شنبه, ۳۱ فروردين ۱۴۰۴، ۱۰:۱۷ ق.ظ

درباره سايت

پایگاه مذهبی دارالصادقیون

اللّهُمَّ صَلِّ عَلى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ خازِنِ العِلْمِ الدَّاعی إِلَیْکَ بِالحَقِّ النُّورِ المُبِینِ،. اللّهُمَّ وَکَما جَعَلْتَهُ مَعْدِنَ کَلامِکَ وَوَحْیِکَ وَخازِنَ عِلْمِکَ .
هدف از خلقت عالم معرفت و عبادت خداوند متعال است, و غرض از بعثت انبیاء از آدم تا خاتم تحقق آن است, رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای تعلیم و تربیت بشریّت به معرفت و عبادت ,قرآن و کسی که نزد او علم تمام قرآن است به یادگار گذاشت.
هرچند حوادث روزگار نگذاشت مفسّر معصومِ قرآن, پرده از حقایق کتاب خدا بردارد ولی در فرصت کوتاهی که برای ششمین اختر فرزوان آسمان هدایت پیش آمد,شاهراه مذهب حق را برای رهروانِ از خلقت باز کرد , و فطرت تشنه انسانیت را به آب حیات عبادت و معرفت سیرآب کرد.
امید است پیروان مذهب حق روز عزای آن حضرت, آنچه در توان دارند در مراسم سوگواری انجام دهند تا مشمول دعای مستجاب او شوند که فرمود((رحم الله من احیی امرنا)) رحمتی که سرمایه ی سعادت و وسیله ی نجات از شدائد برزخ و قیامت است.
در راستای جنگ نرم و عمل به فرمایشات رهبر معظم انقلاب و مقابله با تهاجمات فرهنگی که ایمان مسلمین را نشانه رفته است و سعی در تخریب عقاید و افکارمان دارد در فضای مجازی پایگاه مذهبی دارالصادقیون را در سرزمین تکریم مقام عالی امام صادق علیهالسلام شهرستان رفسنجان (دارالصادقیون) ،راه اندازی نموده ایم.که وظیفه خود را در قبال احیای اندیشه های والای اهل بیت(علیهم السلام) و حفظ ارزش ها و دفاع از مبانی فکری انقلاب واسلام انجام داده و مطالبی سودمند برای کسانی که جویای حقیقت هستند ارائه نماییم.امیدواریم که شما خوانندگان عزیز با نظرات سازنده خود محبین صادق الائمه علیه السلام را ، در راستای عمل به وظیفه یاری نمایید. این پایگاه در راستای جنگ نرم و تبلیغات حرکت کاروان صادقیه در رفسنجان راه اندازی شده است وبیشتر مطالب آن در خصوص توسل وعشق به اهل بیت و احیای اندیشه های والای اسلام ناب محمدی و تکریم مقام عالی ارباب امام جعفر صادق (علیه السلام) می باشد.
آدرس:استان کرمان ، شهرستان رفسنجان
حسن آباد صادق الائمه علیه السلام نوق
احمدتقی نژاد

بایگانی

پربحث ترين ها

محبوب ترين ها

پيوندها

تصاوير برگزيده

شبکه های اجتماعی

نوری در تاریکی

سیره و اشعار

10422346
بسم الله الرحمن الرحیم
(ای خدا توهمیشه با ما هستی ای کاش ما هم همیشه با تو باشیم.)
برای سلامتی امام زمان(عج الله تعالی فرجه الشریف) همین اول یک صلواتی بفرست .....  تشکر.
 
نورى در تاریکى 
آیت الله العظمى آقا شیخ تقى آملى در دفتر خاطراتش مرقوم فرموده است : شبى از شبها با چند نفر از رفقا در مسجد سهله بیتوته داشتیم ، موقع خلوتى مسجد بود و شاید از زوار غیر از ما چند نفر کسى در مسجد نبود؛ پس از صرف شام ...
براى استراحت فى الجمله در مقام شامخ حضرت ولى الله الاعظم رفتیم و رفقا خوابیدند و این ضعیف دراز کشیده خوابم نمى برد و چراغ مقام پایین کشیده ، ناگهان دیدم نورى از طرف شرقى مسجد متوجه مقام شد. چون نظر کردم عمودى از نور دیدم از نزدیکى مقام وسط کشیده شده تا به درب مقام ! چون بلا به شبیه نورى از نور افکن در هوا کشیده مى شود. و در وسط آن نور هیکلى را دیدم که مى خرامد و به جانب مقام توجه دارد لکن تمام اعضاء و جوارح من گوییا از حس رفت و اعصابم کشیده مى شد و گوییا که مرا در زیر چرخ الماس ‍ گذاشته بودند نمى دانم در چه قدر از وقت بر این حالت بودم تا آنکه از من زائل شد. دیگر به لقاى آن بزرگوار در مقام نرسیدم .
مکالمه با امام زمان علیه السلام 
همچنین نگاشته است : شبى از شبها در مسجد کوفه بیتوته داشتیم و در سحر بعد از اداى نماز شب به سجده رفته ، مشغول به ذکر یونسیه (18) بودم و در آن اوقات آن ذکر مقدس را در سحر در حالت سجده چهار صد مرتبه یا بیشتر به دستور استاد مى گفتم . در آن هنگام که در مسجد مشغول بودم حالتى برایم روى داد که نه خواب بودم و نه بیدار به طورى که چون سر از سجده برداشتم براى نماز صبح تجدید وضو نکردم ، دیدم حضرت ولى عصر - ارواحنا فداه و رزقنا لقاه - را و مکالماتى بین این ذره بى مقدار و آن ولى کردگار شد که الان به تفاصیل آن آگاه نیستم . از آن جمله پرسیدم که این اصول عملیه که فقها در هنگام نقد و نیل اجتهادى به آن عمل مى کنند مرضى هست ؟ فرمودند: بلى ، اصول عذریه و عمل به آن مطلوب است . عرض کردم :: در باب عمل به اخبار دستور چیست ؟ فرمودند: همان است که فقها به آن اخذ و عمل به همین اخبار در کتب معموله ، مجزى است . عرض کردم : در مورد مناجات خمسه عشر چه دستور مى فرمایید با وجودى که به سندى منثور از معصوم نیست ، آیا خواندن رواست ؟ فرمود: به همین نهجى که علما معمول مى دارند عمل کردن رواست و عامل ، ماجور است . و این ضعیف را چنان معلوم شد که مى خواستند بفرمایند در عصر غیبت همین رویه که فقها در استنباط احکام دارند و به آن عمل مى کنند مرضى است و اتعاب نفس براى ادراک واقع ، ضرور نیست . و باز مساله دیگر عرضه داشته بودم که الان هیچ یک از آنها در خاطرم نیست . و الله الهادى الى سواء السبیل .
توسل به حضرت باب الحوائج موسى بن جعفر علیه السلام 
در سال 1332 هجرى قمرى حصبه شیوع شد و تمام افراد خانواده ما مبتلا به حصبه شدند و پرستارى نداشتیم و همشیره ام که عیال آقا شیخ على طالقانى بود و در آن زمان تازه شوهرش فوت نموده بود، با یک دختر شیر خواره اش به منزل ما آمد و مشغول پرستارى ما شد. یک پسر شیرخواره از بنده تلف شد، بقیه مریض ها عافیت یافتند. در آخر کار، همشیره با طفل صغیرش - هر دو - مبتلا شدند و آن طفلک فوت کرد و حال همشیره بسیار سخت شد به طورى که مرض ایشان از همه ماها شدیدتر شد و من از فوت ایشان بسیار وحشتناک بودم به این جهت که او اولاد خود را فداى من نموده و براى پرستارى از من و مرضاى من مبتلا به این مرض شده بود. چند طبیب بر بالین ایشان آوردیم و همه از معالجه ، مایوس بودند و مى گفتند: کار ایشان با خداست ، اگر خواهد شفا بخشد. و من که تازه از حصبه درآمده و ضعیف بودم چون این را شنیدم بى حال بر زمین افتادم و در آن حالى متوسل به حضرت باب الحوائج موسى بن جعفر علیه السلام شدم و آن حضرت را شفیع درگاه حضرت حق قرار دادم و با حال اضطرار شفاى همشیره ام را طلبیدم ، در این حال پسر زنى که براى پرستارى نزد ما بود و به او خاله جان مى گفتیم بر بالین آن نشسته بود و لوازم تجهیز و تکفین را حاضر نموده بودند، یک مرتبه مریض به هوش آمد و گفت : خاله جان ! من خوب شدم ، حضرت موسى بن جعفر علیه السلام آمدند و پیراهن مرا از بر من برون کردند و در سر آبى که از وسط خانه مى گذشت افکندند و من دیگر هیچ دردى ندارم ! و ظهر همان روز همشیره اظهار گرسنگى کرد و ما چند دانه نان شیرینى ولیعهدى به او خورانیدیم و الحمدلله رب العالمین
شفاى چشم دخترم به عنایت حضرت ابوالفضل علیه السلام 
آیت الله آملى در خاطراتش چنین نگاشته است : قضیه شفا یافتن چشم دخترم به کرامت ابوالفضل علیه السلام و شرح آن قضیه این بود که پدر و مادرم براى شدت علاقه اى که با من ضعیف داشتند، به واسطه اینکه در آن وقت پسرى غیر از من نداشتند، مرا در ابتداى تکلیف تزویج نمودند و خداوند به من دخترى عنایت فرمود و نام او را سکینه نهادم ، بعدها ملقب شد به عصمت الشریفه و من را آن وقت هیجده ساله بودم و آن دختر در دو سالگى مبتلا به درد چشم شد و در چشمش یک قطعه لک پیدا شد و معالجه اش ‍ صعوبت پیدا کرد، به مطب مرحوم میرزا على خان ناصر الحکماء بردیمش و طول کشیده بود چشم او، تا آنکه مصادف شد با ایام عاشورا و در منزل ما شبها مجلس روضه بود. یکى از آن شبها خوابى دیده شد که اینک خواب بیننده را یادم نیست که خودم بودم یا والده صبیه یا شخص ثالثى ؛ در هر صورت ، در خواب دیده شده بود که حضرت ابوالفضل علیه السلام به آن مجلس تشریف آورده از اثر مقدم شریفشان ، خداى متعال چشم آن دختر را شفا بخشید و طولى نکشید که چشمان آن بچه خوب شد و تا آخر عمر درد چشم ندید و آن دختر در سن چهل سالگى در سنه 1361 هجرى قمرى - بعد از فوت شوهرش - در نجف اشرف فوت نمود و چهار دختر و پسر از خود باقى گذاشت و مرا به داغ خود غمگین کرد رحمه الله علیها
مکاشفه در حرم حضرت على علیه السلام 
همچنین مرقوم فرموده است : مکاشفه اى است که در حرم مطهر حضرت مولى الموالى امیرالمومنین علیه السلام ، ارواحنا فداء تراب روضه الشریفه اتفاق افتاد و آن چنان است که در اوائل تشرفم به نجف اشراف ، روزى در شاه بالاسر مطهر، مشغول نماز زیارت بودم و در نمازهاى مستحبى به السلام علیکم و رحمه الله و برکاته اکتفاء مى کردم . چون سلام نماز را گفتم ، در سمت دست راست خود سیدى جلیل را دیدم که عرب بود، به زبان فارسى شکسته به این ضعیف فرمود: چرا در سلام نماز به همین صیغه اخیره اکتفا کردى و آن دو سلام را نگفتى ؟! عرض کردم : نماز مستحبى بود و در نماز مستحبى مرا عادت چنین است که به همین سلام آخرین اکتفاء مى کنم . فرمود: آن قدر از فیوضات از دستت رفت که احصاى آن نتوان کرد! چون چنین گفت ، این ضعیف متوجه ضریح مقدس شدم و از طرف قبله ، دیگر حرم و گنبد و بناى صحن ندیدم و تا چشم کار مى کرد جوى لایتناهى و عالمى مملو از نور دیدم که همه آنها ثواب سلام هایى بود که از این ضعیف فوت شد!
با نهایت تاثر رو به جانب آن سید جلیل کردم و عرض کردم : اطاعت مى کنم . از آن به بعد در هیچ نمازى ترک آن سلام نمى کنم و تاکنون هم شاید نکرده باشم . دیگر متوجه هویت آن سید جلیل نشدم و از آن به بعد دیگر ایشان را در حرم مطهر ندیدم . والله العالم بانه من هو!
دیدار با امام زمان علیه السلام 
علامه طباطبایى رحمه الله علیه فرمودند: مرحوم قاضى مى فرمود: بعضى از افراد زمان ما مسلما ادراک محضر مبارک آن حضرت را کرده اند و به خدمتش شرفیاب شده اند. یکى از آنها در مسجد سهله در مقام آن حضرت که به مقام صاحب الزمان معروف است ، مشغول دعا و ذکر بود که ناگهان مى بیند آن حضرت در میانه نورى بسیار قوى ، که به او نزدیک مى شدند؛ و چنان ابهت و عظمت آن نور او را مى گیرد که نزدیک بود قبض روح شود؛ و نفس هاى او قطع و به شمارش افتاده بود و تقریبا یکى دو نفس به آخر مانده بود که جان دهد، آن حضرت را به اسماء جلالیه خدا قسم مى دهد که دیگر به او نزدیک نگردند. بعد از دو هفته که این شخص در مسجد کوفه مشغول ذکر بود حضرت بر او ظاهر شدند و مراد خود را مى یابد و به شرف ملاقات مى رسد. مرحوم قاضى مى فرمود: این شخص آقا شیخ محمد تقى آملى بوده است !(19)
یا مهدى ادرکنى 
آیت الله جوادى آملى درباره استادش مى فرماید: آیت الله آقا شیخ محمد تقى آملى از قبیله جوان بود و جوان اسم جدشان بوده که در زمان صفویه مى زیست .
آیت الله در سن 36 سالگى از آیت الله العظمى شیخ عبدالنبى نورى ، درجه اجتهاد گرفت . استاد شرح مفصلى بر عروه الوثقى نگاشته است که به نام مصباح الهدى فى شرح العروه الوثقى چاپ شده . زمانى که ایشان کاغذهاى شرح عروه را به ما مى داد تا پاک نویس و تنظیم کنیم ، دیدیم بالاى همه صفحات بلااستثناء نوشته است : یا مهدى ادرکنى ! (20)
مکاشفه در قبرستان شیخان 
آیت الله سید رضى شیرازى درباره آیت الله العظمى محمد تقى آملى مى فرمایند: مرحوم آیت الله شیخ محمد تقى آملى ، خیلى مرد متواضعى بود. با این که در ردیف مراجع وقت بود، ولى حاضر نشد مساله بنویسد. من مطمئن ام ایشان و آقاى میرزا احمد آشتیانى ، در حدى بودند که اگر رساله مى دادند، عده زیادى ، از آن دو تقلید مى کردند، ولى از روى تواضع این کار را نکردند.
در اواخر عمر، جریانى را براى ما نقل کردند که حکایتگر بعد معنوى ایشان است . فرمودند: در حدود چهل سال سن داشتم که رفتم قم . روز عاشورا بود و در صحن مطهر حضرت معصومه علیه السلام روضه مى خواندند، خیلى متاثر شدم و زیاد گریه کردم . بعد از آن ، آمدم قبرستان شیخان و زیارت اهل قبور و السلام على اهل لا اله الا الله ... را خواندم . در این هنگام دیدم تمام ارواح ، روى قبرهاشان نشسته اند و همگى گفتند: علیکم السلام ! شنیدم زمزمه اى داشتند مثل این که درباره امام حسین علیه السلام و عاشورا بود. (21)
شان انبیاء و ائمه اطهار علیه السلام را بشناسیم 
استاد حسن زاده آملى مى فرماید: از جناب استاد آیت الله شیخ محمد تقى آملى - رضوان الله علیه - پرسیده ام که حضرت سلیمان نبى علیه السلام چرا خودش عرش بلقیس را از سباى یمن به شام نیاورد و از دیگران خواست ، تا عفریتى از جن و آصف بن برخیا - وزیر حضرت سلیمان علیه السلام - قال یا ایها الملا ایکم یاتینى بعرشها قبل ان یاتونى مسلمین * قال عفریت من الجن انا اتیک به قبل ان تقوم من مقامک و انى علیه لقوى امین * قال الذى عنده علم من الکتاب انا اتیک به قبل ان یدتد الیک طرفک ... (22)
حضرت سلیمان علیه السلام گفت : اى سران کشور! کدام یک از شما تخت او را - پیش از آن که مطیعانه نزد من آیند - براى من مى آورد؟ عفریتى از جن گفت : من آن را پیش از آن که از خود برخیزى براى تو مى آورم و بر این کار سخت توانا و مورد اعتمادم . کسى که نزد او دانشى از کتاب الهى بود، گفت : من آن را پیش از آن که چشم خود را بر هم زنى برایت مى آورم ...
آیت الله محمد تقى آملى در جوابم فرمود: این گونه امور دون شان حضرت سلیمان علیه السلام بود، آن جناب کارهاى بزرگ تر از مثل آن را که از عهده دیگران خارج است باید انجام دهد؛ چنان که ما حاجت هاى بسیارى از امام هشتم ، على بن موسى الرضا علیه السلام خواسته ایم برآورده نشده است و از حضرت عبدالعظیم حسنى علیه السلام خواسته ایم علیه السلام خواسته ایم ، برآورده شده است ! از کجا فهمیده اید؟!
(23)
از مرحوم آیه الحق آیت الله العظمى حاج میرزا على آقا قاضى - رضوان الله علیه - افراد بسیارى از تلامذه ایشان نقل کردند که ایشان بسیار در وادى السلام نجف براى زیارت اهل قبور مى رفت و زیارتش دو و سه و چهار ساعت به طول مى انجامید و بر مى گشتند و با خود مى گفتند: استاد چه عوالمى دارد که این طور به حال سکوت مى ماند و خسته نمى شود!
عالمى بود در طهران ، بسیار بزرگوار و متقى و حقا مرد خوبى بود؛ مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد تقى آملى - رحمه الله علیه - ایشان از شاگردان سلسله اول مرحوم قاضى در قسمت اخلاق و عرفان بوده اند.
از قول ایشان نقل شد که : من مدت ها مى دیدم که مرحوم قاضى ، دو سه ساعت در وادى السلام مى نشینند. با خود گفتم : انسان باید زیارت کند و برگردد و به قرائت فاتحه اى روح مردگان را شاد کند؛ کارهاى لازم تر هم هست که باید به آنها پرداخت .این اشکال در دل من بود اما به احدى ابراز نکردم ، حتى به صمیمى ترین رفیق خود از شاگردان استاد.
مدت ها گذشت و من هر روز براى استفاده از محضر استاد به خدمتش مى رفتم ، تا آن که از نجف اشرف عازم مراجعت به ایران شدم و لیکن در مصلحت بودن این سفر تردید داشتم ، این نیت هم در ذهن من بود و کسى از آن مطلع نبود. شبى بود مى خواستم بخوابم ، در آن اطاقى که بودم در طاقچه پایین پاى من کتاب بود، کتاب هاى علمى و دینى ؛ در وقت خواب طبعا پاى من به سوى کتاب ها کشیده مى شد. با خود گفتم برخیزم و جاى خواب خود را تغییر دهم ، یا نه لازم نیست ؟ چون کتاب ها درست مقابل پاى من نیست و بالاتر قرار گرفته ، این هتک احترام به کتاب نیست . در این تردید و گفتگوى با خود بالاخره بنابر آن گذاشتم که هتک نیست و خوابیدم .
صبح که به محضر استاد مرحوم قاضى رفتم و سلام کردم ، فرمود: علیکم السلام ، صلاح نیست شما به ایران بروید، و پا دراز کردن به سوى کتاب ها هم هتک احترام است !
بى اختیار هول زده گفتم : آقا! شما از کجا فهمیده اید؟ از کجا فهمیده اید؟! علامه میرزا على آقا قاضى فرمود: از وادى السلام فهمیده ام ! (24)
رمز موفقیت 
استاد حسن زاده از قول استادشان مرحوم آقاى شیخ محمد تقى آملى رحمه الله علیه نقل کردند که ایشان مى فرمود: آقا! درس ‍ خواندن و به جایى رسیدن بایستى با جان کندن همراه باشد، با تنبلى نمى توان به جایى رسید. بدانید هر فصلى نمى شود درس خواند، قدر جوانى تان را بدانید، همین الان وقت درس خود شماست . هر چقدر الان بیشتر زحمت بکشید در آینده کارتان سبک تر است ؛
هر که سخن با سخنى ضم کند
 
قطره اى از خون جگر کم کند (25)
 
لیله القدر؟ 
آیت الله حسن زاده آملى مى فرماید: در حدود بیست و پنج سال قبل ، در فرخنده روزى به محضر مبارک علم و طور تحقیق ، حبر فاخر و بحر زاخر آیت حق استاد بزرگوار جناب حاج شیخ محمد تقى آملى - کساه الله جلابیت رضوانه - تشرف حاصل کرده بودم . در آن اوان در لیله القدر سخن به میان آوردم و نظر شریفش را در بیان آن استفسار نمودم . از جمله اشاراتى که برایم بشارت بوده است این که فرمودند: به بیان امام صادق علیه السلام که جده اش صدیقه طاهره علیه السلام را لیله القدر خوانده است و لیله القدر را به آن جناب تفسیر فرموده است دقت و تدبر نمایید. 
پس از آن براى تحصیل حدیث ، فحص بسیار کردم تا به ادراک آن در تفسیر شریف فرات کوفى - رضوان الله تعالى - که حامل اسرار ولایت است توفیق یافتم ... (26)
... گاه استاد به گونه اى که کلید به دست شاگرد مى دهد و اگر شاگرد هم ، فرد قابلى باشد، همین که استاد کافى است که او را از بسیارى کتاب ها و استادان دیگر، بى نیاز سازد. مثلا این رساله انسان و قرآن ما، عصاره دو کلمه آقاى قزوینى و آقاى آملى است . لیله القدر، فاطمه زهرا علیه السلام است .
نمونه علم و عمل 
علامه طهرانى رحمه الله علیه مى فرماید: مرحوم آقا شیخ محمد تقى آملى از علماى برجسته طهران و از طراز اول بودند؛ چه از نقطه نظر فقاهت و چه از نقطه نظر اخلاق و معارف . تدریس فقه و فلسفه مى نمودند، منظومه سبزوارى و اسفار را تدریس مى کردند؛ و صاحب حاشیه مصباح الهدى فى شرح العروه الوثقى و حاشیه و شرح منظومه سبزوارى هستند و با پدر حقیر، سوابق علمى و آشنایى از زمان طلبگى را داشته اند. حقیر محضر ایشان را مکررا ادراک کرده ام ؛ بسیار خلیق و مودب و سلیم النفس و دور از هوى بود؛ و تا آخر عمر متصدى فتوى نشد و رساله به طبع نرسانید. آن مرحوم در ایام جوانى و تحصیل در نجف اشرف از محضر درس استاد قاضى رحمه الله علیه در امور عرفانى استفاده مى نموده و داراى کمالاتى بوده است . (27)
نشانى داده اندت از خرابات 
آیت الله حسن زاده مى فرماید: ... چهارشنبه 27 ذى حجه ، 1374 هق از قم به تهران رفتم و به محضر مبارک جناب استاد آیت الله حاج شیخ محمد تقى آملى - رضوان الله تعالى علیه - مشرف شدم و خوابى که ایشان را دیده ام که در عالم رویا به من ، فرمود: التوحید ان تنسى غیرالله به ایشان عرض کردم ، این جمله توحیدیه را که از من شنید این بیت گلشن راز عارف شبسترى را در بیان آن برایم قرائت فرمود:
نشانى داده اندت از خرابات
 
که التوحید اسقاط الاضافات
 
اما مرحوم آملى ، مصرع اول را چنین قرائت فرمود:
خبر در داده اندت از خرابات . (28)
چگونه کلاس اخلاق تشکیل شد؟ 
مرحوم قاضى همیشه در ایام زیارتى ، از نجف اشرف به کربلا مشرف مى شد، هیچگاه کسى ندید که او سوار ماشین شود و از این سو احدى مطلع نشد جز یک نفر کسبه بازار ساعت بازار بزرگ که به مشهد مقدس مشرف شده بود و مرحوم قاضى را در مشهد دیدم . مرحوم قاضى خیلى عصبانى شدند و گفتند: همه مى دانند که من در نجف بوده ام و مسافرتى نکرده ام . علامه طهرانى در پاورقى کتاب مهر تابان مى فرماید: این داستان را سابقا براى بنده ، دوست معظم حقیر، جناب حجه الاسلام آقاى حاج سید محمد رضا خلخالى دامت برکاته که فعلا از علماى نجف اشرف هستند، نقل کرده اند...
نقل آقاى خلخالى این تتمه را داشت که : چون آن مرد کاسب از مشهد مقدس به نجف اشرف مراجعت کرد به رفقاى خود گفت : گذرنامه من دچار اشکال بود و در شهربانى دست مى شد و من براى مراجعت ، به آقاى متوسل شدم و گذرنامه را به ایشان دادم و ایشان گفتند: فردا برو شهربانى و گذرنامه ات را بگیر!
من فرداى آن روز به شهربانى مراجعه کردم ، شهربانى گذرنامه مرا اصلاح کرده و حاضر نموده بود، گرفتم و به نجف برگشتم .
دوستان آن مرد گفتند: آقاى قاضى آمد و داستان خود را مفصلا براى آقاى قاضى گفت و مرحوم قاضى انکار کرده و گفت : همه مردم نجف مى دانند که من مسافرت نکرده ام .
آن نزد فضلاى آن عصر نجف اشرف چون آقاى حاج شیخ محمد تقى آملى آمد و داستان را گفت . آنها به نزد مرحوم قاضى آمده و قضیه را بازگو کردند و مرحوم قاضى انکار کرد و آنها با اصرار و ابرام بسیار، مرحوم قاضى را وادار کردند که براى آنها یک جلسه اخلاقى ترتیب داده و درس اخلاق براى آنها بازگو بگوید. در آن زمان ، مرحوم قاضى بسیار گمنام بود و از حالات او احدى خبر نداشت ؛ و بالاخره قول داد براى آنها یک جلسه درس اخلاق معین کند و جلسه ترتیب داده شد و در ردیف اول ، همین افراد به اضافه آقاى حاج سید حسن مسقطى و غیر هم ، در آن شرکت داشتند. (29)
آیت الله حسن زاده آملى هم فرمودند: یکى از شاگردان آن مرحوم نقل کرد: من محمد تقى آملى شب در خانه به متکا تکیه داده بودم و قرآن مى خواندم ، فردا که به درس حضرت استادم آیت الله قاضى ، حاضر شدم بدون سوال از من ، فرمودند: این چه نوع قرآن خواندن است ؟! مدتى از این ماجرا گذشت ، شبى دیگر که مى خواستم در خانه پایم را دراز کنم ، کتاب ها را بالاى طاقچه گذاشتم تا رعایت ادب بشود، صبح که به درس آمدم حضرت استاد فرمودند: حالا کتاب ها را بالا گذاشتى ، بى ادبى نیست ! (30)
اقتداى امام خمینى به آیت الله العظمى آملى 
آیت الله آقا شیخ یحیى عابدى فرمودند: طلبه قم بودند و مى خواستم به مشهد مقدس مشرف شوم آمدم تهران بلیت تهیه کنم . آن موقع مرکز بلیت فروشى در میدان توپخانه و اطراف آنجا بود. چون وقت مغرب بود رفتم در مسجد مجد نماز بخوانم دیدم امام خمینى قدس سره که آن زمان معروف به حاج آقا روح الله بودند در صف چهارم نماز جماعت ایستاده و به آیت الله آملى اقتداء کرده است . امام خمینى به ایشان اظهار ارادت مى نمود.
تدریس آیت الله آملى 
آیت الله آقا سید رضى شیرازى فرمودند: آقاى آملى فقه و اصول تدریس مى کرد و درس اخلاق هم در مسجد مجد تدریس ‍ مى نمودند که عده اى از مامورین شرکت مى کردند. البته آیت الله آملى درس اخلاق را به روش علمى تدریس مى کردند. ولى تعهدها از گفتن درس فلسفه و معقول منصرف شدند. حالا چه پیشامدى رخ داده بود نمى دانم . خود من در سال 1342 یعنى 38 سال پیش از خدمت ایشان درخواست درس معقول کردم ایشان خیلى مودبانه عذر آوردند. عرض کردم : پس درس اصول بدهید. فرمودند: دلم مى خواهد فقه بگویم و قول مى دهم مسائل اصول را کاملا در آنجا متعرض بشوم . شرح عروه و درس خارج را از کتاب میاه شروع کردند. آیت الله آملى همین مصباح الهدى فى شرح عروه الوثقى را به شکل جزوه مى نوشت و در درس خارج آنرا مى خواند و بحث مى کرد. کتاب صلاه را نگفت و فرمود که چون من صلاه میرزا نائینى را در سه جلد نوشته ام دیگر لازم نیست تدریس کنم . اینجانب حدود هشت سال در درس ایشان حاضر شدم .
عالم اعلم 
دکتر سجادى فرمودند: ما مى خواستیم کفایه الاصول بخوانیم دنبال استاد خوب مى گشتیم . لذا رفتیم خدمت آیت الله آقا شیخ محمد تقى آملى و از بیانات شیواى ایشان بهره بردیم و همان جلسه اول شیفته ایشان شدیم . درس ایشان از همه دروس مفیدتر بود و از شهرت بسزایى هم برخوردار بود. حتى بعضى ها درس ایشان را به درس هاى حوزه دیگر مثل حوزه قم نیز ترجیح مى دادند. بارها از علماى محترم تهران شنیده بودم که آیت الله آملى از همه علما، لااقل علماى تهران برتر بودند و خطیب نامى مرحوم راشد مى فرمود: آقا شیخ محمد تقى آملى اعلم من فى الارض هستند !
جدیت در تحصیل 
جناب دکتر کاظم آملى فرزند ایشان فرمودند: پدرم به تعلیم و تعلم علاقه مفرطى داشتند و تمام عمرشان به همین ترتیب سپرى شد. در همان دوران جوانى پدرشان رحلت کردند و ایشان با اینکه چند فرزند داشتند برادران و خواهرانش تحت تکفل ایشان قرار گرفتند و با این شرایط و مشکلات با جدیت به تحصیل پرداختند و براى رسیدن خدمت اساتید پیاده راه هاى طولانى و نامناسبى را طى مى کردند تا استفاده علمى نمایند؛ حتى نوشته اند که در تاریکى شب در زمستان سرد و برفى خودشان را به استاد مى رساندند و به تعلم و تلمذ مى پرداختند.
حتى ایشان به علوم جدید هم توجه داشتند و در این خصوص مطالعاتى داشتند. مطالبى که در هیئت و نجوم منتشر مى شد مطالعه مى نمودند.
شاگردان از خدمت ایشان استفاده مى کردند. یادم مى آید یکى از افراد که به طور اختصاصى از محضر پدرم درس مى گرفت مرحوم آیت الله سید محمد طالقانى بود.
برخورد یکسان با ثروتمند و تهیدست 
جناب آقاى دکتر آملى فرمودند: پدرم در خدمت به مردم و اسلام و عبادت خدا کوشا بودند و من هیچ شکى در کارشان نداشتم . تلقى ایشان از مردم بر اساس قرآن بود. ان اکرمکم عندالله اتقاکم سوره حجرات ، آیه 13 و در جاى دیگر خداوند متعال مى فرماید و الذى خلق الموت و الحیاه لیبلوکم ایکم احسن عملا سوره ملک آیه 2 او همان کسى است که مرگ و زندگى را پدید آورد تا شما را بیازماید که کدامتان نیکوکارترید....
پدرم این دید را نسبت به مردم داشتند و به غنى و فقیر فرقى نمى گذاشتند و با هر دو گروه سروکار داشتند ولى با این همه کاملا این دید را پاس مى داشتند و من شاهد بودم که هیچ فرقى بین آنها قائل نبودند.
من یک دوست خیلى صمیمى داشتم و ایشان مورد علاقه پدرم بودند با اینکه ایشان کارگر بودند و یک گارى داشتند و با آن کار مى کردند ولى چون اهل تقوى بودند و شخصى پارسا و خوش عملى بودند لذا ایشان هر وقت خدمت پدرم مى رسیدند پدرم احترام خاصى به آن دوستم مى گذاشتند.
اخلاق شایسته 
آیت الله حاج آقا سید محمد على آل احمد طالقانى نوه آیت الله آقا شیخ محمد تقى آملى فرمودند: اینجانب خیلى به آیت الله آملى نزدیک بودم . با اینکه در قم مشغول تحصیل بودم ولى مرتب به خدمتشان شرفیاب مى شدم و علاقه وافرى به ایشان داشتم . ایشان نیز همه نوه هایشان را دوست مى داشتند و مورد تفقد و مهربانى قرار مى دادند و هیچ سراغ ندارم که ایشان کوچکترین برخوردى با کسى داشته باشد. بسیار بزرگوار بودند که ایشان کوچکترین برخوردى با کسى داشته باشد. بسیار بزرگوار بودند و من با خود فکر مى کردم که ایشان رحلت کنند من چه خواهم کرد و چگونه این مصیبت بزرگ را تحمل خواهم نمود. آیت الله آملى اخلاق بسیار بى نظیرى داشت و همه خویشاوندان دور و نزدیک دوستش داشتند. در کارهایشان بیسار منظم بودند حتى در جزئى ترین مساله نظم را رعایت مى کردند. خواب و خوراک ، درس و بحث و دعا و عبادت همه روى نظم و حساب بود. بعضى شبها که در اتاقش مى خوابیدم مى دیدم بسیار آرام از رختخواب بلند مى شود و به مناجات و عبادت مى پردازند. دیدار با ایشان غم و قصه را از دلها مى زدود و هر وقت برایم ناراحتى پیش مى آمد خدمتش مى رسیدم و سر کیف مى آمدم . مثل اینکه غم و قصه جرات وارد شدن به اتاق ایشان را نداشت همان دم در مى ایستاد و من بدون غم و غصه وارد ایشان مى شدم .
دعوت به دانشگاه تهران  
حاج آقا آل احمد طالقانى فرمودند: یکى از چیزهایى که بسیار مهم بود این بود که آقاى فروزانفر رئیس دانشگاه تهران بارها ایشان را جهت تدریس فلسفه و عرفان به دانشگاه دعوت کرد ولى آیت الله آملى نپذیرفتند و چون آیت الله آملى هم معلومات گسترده و قوى در این خصوص داشتند و هم بیان بسیار قوى و قشنگى داشتند و خودمان هم تندیس تقوى و وارستگى و فرزانگى بودند. ولى دعوت آقاى فروزانفر را رد کردند و بهانه آوردند که طلبه ها مى آیند منزل یک مباحثه اى با هم داریم و حال آمدن به دانشگاه ندارم و چون اصرار فروزانفر را دیدند فرمودند: مردم مراجعاتى به من دارند و فرصت این معنا نیست فقط لطف کنید یکى از جوانان فامیل که پدر و مادرش فوت کرده برایش کارى فراهم نمایید. آقاى فروزانفر هم گفت : چشم ! آن جوان را در دانشگاه به کارگیرى کرد و همانجا مشغول بود و تازگى فوت کردند.
نذر چهارده هزار صلوات 
استاد بزرگوار حضرت آیت الله جوادى آملى فرمودند:
یک وقت یادم هست مرحوم آیت الله شیخ محمد تقى آملى فرمودند: ممکن است یک مسافرتى بروم و چند روزى درس تعطیل شود. به ایشان عرض شد: چرا؟ فرمودند: آقاى بدیع الزمان فروزانفر آمده ما را براى تدریس در دانشکده معقول و منقول دعوت کرده است . این جملات از استاد جوادى آملى است شاید نظر سوئى نداشت ولى رفتن روحانیون مخصوصا روحانیون عظیم الشان ، معروف و بزرگوار به دستگاه رژیم گذشته ، به سود آن رژیم طغیانگر بود و به زبان اسلام و مسلمانان ، چون تقویت آن نظام را برداشت . مرحوم آقاى آملى فرمودند که من گفتم مقدور نیست . سن ام زیاد است . آنها گفتند: ما دانشجویان را به منزل شما مى فرستیم . شما هفته اى یک یا دو ساعت یا بیشتر تدریس کنید. ما دیدیم آن بهانه و آن عذر اثر نکرد، متوسل شدیم به اهل بیت علیه السلام و از طریق آنها به ذات اقدس اله ، براى این منظور چهارده هزار صلوات نذر کردیم هدیه به پیشگاه تابناک چهارده معصوم علیه السلام ، اگر این چهارده هزار صلوات اثر کرد و از این شر نجات پیدا کردیم که بسیار خوب ، این درس ادامه پیدا مى کند و اگر امتحان الهى بر این شد که باز آنها فشار بیاورند، من ناچارم که مسافرت بکنم و درسم تعطیل بشود. به لطف الهى توانستیم از پذیرش این درخواست رژیم طاغوت سر، باز زنیم و از آن نجات یابیم . 
کفاره اقامت در تهران 
آیت الله حاج شیخ یحیى عابدى امام جماعت مسجد مجد فرمودند: یکى از علماى بزرگ تهران که حالا هم در قید حیات هستند و در تهران زندگى مى کنند، مى گفتند: من وقتى تصمیم گرفتم از قم به تهران بیایم رفتم خدمت امام خمینى و هجرت خود را با ایشان در میان نهادم . امام فرمودند: مانعى ندارد ولى کفاره اقامت در تهران این است که هفته اى یک بار خدمت آیت الله آقا شیخ محمد تقى آملى برسید و از محضرش استفاده نمایید.
سفر آموزنده 
حاج آقا عابدى فرمودند: سفر اولى که به عتبات عالیات مشرف شدم ، سفر سارم را در خدمت آیت الله آملى بودم . دو سه روزى آنجا بودیم و از آنجا به کاظمین رفتیم . در این سفر تمام حرکات و سکنات ایشان درس بود. السفر میزان الاخلاق . نوعا تا سوالى نمى کردى چیزى نمى گفت و از آن قیافه هاى آن چنانى هم نداشت که نشان دهد که حضرت آیت الله العظمى است ! محاسن معمولى داشت .
فروتنى 
حاج آقا عابدى فرمودند: در سال 1342 که مبارزات شروع شد و امام خمینى قیام کرد. چهار نفر از علماى طراز اول تهران جلسه اى گذاشتند تا مطالبى را به وزیر دربار ابلاغ کنند تا به شاه آن مسائل را منتقل نمایند. آن چهار بزرگوار عبارت بودند از: آیت الله العضمى خوانسارى ، آیت الله العظمى آقا شیخ محمد رضا تنکابنى پدر آقاى فلسفى ، آیت الله العظمى آقا شیخ محمد تقى آملى و آیت الله العظمى آقا میرزا احمد آشتیانى . این چهار نفر بودند و نمى خواستند نفر پنجمى در آن جلسه باشد و چون آقاى آشتیانى ناتوانى جسمانى داشتند لذا قرار شد در منزل ایشان بروند جلسه را تشکیل دهند. نکته مهم و ارزنده اى که مى خواهم از این جلسه نقل کنم این است که وقتى جلسه تمام شد چون کسى در آنجا غیر از آقایان حضور نداشتند سریعا آقا آملى نعلین همه آقایان را جفت کرده بود! ایشان این قدر متواضع بودند.
آیت الله آقا سید رضى شیرازى هم فرمودند: آیت الله العظمى آملى در حدى متواضع بودند که مثل یک طلبه رفتار مى کردند اصلا خودش را استاد به شمار نمى آورند.
رو به سوى خدا 
جناب آقاى ثبوت فرمودند: آیت الله آقا شیخ محمد تقى آملى در خصوص مشکلات و مصائب مى فرمودند: هر چقدر این مصائب به ما بیشتر وارد مى شد احساس مى کردیم که بهتر ساخته مى شویم و بعد هم این شعر مولوى را مى خواندند:
این جفاى خلق با تو در جهان
 
گر بدانى گنج زر آمد نهان
 
خلق را با تو چنین بدخو کند
 
تا تو را ناچار رو آن سو کند
 
مثنوى مولوى دفتر پنجم ، ابیات ، 1521-1522
آیت الله آملى فرمودند: هر چه که پیش مى آمد مى دیدیم که همه این مشکلات براى پیش بردن و پیشرفت معنوى ماست .
درس علمى و عملى 
آقاى دکتر مهدى محقق از شاگردان آیت الله آملى مى فرمایند: استاد بزرگوارم در مسجد مجد واقع در خیابان سپه آن زمان نماز جماعت اقامه مى کردند و منزلشان در چهار راه حسن آباد در یک کوچه باریک قرار داشت . شاگردان ساعت هفت صبح در آنجا حضور مى یافتند و از ایشان استفاده مى کردند. آیت الله آملى یک درس فلسفه و یک درس فقه مى دادند. فلسفه را از شرح منظومه مى گفتند.
ایشان نه تنها تبحر داشتند در آن موضوعاتى که درس مى دادند بلکه سعى مى کردند شاگردان را وارد آن کتاب نمایند تا آنان بعد از تمام کردن آن درس بتوانند خودشان آن را تدریس نمایند.
واقعا در بیان مطالب و مسائل هم سنگ تمام مى گذاشتند. صحبت از حکمت خسروانى و فلسفه اى که ایرانیان پیش از اسلام داشتند شد و شیخ شهاب الدین سهروردى هم بر آن فلسفه تاکید مى کند و از آنها تعبیر به فهلیون مى نماید و قطب الدین شیرازى هم در شرح حکمه الاشراق گفته که ایرانیان از قدیم الایام داراى فلسفه آزاد و مستقل بودند. آیت الله آملى نیز به همین کیفیت آن مطلب را در درس فلسفه شرح و بسط دادند. نه تنها عظمت اسلام که این فلسفه ساخته و پرداخته حکماى اسلام است توجه به این امر داشتند که این مملکت در اندیشه و تفکر ریشه دار بوده حتى قبل از آن که فلسفه یونان به عربى ترجمه شود، ایرانیان داراى فلسفه و اندیشه مستقلى بودند. به هر حال ، وقتى ما در درس چنین استادى حاضر مى شدیم در حقیقت دو کتاب در برابر خود داشتیم .
یکى کتاب تدوین درسى و دیگرى کتاب تکوین ، که وجود شریف خود آن بزرگوار باشد بود که سراسر آموزنده بود و بزرگوارى .
ما وظیفه داریم از آن استاد گرامى ذکر خیر نماییم ، چرا که یکى از وظایف شاگردان نسبت به استادشان این است که حتى اگر فقط یک کلمه از ایشان آموخته اند، باز ذکر خیر بکنند و همین ذکر خیر به جاودانه شدن آن اساتید کمک مى کند. مرحوم شیخ محمد تقى آملى یکى از همان استادان هستند که نام و یادشان باید جاویدان بماند. آیت الله آملى نه تنها یک عالم متبحر و بزرگوارى بودند بلکه در مراحل سیر و سلوک و ریاضت هم سرآمد بودند، یعنى به قول سهروردى : حکمت ذوقیه را با حکمت نظریه آمیخته بودند . آن مرحوم نه تنها یک فقیه بودند بلکه یک فیلسوف درجه یک هم بودند و آن زمانى که ما نزد ایشان شرح حکمت منظومه سبزوارى را مى خواندیم ایشان همان موقع مشغول نوشتن یک حاشیه بر شرح منظومه سبزوارى بودند که چاپ شده است .
عارف وارسته 
آیت الله سید رضى شیرازى مى فرمودند: آیت الله آملى مرد وارسته و شایسته اى بود. مردى خاکى و در اوج تواضع و اخلاق بود. طلبه ها نه فقط استفاده علمى از ایشان مى کردند بلکه استفاده اخلاقى به مراتب بیشتر بوده است . بسیار مودب بود. به نام دارالفوائد را نوشت نمى خواست اسم آیت الله یا القاب دیگر روى کتاب بیاید. مى گفت همان اسم محمد تقى آملى کافى است . شرح ایشان از خیلى از شرح عروه ها واضح تر و جامع تر است . من دوبار با دقت حاشیه بر شرح منظومه ایشان را مطالعه کرده ام . انصافا بسیار جالب و روان نوشته است . و براى طلبه ها بسیار مفید است . ما هم خیلى از آن حاشیه استفاده کرده ایم و الان نیز درس ‍ شرح منظومه ها از رادیو معارف پخش مى شود.
تمام ملاهاى تهران ایشان را به فضیلت و بزرگى قبول داشتند. مرد سالک و عارفى بود و شاگردان خوبى تربیت کردند از جمله آنها آقاى حسن زاده آملى ، آقاى جوادى آملى ، آقاى انوارى ، آقاى شیخ محمد تقى شریعتمدارى ، آقاى مسجد جامعى و علماى دیگر که الان در تدریس و تالیف و خدمت به مردم موفق اند. درس ایشان در اتاق کوچکى برگزار مى شد و اتاق پر مى شد که حدود بیست نفر مى شدیم . خانه اش هم خیلى ساده بود. خانه و زندگى ساده اى در کوچه کلانترى حسن آباد سابق داشت . اهل محل این خانه را براى ایشان تدارک دیده بودند و ایشان نیز همانجا اقامت فرمود: از طرف آیت الله آقا سید محمود شاهرودى وکالت داشت و مردم را به ایشان ارجاع تقلیدى مى داد هر چند خودش اگر بالاتر از شاهرودى نبود کمتر از ایشان نیز نبود.
درس فلسفه و عرفان 
آیت الله سید رضى شیرازى فرمودند: چند نفر از علما در تهران معاصر بودند که از ارکان علمى به شمار مى آمدند که عبارت بودند از: آیت الله شیخ محمد تقى آملى ، آیت الله میرزا احمد آشتیانى ، آیت الله شیخ محمد رضا تنکابنى ، مرحوم استاد عصار و این اواخر آیت الله رفیعى قزوینى و مرحوم آقا شیخ على مدرس .
آیت الله آملى در میان علماى برجسته تهران فرد شاخصى بودند، اهل سیر و سلوک و عرفان بود و از شاگردان برجسته میرزا على آقا قاضى به شمار مى آمد. البته قبل از مشرف شدن به نجف دروس فلسفه و عرفان را در تهران خوانده و بیشترش نیز در محضر میرزا حسن کرمانشاهى بوده است . حکیم کرمانشاهى استاد مسلم فلسفه بود و گویا در مدرسه سپهسالار قدیم تدریس مى کردند. شایان ذکر است که دو تا سپهسالار داشتیم یکى مدرسه سپهسالار قدیم که امروز به نام مدرسه شهید بهشتى معروف است و پشت حوزه علمیه مروى واقع شده و دیگرى مدرسه سپهسالار جدید که همان مدرسه شهید مطهرى است که در کنار مجلس شوراى اسلامى قرار دارد. متاسفانه الان اسم ها را عوض مى کنند و این تغییر اسم ، عوض کردن تاریخ است و این کار اشتباه است . باید اسم ها باشد به هر حال این سپهسالار قدیم مرکز تدریس فحول از علماى تهران بوده است و آقا میرزا حسن کرمانشاهى هم در آنجا تدریس ‍ داشتند.
حل اختلاف 
حاج آقا آل احمد طالقانى فرمودند: من اختلاف مختصرى با جد پدرى پیدا کرده بودم وقتى آیت الله آملى در جریان امر قرار گرفت فرمود: شما در این مساله کوتاه بیاید چون انت و مالک من ابیک . و من نیز چنین کردم و همین مساله باعث شد خیرات بسیارى نصیب من گردد.
اخلاق در خانواده 
صبیه محترمه مرحوم آیت الله آملى فرمودند: در مورد اخلاقیات ایشان در محیط خانواده ، این نکته ها قابل اشاره مى باشد که پدر هیچگاه سخت گیرى و ترش رویى نداشتند. علاقه خاصى به فرزندان و نوه ها خصوصا نوه هاى سید خود داشتند. اصلا در مورد مسائل منزل مداخله نمى کردند و اکثر وقتشان به نوشتن کتاب و مطالعه سپرى مى باشد و در غیر این اوقات ، یا ملاقات داشتند و یا مشغول ذکر و عبادت بودند. با همسایگان و اهل محل بسیار خوش برخورد بودند. بسیار وقت شناس و منظم بودند. از توصیه ها و نصیحتهایى که مى فرمودند این بود که نماز اول وقت را ترک نکنید و خوش اخلاق برخورد باشید و از مال حرام بپرهیزید.
چیزى از عمر ما باقى نیست 
زندگى ما در نجف یک زندگى متوسطى بود. یک منزل اجاره اى داشتیم و امورات زندگى هم از یک سرى مبالغى که از تهران مى آمد و مبالغى که در نجف به دست ایشان مى رسید مى گذشت در اواخر عمرشان اتاق ایشان در تهران پرده نداشت ما خیلى اصرار کردیم که آقا اجازه بدهید یک پرده تهیه کنیم و در این جا آویزان کنیم . اصلا اجازه نمى دادند و بسیار ناراحت مى شدند که دیگر چیزى از عمر خدا باقى نیست . در نهایت ما گفتیم که آقا یک استخاره نمایید و نگفتیم براى چه از قضا استخاره هم بد آمد و ما هم از تهیه پرده منصرف شدیم .
آمادگى کامل براى ارتحال 
پدر در اواخر عمر بسیار ناتوان شده بودند و چند وقتى بود که حمام نرفته بودند و خیلى وقت بود که براى نماز تیمم مى نمودند. روز قبل از وفات ایشان به منزلشان رفتم و دیدم که خادم حمام را گرم نموده و پدر مى خواهند به حمام بروند بسیار خوشحال شدم که خدا را شکر حالشان مساعد است . بعد از استحمام تب لرز شدیدى ایشان را فرا گرفت و در حدود 3 ساعت به همین حالت بودند بعد لرزش کمتر و حالشان بهتر شد کمى استراحت نمودند و کمى آب خواستند تا وضو بگیرند بعد از وضو مشغول ذکر و زیارت شدند و زیارت حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام که در بالاسر حضرت على علیه السلام وارد شده به صورت زیبایى قرائت نمودند و در رختخواب دراز کشیدند و لبهاى مبارکشان را تکان مختصرى دادند و جان به جان آفرین تسلیم نمودند.
سه یا چهار روز قبل از فوت پدر، شب در منزل ایشان بودم و در اتاق مجاور اتاق آقا خوابیده بودم . نیمه شب بود که دیدم پدرم با یک حالت عجیبى وارد اتاق من شد، بیدار شدم و گفتم آقا جان چیزى لازم دارید. فرمودند که این خادم چرا نیامده ، این بخارى را روشن کند. مى خواهم نوشته هایم را تکمیل کنم . گفتم که آقا الان نصف شب است و خادم به این زودى نمى آیند و بعد ایشان را به اتاقشان بردم تا دوباره استراحت نمایند تا اینکه در روز تشییع جنازه ایشان حاج آقا اشرفى که از خطباى تهران بودند رو به مردم کرده و گفته بودند که شما گمان نکنید که شخص عادى را از دست داده ایم ایشان حضرت آیت الله آملى از اولیاء الله بودند، بنده چند روز پیش خدمت ایشان رسیدم تا از احوالشان جویا شوم فرمودند: حاج آقا دیشب خواب دیدم که حضرت بقیه الله علیه السلام مرا خواندند و فرمودند که مقدمات را فراهم کن که چند روز دیگر بیشتر در این دنیا نخواهى بود. بعد من متوجه شدم که پدر همان شب که سراسیمه از اتاق بیرون آمدند و خواستند نوشته هاى خود را به اتمام برسانند همان شبى بود که حضرت بقیه الله علیه السلام خبر وفاتشان را داده بودند.
پدر هیچگاه نماز شب را ترک نمى کردند. هر شب دو ساعت قبل از اذان صبح بیدار مى شدند و مشغول عبادت و تهجد مى شدند در زمانى هم که در نجف اشرف بودیم دو ساعت قبل از آن به حرم مطهر حضرت على بن ابى طالب علیه السلام مشرف مى شدند و مشغول عبادت مى شدند.
در اوج ادب 
آیت الله طبرستانى فرمودند: در مورد تواضع حضرت آیت الله محمد تقى آملى این کافى است که روزى در محضر ایشان بودیم . یکى از حاضرین گفت که آقا شما رساله هم نوشته اید؟ آقا فرمودند: مطالبى و بحثهایى براى طلاب نوشته ایم و حاضر نبودند که اظهار فضل نمایند در حالى که اعلم علماى زمان ایشان مرحوم آیت الله سید احمد خوانسارى در درس خارجشان کتاب مصباح الهدى فى شرح عروه الوثقى ایشان را مطرح مى نمودند.
حضرت آیت الله آملى در آخرین روزهاى زندگیشان بسیار ناتوان و ضعیف شده بودند. روزى با جمعى به عیادت ایشان رفته بودیم . وقت صبحانه بود و براى آقا دو عدد تخم مرغ آماده نموده بودند. آقا بعد خطاب به ما فرمود که از موقعى که آمدید هر چه قدر فعالیت کردم که عبا را به دوش خود بکشم نتوانستم . ایشان به قدرى مودب بودند که با اینکه ناتوان شده بودند باز هم احترام و ادب را رعایت مى نمودند.
یا على ادرکنى 
یک چیزى که براى بنده و قابل توجه بود این است که مرحوم آیت الله آملى در تمامى صفحات تالیفات خود کلمه یا على ادرکنى را در گوشه صفحه مى نوشتند در بعضى از کتابها نیز یا مهدى ادرکنى مى نوشتند آقا بسیار متواضع و فروتن بود، چهره بسیار آرام داشتند.
تجلیل از روش فقهى آیت الله سید ابوالحسن اصفهانى 
آیت الله جعفرى همدانى که از هم دوره هاى آیت الله محمد تقى آملى در نجف اشرف بودند مى فرماید: مرحوم آقا ضیاء عراقى ، بیان فوق العاده اى داشت . یک مطلب را به چند بیان مى گفت . ایشان هم فقه مى گفت و هم اصول ، ولى عمده ، درس اصول ایشان بود. اصول فقه ایشان خیلى قوى بود. شاگردان ایشان از جمله آیت الله محمد تقى آملى در کوشایى ضرب المثل بودند. نوعا در درس ایشان کسانى شرکت مى کردند که عشق به تحقیق و علم داشتند. چون ایشان شهریه اى به شاگردان نمى داد، تنها علاقه به تحقیق و درس ، موجب جذب شاگردان شده بود. مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانى ، فقه بسیار خوبى داشت . مرحوم آقا محمد تقى آملى ، فقه ایشان را بر فقه آقاى نائینى ترجیح مى داد. 
معرفى استادان برجسته 
(31)
آیت الله حسن زاده آملى مى فرماید: ... رفتم خدمت حضرت آقاى شیخ محمد تقى آملى ، البته آن وقت به عنوان شاگردى در محضر شریف ایشان تشرف حاصل نکردم . یعنى لایق شاگردى ایشان نبودم . به ایشان گفتم : آقا، این کتاب ها را خوانده ام و خیلى از درس ها را رفته ام ، آقایان را نمى شناسم ، الان مى خواهم رسائل و مکاسب بخوانم و اگر به محضر درس بروم ، درس مورد قبول نباشد، بیرون بیایم ، باعث اهانت و جسارت مى شود، خوب نیست ، خلاف ادب است . بعضى جاهاى دیگر هم درس ها به دل نمى نشیند و آقایان شهر ما آمل قوى تر بودند. ایشان ، جناب آقاى شعرانى را اسم بردند و گفتند: اگر شما بتوانید به محضر شریف ایشان تشرف پیدا کنید و اگر شما را بپذیرند، ایشان شما را اشباع خواهند کرد و شما راضى خواهید بود. گفتم : اگر ایشان قبول نکردند؟ آیت الله محمد تقى آملى گفتند: ایشان قبول است ؛ مى توانید از جناب آقاى میرزا مهدى الهى قمشه اى هم استفاده کنید. این دو بزرگوار را ایشان معرفى کردند. نشانى آقاى شعرانى را هم ایشان دادند... (32)
آیت الله نگویید! 
یکى از نوادگان محترم آیت الله محمد تقى آملى فرمودند: بنده جوانى حدود بیست ساله بودم که در اتاق منزل مرحوم آقا، در محضر ایشان خدمت مى کردم ، یعنى جواب تلفن ها را مى دادم و پذیرایى آقایانى که به دیدن آقا مى آمدند را مى کردم . روزهاى اولى که افتخار خدمت آقا را داشتم ، به من فرمودند: عزیزم : تکیه کلام ایشان به نزدیکان خود هرگز در جواب تلفن یا مراجعه آقایان و... مرا آیت الله یا جناب یا القاب دیگر مگو! فقط به آقاى آملى اکتفا کن ! (33)
آماده باش 
هم ایشان فرمودند: حدود دو سال در خدمت آقا بودم . روزى شخصى حدود پنجاه ساله ، حضور آقا آمد و گفت : دیشب مرحوم صاحب عروه را خواب دیدم ، به من فرمود: به آقا محمد تقى آملى بگو شرح عروه الوثقى را زودتر تمام کند. آقا به آن شخص فرمود: شما مى دانى که من مشغول مصباح هستم ؟ او در جواب گفت : اصلا اطلاعى نداشتم و ندارم . من ، این روز را فراموش نکردم تا زمانى که کتاب مصباح به آخر رسید. ساعتى بعد، در حال وضو گرفتن جهت نماز شب ، دار فانى را وداع کرد. (34) صبیه محترمه آیت الله آملى فرمودند: وضو گرفتند و زیارت امام حسین علیه السلام را خواندند و سپس در رختخواب دراز کشیدند و جان بر جان آفرین تسلیم نمودند. 
دشمن درونى 
آیت الله جوادى آملى فرمودند: امور عامه اسفار را خدمت مرحوم آقاى شعرانى خواندیم و سفر نفس را خدمت آقاى الهى . از نظر فقه و اصول ، چون سطح تمام شد، خدمت مرحوم آقاى آقا شیخ محمد تقى آملى رفتیم . ایشان آن وقت مصباح الهدى را داشتند و مى نوشتند و هنوز چاپ نکره بودند. ایشان یک خارج فقه مى خواندند و یک خارج اصول . در خارج فقه و اصولشان شرکت مى کردیم و اسفار را هم خدمت آن دو بزرگوار مى خواندیم ، کم کم به صورت رسمى درآمد که 10-15 جلدش چاپ شد و حل بسیارى از مشکلات شرح منظومه به وسیله مرحوم آقا شیخ محمد تقى آملى انجام شد. ایشان سعى مى کردند هر وقت حضورش مى رفتیم مجلس شان آموزنده باشد. گاهى داستانى ذکر مى کردند که حکایت از آن مى کرد که انسان راهى جز تهذیب نفس ندارد.
گاهى مى فرمودند به این که من خواب دیدم دشمن به من حمله کرده است و به من پرخاش مى کند، من ناچار شدم که دست او را بگیرم و دستش را گاز گرفتم و از شدت درد بیدار شدم ، دیدم دستم در دهان خودم قرار دارد. فهمیدم دشمن من ، خودم هستم ! و کسى به سراغ من نمى آید. این نفس است که دشمن من است . ما از بیرون آسیب نمى بینم . هر چه مى بینم از درون است .
بار دیگر فرمودند: من خواب دیدم به این که دشمنى به من حمله کرده است و من هم به او پرخاش کرده ام و دست برده ام چشم او را بکنم و از شدت درد بیدار شدم ، دیدم دستم در چشم خودم است . باز من در عالم رویا آموختم که دشمن انسان خود انسان است . اعدى عدوک نفسک التى بین جنیک مرحوم آقا شیخ محمد تقى آملى رحمه الله علیه سعى مى کردند به این که مجلس شان ، مجلس تعلیم و تربیت و زهد و فضیلت باشد. تا آخرین لحظه هم سعى مى کردند که با بیان و بنان خدمت کنند و چیز بنویسند. (35)
روش درس خواندن در حوزه 
آیت الله جوادى آملى فرمودند: با این که درس فقه و اصول مرحوم خوب بود اما آن چنان که حوزه علمیه قم رونق داشت ، در تهران رونقى نداشت ؛ با مشورت ایشان ، از ایشان اجازه خواستیم که به قم برویم ، فرمودند: کار خوبى است . قم بروید، فقه و اصول و معقول بخوانید.
بعد، مطلبى به من فرمودند، منتها به طور مختلف این داستان نقل شده است . ایشان فرمودند: در کنار قبر مطهر حضرت فاطمه معصومه علیه السلام و قبور علما و بزرگانى که آنجا هستند، برکت هست . این قصه را نقل کرد که : شاگردان افلاطون هر وقت مساله علمى بر ایشان مشکل مى شد مى رفتند کنار قبر افلاطون و بحث مى کردند و بسیارى از مشکلات حل مى شد. این وصیت و نصیحت ایشان یعنى آیت الله محمد تقى آملى بود که با اجازه ایشان در سال تحصیلى 35-1334 هجرى شمسى وارد قم شدیم ... (36)
فقط ذکر الحمدالله 
استاد محترم آیت الله شیخ محمد امامى کاشانى در نماز جمعه تهران مورخه 14/7/67 ضمن تجلیل از معظم له ، فرمودند: اوایلى که به تهران آمده بودم ، شنیدم ایشان آیت الله محمد تقى آملى که سخت مریض و بسترى هستند، به عیادتش رفتم و احوالش را پرسیدم . فقط مى فرمود: الحمدالله ! و هیچ شکوه و صحبتى بیش از این نداشت . 
دو گوهر ناب 
آیت الله حسن زاده آملى فرمودند: ... چون بدن مرحوم الهى قمشه اى به خاک سپرده شد و هنوز لحد نچیده بودند، جناب استاد علامه طباطبایى تشریف آوردند و در کنار قبرش نشستند و دستمال در دست گرفتند و بسیار گریستند.
در شب پنجشنبه 27/2/1352 که دو شب از وفات آن بزرگوار گذشته بود در محضر پرفیض جناب استاد طباطبائى بودیم که دوره اى داشتیم ، جناب آقاى طباطبائى فرمودند: در این سال ، دو فرد روحانى که خیلى به روحانیت آنها ایمان داشتم از دست ایران به در رفت : یکى آقاى آملى و دیگر مرحوم آقاى قمشه اى . (37)
گستردگى رحمت خدا 
آیت الله حسن زاده آملى فرمودند: آیت الله الهى قمشه اى وقتى در تهران به بنده فرمودند: حاضرید به عیادت آقاى آملى برویم ؟ در آن وقت مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد تقى آملى قدس سره الشریف سخت بیمار بودند و به کسالت قبلى دچار بودند که از حرکت کردن و برخاستن و نشستن ممنوع بودند گفتم : از جان و دل افتخار دارم که در خدمت شما باشم . در موعد معین و ساعت مقرر به حضورش تشرف حاصل کردم . با هم به عیادت مرحوم آیت الله آملى رفتیم . این بنده سبقت گرفت و در زد، کسى گفت : کیه ؟ بنده به عادت زبان رائج گفتم : آقا تشریف ندارند. مرحوم آقاى قمشه اى فرمودند: چرا جانب نفى را گرفته اى ؟ و چون به حضور مرحوم آقاى آملى نشستیم ، مرحوم آقاى قمشه اى از تعلقات و حواشى آقاى آملى بر حکمت منظومه حکیم متاله سبزوارى و از آثار علمى و قلمى او، تحسین و تقدیر کرد. این بنده خام رو به آقاى آملى کرد و گفت : خداوند وجود شما را به سلامت بدارد. در جوابم فرمود: خداوند متعال وجود مرا به سلامت بدارد، وجود آقاى قمشه اى را به سلامت بدارد، وجود شما را به سلامت بدارد و همه علماى شیعه و همه شیعیان و همه مسلمانان را به سلامت بدارد و رحمت او شامل همه و همه شود که شیخ الرئیس چه خوش ‍ فرمود: استوسع رحمه الله ! . این فرمایش آقاى آملى چقدر ادبم کرد... (38)
حمایت آیت الله آملى از امام خمینى 
آیت الله شیخ محمد تقى آملى از عارفان اجتماعى و سیاسى به شمار مى آمد هم چون پدر بزرگوارش که در انقلاب مشروطیت از هم اندیشان و هم فکران شهید شیخ فضل الله نورى بود و بعد از او مى خواستند ایشان را به شهادت برسانند ولى به عللى از آن منصرف شده و ایشان را به کرات مازندران تبعید کردند.
آیت الله شیخ محمد تقى آملى در جریان انجمن هاى ایالتى و ولایتى و دفاع از مرجعیت امام خمینى و اهداف عالى آن انقلابى بزرگ دفاع مى کردند و اسناد آنها در کتاب نهضت امام خمینى ذکر شده است .
علامه سید حسین طهرانى مى فرماید: ... آیت الله خمینى را گرفتند و بردند براى عشرت آباد و ما هم در طهران بودیم . جریان 15 خرداد یعنى 12 محرم من 15 خرداد نمى گویم . دوازدهم محرم پیش آمد که در طهران چه خبر شد؟ در شهرستان ها و ورامین و قم ، الى ماشاءالله ...؟ که اجمالا آنها را شنیده اند... چون در طهران این طور تصمیم گرفتیم که علماى طهران همه در یک جا جمع بشوند و بروند خودشان را به شهربانى معرفى کنند و بگویند که : آیت الله خمینى تنها نیست ، ما همه با او هستیم ... خلاصه ، تلفن ها انجام شد. همه علماى طهران انصافا اهمیت دادند و حتى بزرگ شان مثل آیت الله حاج شیخ محمد تقى آملى - رحمه الله علیه - ... فردا صبح این آقایان همه جمع مى شوند و آقاى حاج شیخ محمد تقى آملى که در عرفان از شاگردان خیلى خوب مرحوم قاضى بود و بعضى دیگر نیز آماده براى حرکت بدان مجلس بودند و عموى ما آیت الله حاج سید محمد تقى طهرانى هم مرتبا به من پیغام مى دادند که شما کى مى روید؟ من هم با شما بیایم ، ما هم که دیگر آماده بودیم که برویم و معلوم نیست که چه وقت
برمى گردیم یا برنمى گردیم ؟ 
کوشانپور مرد عجیبى است ! 
مرحوم آیت الله سید محمدباقر موسوى همدانى وفات 1379 شمسى مى نویسد: روزى مرحوم استادم آیت الله حاج شیخ محمد تقى آملى بعد از درس ، به من فرمودند: این آقاى حاج عبدالحسین کوشانپور را مى بینى که نزد من آمد و شد دارد، مرد عجیبى است ! زیرا روزى چهارصد تومان یا چهارهزار تومان - تردید از من است - عوائد مستقلات او است . و در عین حال روزى دو تومان خرج خانه مى کند و بیش از آن به خانواده نمى دهد - البته این مطلب مربوط به سال 1323 شمسى مى باشد - پرسیدم : بقیه را چه مى کند؟ فرمود: خرج حوزه هاى علمیه مى کند. چند سال از این ماجرا گذشت مطلع شدم که ورثه آن مرحوم با اموال او بنیادى تاسیس کرده اند که در آن کتاب هاى دینى که نسخه کمیابى دارند از قبیل تفسیر برهان ، روضه المتقین مجلسى اول ، القرآن و العقل و ... چاپ مى کنند و از بین رفتن آنها جلوگیرى مى کنند و هم آنها را در اختیار علما و دانشمندان - به طور مجانى - قرار مى دهند، این وضع کسى است که رو به خدا مى رود و وقتى از دنیا مى رود همه اموالش را نیز با خود مى برد. (39)
طلب استخاره آیت الله آملى 
حاج آقا محمد تقى حسن قاضى - آقا زاده على آقا قاضى - از خود آیت الله محمد تقى آملى ، نقل فرموده که : در دورانى که در نجف اشرف مشغول تحصیل بودم ، روزى به حجره مرحوم آقاى قاضى که در مدرسه هندى بودند رفتم . وقتى آقاى قاضى تشریف آوردند عرض کردم : من خیلى در اینجا انتظار شما را کشیدم تا بیایید و براى من استخاره نمایید. آقاى قاضى فرمودند: طلبه علم ، چندین سال در نجف اشرف باشد ولى نتواند براى خودش یک استخاره نماید!؟
آقاى آملى مى گفت : من خیلى خجالت کشیدم و با حال جدال عرض کردم : من به یک اجازه استخاره از ولى اکبر نیاز دارم - تلویحا به درخواست قبلى ام و اصرار براى تشرف ، که بارها از محضر ایشان داشتم . میرزا على آقا قاضى پاسخ داد: همان اذعان عامى که براى موالى شان صادر فرموده اند براى ما کافى است و نیازى به کسب اجازه خاص نیست . به هر حال ، بعد از اصرار و الحاح شدید این جانب ، ایشان ورد مخصوص براى این منظور به من تعلیم فرمود و خلاصه این که قرائت آیه نور به عدد اصحاب بدر، هر شب قبل از خواب با شرائط خاص ، طهارت ، دورى از زنان و امور دیگر در شب هاى معدود و محدود.
پس من براى اجراى این دستور به مسجد سهله رفتم و ملازم آنجا شدم و شب ها براى انجام آن ورد قیام مى کردم و در یکى از این شب ها همین که شروع کردم به خواندن ورد، احساس کردم که مثل این که کسى دستش را روى دوشم نهاده ، من به سوى او متوجه شدم من در این هنگام در مقام منسوب به امام مهدى علیه السلام بودم پس آن شخص گفت : براى تشرف آماده باش ! .
آقا شیخ محمد تقى آملى مى گفت : همین که این کلمه به گوشم خورد، رعب و ترس تمام وجودم را در برگرفت و از فرط اظطراب نزدیک بود قلبم از حرکت بایستد، پس شروع کردم به التماس و توسل از او که مرا عفو فرماید و ایشان نیز قبول فرمود.
بعد از این ماجرا، فورا به نجفت اشرف رفتم و آقاى قاضى را ملاقات نمودم و زمانى که با ایشان مواجه شدم بدون هیچ کلامى اولین فرمایشى ایشان این بود: اگر آمادگى تشرف را ندارى ، چرا این همه براى آن اصرار مى کنى !؟ . (40)
تحمل نکردن اسم اعظم 
شبیه همین مساله را شیخ عباس قمى درباره عمر بن حنظله نقل کرده است که او گفت : به حضرت امام باقر علیه السلام عرض کردم که مرا چنان گمان مى رود که در خدمت تو داراى رتبه و منزلتى هستم ؟ فرمود: آرى . عرض کردم : مرا در این حضرت حاجتى است ، فرمود: چیست ؟ عرض کردم : اسم اعظم را به من تعلیم فرما. فرمود: طاقت آن را دارى ؟ عرض کردم : آرى !
فرمود: به این خانه در آى . چون به خانه درآمدم حضرت ابى جعفر علیه السلام دست مبارک به زمین گذاشت و آن خانه تاریک شد، عمر بن حنظله را لرزیدن فرو گرفت آن گاه فرمود: چه مى گویى بیاموزم تو را؟ عرض کردم : نه ! پس دست مبارک از زمین برگرفت و خانه به همان حال که بود باز آمد. (41)
آیت الله آملى براى شهید شیخ فضل الله نورى گریست 
جناب آقاى اکبر ثبوت مى فرماید: سال هاى آخر استاد آیت الله شیخ محمد تقى آملى - رحمه الله علیه - بود. یک بار به گمانم زاد روز امیرمومنان علیه السلام بود و من براى عرض تبریک و استفاضه عازم منزل ایشان شدم ، در بین راه به عزیزى که از دیدار ایشان باز مى گشت برخوردم و او گفت که حال آقا منقلب است و هیچ توضیحى هم در این مورد نمى دهند و ظاهرا از یک واقعه خیلى ناراحت هستند. کلمه واقعه مثل پتکى بر سر من فرود آمد و به یادم آمد که روز سیزدهم رجب است و سالگرد شهادت شیخ نورى و حدس زدم که امروز خاطرات آن روز و آن واقعه برایشان تداعى شده و دچار قبض خاطر و تاثر روحى گردیده اند.
به حضور ایشان که رسیدم ، براى تسلى ایشان ، بى مقدمه بنا کردم به خواندن بیست و چند بیت که از ادیب پیشاورى وفات : 1349 هق در رثاى شیخ فضل الله نورى به یاد داشتم ، با صداى محزون و بلند، مصرع اول را به پایان نبرده بودم که ایشان زدند به گریه و چه گریه اى ! پا به پاى من تا مصرع آخر گریستند و دیگران نیز که شاید چیزى از سروده هاى ادیب ، دستگیرشان نشده بود از گریه استاد گریستند. قصیده ادیب پیشاورى در رثاى شهید نورى
بعد که خواندن و گریستن تمام شد، استاد به سخن آمدند و در باب شهادت شیخ فضل الله نورى و اینکه قرار بود پدر ایشان ملا محمد آملى را هم پس از او بکشند، مطالبى گفتند تا رسیدند به کلامى قریب به این مضمون که سه نفر از مراجع عظام نجفت آخوند خراسانى ، حاج میرزا حسین خلیلى و شیخ عبدالله مازندرانى و دو نفر از علماى تهران طباطبایى و بهبهانى حکم کرده بودند که دفع نورى و آملى پدر استاد به هر قسم که باشد لازم است و سران مشروطه پس از اعدام نورى مى گفتند که این کار به دستور آن سه مرجع انجام شده و هر کس بخواهد، مى تواند مجانا به نجف تلگراف بزند و در این مورد از خود آن آقایان سوال کند و... من از این سخنان به شگفت آمدم و به خدمت استاد معروض داشتم که تمام این نسبت ها نادرست است و دروغ گویانى که این خبرها را جعل کرده اند چنان کم حافظه و بى خبر از تاریخ بوده اند که دست کم نکرده اند مجعولات خود را با مسلمات تاریخ هماهنگ گردانند و اکاذیبى متناقض با بدیهى ترین گزارش هاى نهضت مشروطه نسازند که مچشان به زودى باز شود. چنانکه اعدام شیخ نورى را مستند کرده اند به حکم حاج میرزا حسین خلیلى و آن دو تن دیگر. و نیز اینکه گفته شد هر کس تردیدى در این مورد دارد تلگرافى از خود آنان سوال کند. با اینکه حاجى مزبور در تاریخ دهم شوال 1326 هق در گذشت و حادثه دستگیرى و اعدام شیخ نورى نه ماه پس از این تاریخ یعنى در رجب 1327 هق روى داد. همچنین طباطبایى و بهبهانى که برطبق آن اخبار کذایى در اعدام شیخ دخالت داشته اند، در آن هنگام هیچ کدام در جایى نبوده اند که قادر به اعمال نظر در این مورد باشند و روحشان هم از این ماجرا خبر نداشته است ؛ زیرا که محمد على شاه ، بهبهانى را به عتبات و طباطبایى را به خراسان تبعید کرده بود و تا سقوط شاه و سپس اعدام شیخ فضل الله نورى ، آن هر دو در تبعید بودند و پس از پیروزى مدعیان مشروطیت ، طباطبایى از خراسان به عزم تهران حرکت کرده و در سبزوار از اعدام شیخ فضل الله نورى اطلاع یافته و بسیار گریسته و گفته بود: با عالم چنین عملى روا نمى دارند.
بهبهانى هم پس از بازگشت به ایران و در اولین برخورد با پسرش ، سید محمد، به وى پرخاش کرده بود که چرا نکردى پیش از اعدام شیخ طناب دار را به گردن خود بیاویزى ؟ این مطلب را از شیخ بهاء الدین نورى ، داماد سید محمد بهبهانى ، شنیدم و به گمانم در مقاله اى به قلم سید محمد على امام شوشترى از فضلاء و محققان متاخر و از شاگردان شیخ فضل الله نورى هم خوانده ام . و باز گفتم که خود از زبان شاگرد صادق القول آخوند خراسانى و مورخ بزرگ و محدث امین شیعه ، صاحب ذریعه که شخصا نیز در جریان حرکت مشروطه بود و تا آخر عمر هم پیشوایان نهضت مشروطه را تقدیس مى کرد، شنیدم که مرحوم میرزاى نائینى از مرحوم آخوند خواست تا براى جلوگیرى از اعدام شیخ اقدام کند و او نیز تلگرافى بدین منظور به تهران فرستاد ولى کار از کار گذشته بود و شد آنچه شد. این نکته از زبان برادر مرحوم نائینى هم نقل شده است . بنگرید به : تشیع و مشروطیت در ایران عبدالهادى حائرى ، ص 200 . و مرحوم آخوند براى آنکه طرفداران استبداد سوء استفاده نکنند، مجلس ختم شیخ را مخفیانه برگزار کرد و الخ . این مطلب اخیر را علاوه بر صاحب ذریعه از حاج میرزا احمد کفائى فرزند و شاگرد مرحوم در شرح احوال وى تالیف کردم ، ایشان با حیرتى زایدالوصف استماع فرمودند و بعد هم که با ارائه مستندات کافى راه چون و چرا مسدود گردید، از تصورى که نسبت به علماى نامبرده داشتند استغفار و این ناچیز را به خاطر دفع تهمت از آنان و رفع آن اشتباهات از شخص ایشان دعا کردند...
علماى بزرگوار ما با تمام تبحر در رشته هاى خاص و با آن همه مقامات روحانى و معنوى عظیم ، به دلیل سادگى و نیز ناآگاهى از تاریخ و حوادث تاریخى ، گه گاه به دام دروغ پردازانى افتاده اند که یگانه هدفشان بدبین کردن مردم و به ویژه پیشوایان دین به یکدیگر و به پیشروان خود و خصوصا به مردان مبارز و مجاهد بوده است . بدون اینکه بخواهیم نقطه ضعف هاى موجود در هر انسانى از جمله پیشوایان نهضت مشروطیت یا مخالفان آن را انکار؛ یا تمامى مواضع و عملکردهاى یکى از دو دسته را تایید نماییم . (44)
مشورت براى انتخاب 
آیت الله جوادى آملى فرمودند: وقتى که دوره قوانین و شرح لمعه ، تقریبا به پایان رسید، به تهران آمدیم . در تهران باز مرحوم پدرم مرا خدمت مرحوم آقا شیخ محمد تقى آملى برد؛ چون ایشان گذشته از مقام فقاهت و علم و آگاهى به علوم عقلى و نقلى ، بسیار وارسته و مهذب بود.
پدرم مرا حضور ایشان برد تا مشورت کند که کجا درس بخوانم و چه درسى بخوانم ؟ در کدام مدرسه و پیش کدام استاد؟ مرحوم آقا شیخ محمد تقى آملى ؛ ما را به مدرسه مروى راهنمایى کردند و گفتند جاى خوبى است . جون بهترین مدرسه در آن موقع مدرسه مروى بود. در آنجا درس در سطوح عالیه گفته مى شد. معقول و خارج گفته مى شد. از علماى به نام آنجا یکى مرحوم حاج آقا عماد بود و دیگرى مرحوم حاج شیخ عباس فشارکى . اینها آیات الهى در ابعاد گوناگونى بودند. بسیار مدرسه خوبى بود. گذشته از این ، براساس وقف نامه اى که در مدرسه مروى دارد، هر طلبه موظف است که در شبانه روز مقدارى قرآن تلاوت کند. تقریبا از سال 30-1329 به تهران آمدیم و تا شهریور 5-1334 در مدرسه مروى ماندیم . (45)
سرانجام این عارف فرزانه و عالم وارسته از این دنیا گسسته و به لقاء الله پیوسته و براى همیشه چشم از این دنیاى فانى فرو بسته و حیات جاویدان انتخاب کرد. و بر اساس وصیت آن عالم ربانى در باغ رضوان ، نزدیک قبر مرحوم سید میرزا حسین سبزوارى و در جوار رحمت امام الضامن الثامن على بن موسى الرضا علیه السلام در مشهد مقدس به خاک سپرده شد.
تجلیل از دوست 
استاد حسن زاده آملى مى فرماید: وقتى در محضر آیت الله شیخ محمد تقى آملى بودم ایشان چنین فرمایشى به من فرمودند: ما همان وقت که در نجف در خدمت جناب حاج سید على قاضى بودیم ، علامه طباطبائى و آقا سید احمد کربلائى کشمیرى ایشان غیر از سید احمد کربلائى است که استاد آیت الله سید على قاضى مى باشد در میان شاگردان مرحوم قاضى بر دیگران تفوق داشتند. و این فرمایش آقاى حاج شیخ محمد تقى آملى بود که ایشان در همان وقت در نجف مکاشفاتى داشتند، در عرفان عملى ، در مراقبت نفس ، بسیار قوى بود و آن جناب با داشتن دو بال عرفان نظرى و عرفان عملى دارا و متنعم بود، خداوند درجاتش را متعالى بفرماید. (46)
ارتباط بعد از ارتحال 
آیت الله حسن زاده آملى فرمودند: ... وقتى که خدمت آقاى الهى طباطبایى مى رسیدم ، از ایشان مى خواستم شما که به محضر آقا به میرزا على آقاى قاضى ، آقا مى گفتند مشرف مى شوید، سفارش ما را هم بکنید. با این که آقاى قاضى وفات یافته بودند، اما شاگردانشان هم چون علامه طباطبایى و اخوى ایشان آقاى الهى و آقاى شیخ محمد تقى آملى خدمتشان مى رسیدند. چنانچه خداوند در قرآن به پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله مى فرماید: و اسئل الرسل ، گر چه عده اى مضافى را در تقدیر گرفتند و آیه را به و اسئل امم الرسل تفسیر کردند، اما نیازى به این تقدیر نیست . نفس قدسیه الهیه مى تواند در همه عوالم محشر داشته باشد و این مطلب از آیات و روایات استفاده مى شود. این که امام العارفین ، امیرالمومنین علیه السلام مى گوید:
الهى حب لى کمال الانقطاع الیک و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک حتى تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الى معدن العظمه و تصیر ارواحنا معلقه بعز قدسک . (47)
یعنى چه ؟ مگر چشم سر مى تواند حجاب ها را خرق نماید؟!... (48)
علامه حاج شیخ عباس حائرى در کتاب حوادث الایام مى نویسد:
وفاه الفقیه الاکبر و المدرس الشهیر الشیخ محمد تقى الاملى فى طهران الاثنین 1 ذى الحجه 1391 هق ؛
29 آذر 1350 هش ؛ (49)
20 کانون الاول 1971 میلادى . 
کتاب در جستجوى استاد(شرح حال عارف فرزانه آیه الله آقا شیخ محمد تقى آملى رحمه الله علیه)

صادق حسن زاده
             http://ketaab.iec-md.org/

نظرات (۰)
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی