویر کشید؛

مردى که دست هاى دنیا و آخرت را در دست هم گذاشت.

مردى از دنیا مى رود که انسان ها را گره زد به وظیفه خویش؛

مردى که زیر بازوى عقل را گرفت تا برخیزد، مرهم بر زخم هاى معنویت نهاد تا جان بگیرد و ایمان را همچون شعله اى همواره سوزان، در چراغدان جان و روان آدمى برافروخت تا از تیرگى ها نهراسد و در تاریکى ها نمیرد.
 
واپسین نفس هاى مهربان
دریاى بى کرانه اى که اینک در بستر آرمیده است و نفس هاى مهربانش به شماره افتاده اند، سال هاى سال، ستون هاى عرش را بر دوش کشیده و عمرى، دلیل هستى بوده است.

خسته است. شاید این لحظه هاى در بستر افتادن، قدرى به آغوش آرامش ببرند آن چشم هایى را که هرگز آسوده خاطر نخوابیده اند؛ چشم هایى که شب تا صبح، به آسمان خیره بود و نگران سرنوشت اهالى خاک، تمام دعاهاى خیرخواهش را به درگاه خدا مى برد.

... چگونه این همه سال رنج پیامبرى را بر دوش کشیدى و «لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ اَجْرا»، ورد زبانت بود!

چگونه این همه دویدى با گام هایى که لحظه اى نیاسودند و جز مشقت، سرنوشتى نداشتند؟ از مکه به مدینه، از نیمه شب هاى تهجّد به معراج، از خندق به خیبر و اُحد و بدر... از حرا به شعب ابى طالب... چه فرسنگ هاى جان فرسایى را پشت سر گذاشتى!

 همیشه نگران «امت» بودى
دیگر تمام شد؛ تمام آن روزهاى بى قرارى و شب هاى بى خواب که گمراهىِ مردمِ زمانه، تو را آسوده خاطر نمى گذاشت؛ تو را که در همه لحظه ها، براى رونق سفره هایشان و براى خاطر روشناى خانه ذهن و دلشان، خواب و خور نداشتى.

دیگر آرام باش که پروردگار، بار سنگین نبوت را از شانه هاى پرطاقت این همه سال تو برگرفت و تو، امانت خطیر خویش را به منزل مقصود رساندى.

آه از دل مهربان تو اى رحمه للعالمین که در این واپسین نفس ها مدام زیر لب زمزمه مى کنى: امّتى، أمّتى...

آری! دیگر این کوچه ها، صداى گام هاى کسى را نمى شنوند که سپیده را در رگ هاى شهر جارى مى کرد و پرندگان، جاى پایش را بوسه مى زدند و فرشتگان، در رشحات وضویش غسل مى کردند؛ همان مردى که از فراز بام خانه ها، باران خاکروبه بر سرش مى بارید و او به عیادت این جفاى بى حرمت مى رفت.

تا هنوز و همیشه، حنجره مؤذنان توحید به شوق او فریاد مى شود و گلدسته هاى زمین، به بلنداى نام او تکیه دارند؛ رسول مهربانى که خدا به او فرمود: «براى این امت فراوان دعا کن که دعاى تو مایه آرامش آنهاست...».

منبع:tebyan.net

نظرات (۰)
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی