درباره سايت
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ خازِنِ العِلْمِ الدَّاعی إِلَیْکَ بِالحَقِّ النُّورِ المُبِینِ،. اللّهُمَّ وَکَما جَعَلْتَهُ مَعْدِنَ کَلامِکَ وَوَحْیِکَ وَخازِنَ عِلْمِکَ .
هدف از خلقت عالم معرفت و عبادت خداوند متعال است, و غرض از بعثت انبیاء از آدم تا خاتم تحقق آن است, رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای تعلیم و تربیت بشریّت به معرفت و عبادت ,قرآن و کسی که نزد او علم تمام قرآن است به یادگار گذاشت.
هرچند حوادث روزگار نگذاشت مفسّر معصومِ قرآن, پرده از حقایق کتاب خدا بردارد ولی در فرصت کوتاهی که برای ششمین اختر فرزوان آسمان هدایت پیش آمد,شاهراه مذهب حق را برای رهروانِ از خلقت باز کرد , و فطرت تشنه انسانیت را به آب حیات عبادت و معرفت سیرآب کرد.
امید است پیروان مذهب حق روز عزای آن حضرت, آنچه در توان دارند در مراسم سوگواری انجام دهند تا مشمول دعای مستجاب او شوند که فرمود((رحم الله من احیی امرنا)) رحمتی که سرمایه ی سعادت و وسیله ی نجات از شدائد برزخ و قیامت است.
در راستای جنگ نرم و عمل به فرمایشات رهبر معظم انقلاب و مقابله با تهاجمات فرهنگی که ایمان مسلمین را نشانه رفته است و سعی در تخریب عقاید و افکارمان دارد در فضای مجازی پایگاه مذهبی دارالصادقیون را در سرزمین تکریم مقام عالی امام صادق علیهالسلام شهرستان رفسنجان (دارالصادقیون) ،راه اندازی نموده ایم.که وظیفه خود را در قبال احیای اندیشه های والای اهل بیت(علیهم السلام) و حفظ ارزش ها و دفاع از مبانی فکری انقلاب واسلام انجام داده و مطالبی سودمند برای کسانی که جویای حقیقت هستند ارائه نماییم.امیدواریم که شما خوانندگان عزیز با نظرات سازنده خود محبین صادق الائمه علیه السلام را ، در راستای عمل به وظیفه یاری نمایید. این پایگاه در راستای جنگ نرم و تبلیغات حرکت کاروان صادقیه در رفسنجان راه اندازی شده است وبیشتر مطالب آن در خصوص توسل وعشق به اهل بیت و احیای اندیشه های والای اسلام ناب محمدی و تکریم مقام عالی ارباب امام جعفر صادق (علیه السلام) می باشد.
آدرس:استان کرمان ، شهرستان رفسنجان
حسن آباد صادق الائمه علیه السلام نوق
احمدتقی نژاد
بایگانی
- آبان ۱۳۹۸ (۲)
- مهر ۱۳۹۸ (۲)
- شهریور ۱۳۹۸ (۴)
- مرداد ۱۳۹۸ (۵)
- تیر ۱۳۹۸ (۹)
- خرداد ۱۳۹۸ (۱۲)
- ارديبهشت ۱۳۹۸ (۵)
- فروردين ۱۳۹۸ (۳)
- اسفند ۱۳۹۷ (۷)
- بهمن ۱۳۹۷ (۱۳)
- دی ۱۳۹۷ (۳)
- آذر ۱۳۹۷ (۹)
- آبان ۱۳۹۷ (۱۰)
- مهر ۱۳۹۷ (۸)
- شهریور ۱۳۹۷ (۲۴)
- مرداد ۱۳۹۷ (۸)
- تیر ۱۳۹۷ (۱۳)
- خرداد ۱۳۹۷ (۵)
- ارديبهشت ۱۳۹۷ (۱۹)
- فروردين ۱۳۹۷ (۲۰)
- اسفند ۱۳۹۶ (۲۲)
- بهمن ۱۳۹۶ (۳۹)
- دی ۱۳۹۶ (۴۲)
- آذر ۱۳۹۶ (۳۱)
- آبان ۱۳۹۶ (۳۴)
- مهر ۱۳۹۶ (۲۱)
- شهریور ۱۳۹۶ (۴۲)
- مرداد ۱۳۹۶ (۵۰)
- تیر ۱۳۹۶ (۶۳)
- خرداد ۱۳۹۶ (۷۲)
- ارديبهشت ۱۳۹۶ (۹۲)
- فروردين ۱۳۹۶ (۶۷)
- اسفند ۱۳۹۵ (۶۷)
- بهمن ۱۳۹۵ (۵۶)
- دی ۱۳۹۵ (۷۴)
- آذر ۱۳۹۵ (۹۵)
- آبان ۱۳۹۵ (۱۰۷)
- مهر ۱۳۹۵ (۸۱)
- شهریور ۱۳۹۵ (۱۵۷)
- مرداد ۱۳۹۵ (۲۲۱)
- تیر ۱۳۹۵ (۲۹۲)
- خرداد ۱۳۹۵ (۱۷۵)
- ارديبهشت ۱۳۹۵ (۱۰۴)
- فروردين ۱۳۹۵ (۱۰۷)
- اسفند ۱۳۹۴ (۶۹)
- بهمن ۱۳۹۴ (۶۸)
- دی ۱۳۹۴ (۶۶)
- آذر ۱۳۹۴ (۱۷۳)
- آبان ۱۳۹۴ (۲۷۶)
- مهر ۱۳۹۴ (۲۸۵)
- شهریور ۱۳۹۴ (۲۷۶)
- خرداد ۱۳۹۴ (۱)
خلاصه آمار
پربحث ترين ها
-
اللهم صل علی جعفربن محمد الصادق
نظرات: ۱۳ -
متن زیارت مخصوص امام صادق علیه السلام
نظرات: ۱۱ -
-
-
-
-
-
معرفی امامزاده سید کافی علیه السلام
نظرات: ۶ -
-
محبوب ترين ها
-
۸۵۹ -
۱۴۶۰ -
۲۵۸۶ -
۱۱۶۷ -
۷۸۲ -
۲۸۹۴ -
۵۸۴ -
۲۱۲۴ -
۱۹۲۶ -
۴۷۳۱
پيوندها
عملیات مطلعالفجر

محدوده زمانی: ۲۰/۹/۱۳۶۰
این عملیات در جبهه شمالی، منطقه غرب و شمال گیلان غرب و سرپل ذهاب با تلاش سپاه پاسداران و ارتش انجام شد.
دستاوردها: عملیات مطلعالفجر با به هلاکت رساندن و مجروح ساختن بیش از ۲
هزار سرباز بعث، سقوط ۲ هواپیما و ۱ بالگرد، انهدام ۲۰۰ خودرو نظامی و
آزادسازی ارتفاعات استراتژیک و روستاهای مهم منطقه به پایان رسید.
شهدای عملیات مطلع الفجر:
شهید غلام علی پیچک
نام پدر :اسماعیل
تاریخ تولد :۸/۷/۱۳۳۸
محل تولد: تهران
تاریخ شهادت : ۲۰/۹/۱۳۶۰
محل شهادت :ارتفاعات بر آفتاب گیلان غرب
طول مدت حیات :۲۲
مزار شهید : بهشت زهرا (سلام الله علیها ) قطعه ۲۴ ردیف ۱۱۹ شماره ۸
روز ۸ مهر ماه سال ۱۳۳۸ مقارن با روز تولد حضرت مهدی (عج) غلامعلی قدم به
جهان خاکیان گشود. او در پناه سایه پدر و مادری باایمان رشد کرد. در سالهای
دبیرستان از طریق یکی از معلمان خود به محافل سیاسی راه یا فت. در سال
۱۳۵۶ دیپلم طبیعی را گرفت و در کنکور در دانشکده انرژی اتمیپذیرفته شد. او
در کنار تحصیلات کلاسیک به یادگیری درسهای حوزوی همت گماشت. با اوجگیری
انقلاب همه تلاش او مبارزه علیه رژیم شاه شد. غلامعلی در کمیته استقبال از
امام مامور جمعآوری مینهای کار گذاشته شده تو سط دولت بختیار در بهشت زهرا
بود. در درگیریهای ۲۱ و ۲۲ بهمن سال ۵۷ قهرمانانه شرکت داشت و در خلع سلاح
پادگانها نقش مؤثری ایفا نمود. پس از پیروزی انقلاب در جهاد سازندگی و
سپاه پاسداران مشغول به خدمت شد و در صحنههای مختلف به انجام وظیفه
پرداخت. با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران غلامعلی به سر پل ذهاب رفت، به
لحاظ لیاقت و شایستگی که از خود نشان داد در جنگهای کردستان به سمت
فرماندهی منطقه منصوب شد. پیچک فرماندهی بود که بر قلب نیروهایش حکومت
میکرد و در سال ۱۳۶۰ عملیات بازی دراز را طراحی و اجرا کرد. در عملیات
مطلعالفجر ساعت دوازده و نیم ظهر بود که آسمان آغوش گشود و غلامعلی به جمع
شهدا پیوست. یادش گرامیباد.
منبع: کتاب عقابان بازان دراز- کتاب ستارگان آسمان گمنامی
خاطراتی از شهید پیچک :
اول بچهها
غلامعلی علاوه بر این که استاد و فرمانده ما در جبهه بود، غمخوار همه
بچهها بود، وقت غذا خوردن میآمد همه بچهها را سر سفره مینشاند و غذا را
میان آنها تقسیم میکرد. رسم ما این بود که نفر آخر باید ظرفها را هم
میشست و غلامعلی به واسطه این که همیشه سعی میکرد او ل بچهها سیر شوند،
بعد غذایش را بخورد همیشه آخرین نفر بود و شستن ظرفها هم به گردن او
میافتاد.
منبع: کتاب عقابان بازی دراز و ستارگان آسمان گمنامی
سربازان جند الله
-یک روز در ده کیلو متری بانه، دو نفری با تعدادی ضد انقلاب روبرو شدیم.
هیچ کس در آن شرایط، حاضر به مبارزه نمیشد، ولی ما با اصرار غلامعلی مو ضع
گرفتیم و شروع به جنگیدن کردیم. در طول درگیری خندههای غلامعلی مرا
عصبانی میکرد. به او میگفتم: «چطور در این موقعیت میتوانی بخندی؟» و او
میگفت: «توکل بر خدا کن! این جوجهها نمیتوانند درمقابل سربازان جندالله
بایستند.» ما با شجاعت خارقالعاده پیچک، توانستیم از آن مهلکه جان سالم به
در ببریم. در یک درگیری دیگر، در حالی که سه گلوله به پیچک خورده بود،
مرتب این طرف و آن طرف میدوید و بچهها را هدایت میکرد و تا رسیدن نیروی
کمکی، طی حدود هفت الب هشت ساعت درگیری، دو گلوله دیگر هم خورد. در راه
بازگشت غلامعلی از شدت ضعف در حال بیهوشی بود.
منبع:کتاب عقابان بازان دراز- کتاب ستارگان آسمان گمنامی
عاشق امام بود
-به یقین میتوانم بگویم هیچ وقت نام امام را بدون وضو ادا نمیکرد. وقتی
تلویزیون تصویر ایشان را نشان میداد با عشق خاصی به تلویزیون و امام خیره
میشد. پس از شهادت استاد مطهری، وقتی تلویزیون امام را نشان داد که با
دستمال اشک چشمهایشان را پاک میکردند، علی با ضجه دو دستی کوبید توی سر
خودش و بعد با صدای بلند «یا حسین، یا حسین (علیه السلام)» گفت.
منبع:کتاب عقابان بازان دراز- کتاب ستارگان آسمان گمنامی
بوی بهشت
-پس از عملیات تعدادی از افراد تمامی خطرها را به جان خریدند تا جسم مطهر
این سردار دلاور در منطقه دشمن باقی نماند و یک هفته پس از عملیات در زیر
آتش شدید دشمن پیکر مطهر غلامعلی به عقب منتقل گردید. در این مدت براساس
محاسبات طبیعی هر جسدی فاسد خواهد شد ولی هنگام خاکسپاری شهید، جنازه ایشان
تازه بود و خون از گلویش روان و طراوش میکرد و عطر و بوی خوشی از این
پیکر پاک به مشام میرسید.
منبع:کتاب عقابان بازان دراز- کتاب ستارگان آسمان گمنامی
پیوند آسمانی
-برای اولین بار که با هم صحبت کردیم ؛ اضطراب عجیبی داشتم، غلامعلی به
نظرم مردی پر صلابت و مهربان آمد، سخنش را با عشق به خدا آغاز نمود. به
دنبال مدینه فاضله علی (علیه السلام ) میگشت؛ هنوز طنین صدایش در گوشم
میپیچد،«باید خودت را برای یک زندگی پردردسر آماده کنی؛ زندگی که جای
مشخصی ندارد، اگر در ایران جنگ تمام شد، کشورهای دیگر هست. مطمئن باش تا
زمانیکه من زنده هستم و در روی زمین جنگ میان حق و باطل وجود دارد،
نمیتوانم در یک جا زندگی کنم. تو باید خودت را برای چنین زندگی آماده کنی.
زندگیای که خودش به صورت متداول در آن جائی ندارد. ولی لذتهای دیگری
دارد. مادیات در زندگی من جائی ندارد. برای چند ثانیه سخنانش را در ذهنم
مرور کردم و بعد با تمام وجود شرایطش را پذیرفتم. چند روز بعد بچههای سپاه
از امام (رحمه الله علیه ) وقت گرفتند؛ پیچک در پوست خود نمیگنجید، به
همراه خانواده به محضر امام (رحمه الله علیه ) رفتیم. مقابل در اجازه ورود
به مادر ایشان را ندادند. غلامعلی با ناراحتی گفت:«من در جبهه جنگ میجنگم و
حالا شما جلو مادر مرا که میخواهد امام را زیارت نماید میگیرید».
بالاخره نگهبانها اجازه ورود دادند. و پیوند ما با دعا خیر امام (رحمه
الله علیه ) تبرک یافت. آقا پس از قرائت خطبه عقد به همه ما مقداری شیرینی
داد، حال عجیبی داشتم، باورم نمیشد بغض گلویم را فشرد، من خاکی در برابر
آسمان چه کنم». آسمان وجود امام (رحمه الله علیه ) بود حضور غلامعلی را در
کهکشان تاریخ رونق بخشید.
منبع:کتاب عقابان بازی دراز
راوی:همسر شهید
سخن شهید
در همین جبهه ها وقتی صحبت از کمبور مهمات میشد، فرماندهان عزیز ما
میگویند، با همین وضع موجود حمله میکنیم، میگویند، ما با جانمان حمله
میکنیم، نه با مهماتمان! بسیاری از همان بچهها الان پیش خدا هستند و نزد
او روزی می خورند، فریادشان هنوز در گوشمان است که یکی از آنها
میگفت:«امروز برای کشتن نیامدهایم» برای آموختن چگونه مردن آمدهایم،
برای همه چیز گرفتن نیامدهایم، بلکه برای همه چیز دادن آمدهایم» فریز
دیگری میگفت:«من رضایم بر این است، طوری بمیرم که جسدم را پیدا نکنند و
این جسدم بپوسد و هیچکس نشناسد، فقط یک نفر باید مرا بشناسد، آن هم
خداست». این جنگ به ما تجربههای بسیار آموختف تجربههای شگرف که فقط در
میدان عمل به دست آمد. این جنگ مردم عزیزمان را به ما شناساند. که چگونه
میجنگند، …. اگر ملتی بخواهد با تشخیص خودش حرکت کند و مستقل باشد و به
هیچ جائی وابسته نباشدف مگر خدا (چرا) هر روز در نماز آن را تکرار میکنید.
«ایاکنعبد و ایاک نستعین» باید امتحان پس بدهد، باید مشکلات را لمس کند و
با مشکلات دست و پنجه نرم کند تا بتواند موفق شود، اگر توانست بر مشکلات
فائق آید و آنها را از بین ببرد آن موقع حاکمیت خودش را که همان حاکمیت
خداست به اثبات رسانیده است. ولی اگر در برابر مشکلات صبر و استقامت نداشت،
آن موقع است که باید زیر چتر استعمارگران و استثمارگران قرار بگیرد.
منبع:کتاب عقابان بازی دراز
وصیتنامه
-جنازه مرا بر روی مین ها بیندازید، تا منافقین فکر نکنند، ما در راه
خدا از جنازهمان دریغ داریم، به دامادی دوماهه من نگرید، دامادی بزرگی در
پیش داریم.
سخن مقام معظم رهبری در مورد شهید پیچک
درود خدا و فرشتگان و صالحان بر سردار شجاع و صمیمی و فداکار اسلام
غلامعلی پیچک، شهیدی که در دشوارترین روزها مخلصانهترین اقدامها را برای
پیروزی در نبرد تحمیلی انجام داد.
یادش به خیر و روانش شاد
منبع:کتاب عقابان بازی دراز
روز شنبه ۱۱ شهر رجب ۱۳۹۸ هجری را عزای عمومی اعلام میداریم و چون
دشمنان بهرعنوان میخواهند با اخلال در اجتماعات و تظاهرات مطالب و
اعتراضات منطقی ما را وارونه جلوه دهند و سپس کشتار وحشیانه راه بیاندازند،
لذا از تشکیل مجلس ترحیم در این اربعین خودداری میکنیم و به عنوان اعتراض
در خانهی خود مینشینیم و از پذیرفتن مراجعهکنندگان معذوریم. البته ملت
غیور و مسلمان ایران در این عزای بزرگ با ما همصدا هستند و از هر کاری که
موجب حوادث ناگوار که بهانه به دست دشمن بدهد احتزاز نمایند.
۳۰/۳/۱۳۵۷
سید کاظم شریعتمداری_ گلپایگانی_ نجفی مرعشی
ملت ایران باید بدانید که دست پلید دولت در فعالیت است که مسیر نهضت اصیل و
شکل گرفته و عمومی ایران را تغییر دهد و یکی از شاهکارها همین دامن زدن به
لزوم جشن است که در پرتو آن خون پاک ملت اسلام را لوث کند و نهضت عظیم
اسلام را به سستی بکشد و یا خدای نخواسته محو کند. ملت ایران بیدار است و
راه خود را یافته و با هوشمندی میداند که هر نغمه با هر اسم که او را از
مسیر خود که قیام ضد شاهی است منحرف کند شیطانی است. اگرچه با اسم قرآن
مجید و یا ولیالله اعظم عجلالله فرجه باشد. ما روزی را عید میگیریم که
بنیاد و بنیان ظلم و ظالم و رژیم پهلوی را منهدم کنیم.
در رابطه با سؤال دربارهی جشن نیمهی شعبان
۱۳/۴/۱۳۵۷
روحالله الموسوی الخمینی.
اکنون لازم است در این اعیادی که در سلطنت این دودمان ستمگر برای ملت ما
عزا شده است بدون هیچگونه تشریفات که نشانهی عید و شادمانی باشد. در تمام
ایران در مراکز عمومی مثل مساجد بزرگ اجتماعات عظیم به پا کنند و گویندگان
شجاع، محترم مصائب وارده بر ملت را به گوش شنوندگان رسانند و چه بیشتر
کارهای ضد اسلامی و ضد قانونی رژیم را افشا کنند و خوف را که از جنود شیطان
است از دل بیرون کنند و در ادامهی نهضت که موافق رضای….
شهید سیدکاظم میراحمدی
نام پدر :سیدعلی
تاریخ تولد :۳/۱/۱۳۴۳
محل تولد :گیلان /بندرکیاشهر /دهنهسر، سفیدرود
تاریخ شهادت : ۲۰/۹/۱۳۶۰
محل شهادت :منطقه شیاکوه
طول مدت حیات :۱۸ سال
در سومین روز از فروردین ماه سال ۱۳۴۳ در میان خانواده ای کشاورز و متدین
روستای «دهنه سر» از توابع استان گیلان کودکی از تبار خاندان پاک زهرای
اطهر (سلام الله علیها ) قدم بر خاک نهاد و دوران کودکی را در میان مزارع
سرسبز و پرطراوات روستا سپری کرد، او پس از اتمام دوره دبستان همراه پدر به
کار کشاورزی پرداخت و در زمان اوجگیری انقلاب پرشور و فداکار به حمایت از
نهضت امام خمینی (رحمه الله علیه) برخاست و همصدا با مردم غیور فریاد
عدالتخواهی و استقلال سر داد.
سیدکاظم پس از پیروزی انقلاب اسلامی بارها مورد سوءقصد منافقین قرار گرفت،
اما هیچگاه دفاع از اسلام را رها نکرد، او در این دوران انجمن اسلامی خویش
را سازمان داد. سپس به عضویت سپاه پاسداران لنگرود درآمد، میراحمدی با
آغاز جنگ تحمیلی شجاعانه به جبهههای حق علیه باطل شتافت، و ۱۵ ماه از میهن
اسلامی دفاع نمود، او سرانجام در آخرین روز دیدار خود به مادرش
گفت:«مادر!خوشحال باش که عروسی در پیش داریم». فرمانده گردان قرارگاه نجف
در تاریخ ۲۰/۹/۱۳۶۰ پس از ۱۸ سال هجران بر اثر اصابت گلوله به ناحیه کمر در
منطقه شیاکوه در عملیات مطلعالفجر به دیدار حق شتافت، پیکر خونآلود سید
بار دیگر مظلومیت شیعیان زهرای اطهر (سلام الله علیها ) را به جهانیان
ثابت نمود.
منبع:کتاب با امیران دلها
خاطراتی از شهید میر احمدی :
رؤیای صادقه
-شبی در عالم رؤیا دیدم که در هیاهوی جنگ قرار دارم، شب بود، احساس کردم
روی یک کوه ایستادهام، دیدم دو نفر میآیند، بچهها را به اطراف فرستادم، و
فرمان ایست دادم، توجهی نکردند و چند لحظه بعد به طرفم شلیک نمودند، گلوله
به پای من اصابت کرد، پس به داخل شکم رفت، و من بیهوش شدم، وقتی به هوش
آمدم دیدم پایم سالم است، اما از ناحیه شکم درد شدیدی داشتم، دوباره از هوش
رفتم، چند روز از این ماجرا گذشت، دوباره به یاد جبهه افتادم، از مسئولین
خواهش کردم با اعزام من موافقت کنند، سه روز بعد همان خواب را دیدم،
میدانستم شهید شدهام، و گوئی کسی میخواست آینده را بگوید. مدتی گذشت، و
خواب سید تعبیر شد .خون سرخ فرزند زهرا (س) زمین شیاکوه را زینت داد،
گلولهای که سفیر شهادت او بود دقیقاً به ناحیه کمر اصابت نمود.
منبع:کتاب با امیران دلها / راوی: شهید سید کاظم میراحمدی
یقین به شهادت
سید خیلی دوست داشت لباس دامادی به تن کند، اما وقتی خبر اعزام به جبهه را
شنید. منصرف شد سر از پا نمیشناخت. ما هنوز اصرار داشتیم برایش همسری
انتخاب کنیم. اما سید با خوشحالی گفت:«جشن ازدواج من، حضور در جبهه است و
عروس من شهادت».
بالاخره برای بار دوم راهی شد و به برادرش گفت:«براد! این آخرین اعزام من
به جبهه است من برای فرماندهی گروهی از رزمندگان به جبهه اعزام میشوم اما
مطمئنم که دیگر برنمیگردم و شهید میشوم».
کاملاً به زمان شهادتش ایمان داشت. حتی به دوستش محمدرسول سلیمانی نیز
گفت:«من به جبهه میروم و یقین دارم که شهید میشومی مرا در جای خوبی دفن
کنید».
وقتی پیکرش را آوردند، قبری در گورستان روستا برایش حاضر کردند. اما
خانواده راضی نبودند چرا که او یک جای خوب را داشت و بالاخره حیاط مسجد
آرامگاه ابدی او شد. و از آن روز به بعد دیگر شهدای روستا را در مسجد به
خاک سپردند.
منبع:پرونده شهید در پایگاه حمزه سیدالشهداء (علیه السلام )
شهادت
-سید هنوز نوجوان بود، که راهی جبهه شد، شوق عجیبی برای دفاع ازحریم اسلام
داشت، یکبار به یکی از دوستانش گفت:«من تا هنگام شهادت، در جبهه میمانم،
کاظم در مقابل بسیجیان سپاه روحالله (رحمه الله علیه ) سوگند خورد و راهی
میدان نبرد شد، مدتی گذشت، روز بیستم آذرماه رزمندهها پیکر خونین او را به
روی برانکارد، گذاشتند تا به عقبه انتقال دهند، اما هربار برانکارد
میشکست، سید نگاهی به اطراف میانداخت، میدانست دقایق آخر زندگی اوست.سه
مرتبه برانکارد شکست، گویی تمام ذرات عالم هستی میدانستند که میراحمدی
پیمان بسته تا آخرین لحظه در جبهه بماند، چند ثانیه بعد سید در مقابل چشمان
گریان همرزمانش تا آسمان پر کشید، و حتی برای لحظهای میدان رزم را ترک
نکرد.
منبع:کتاب با امیران دلها
سخن شهید
-…از این که امروز با من موافقت کردند که به جبهه اعزام شوم، خیلی خوشحالم،
این را بگویم نمیروم که شهید شوم یا کشته شوم، میروم که از دینم و
اسلامم و ناموسم دفاع کنم، میروم که با دشمنانم بجنگم و آنها را از خاک
ایران بیرون کنم، از این که به جبهه میروم خیلی خوشحال هستم، و دشمنان
بدانند که ما با چشم باز و بینا و با آگاهی کامل به جبهه میرویم، به سفارش
امام عزیز، خمینی کبیر میرویم به جبهه، چون ولایت فقیه را قبول داریم.
و فرمان ولایت فقیه را مطیع و فرمانبردار هستیم، ما با امام خمینی (رحمه
الله علیه ) پیمان بستیم و تا آخرین لحظه و تا آخرین قطره خون ایستادهایم و
افتخار میکنیم که آگاهانه و هوشیارانه به جنگ میرویم، من میروم تا
دشمنانم را نابود کنم، اگر در کنارش سعادت یار شد و لایق بودم، به درجه
رفیع شهادت نایل میآیم و در مورد ازدواج نظرم این است که قرار بود ازدواج
کنم، ولی در حال حاضر با این وضع کنونی مملکت ازدواج من مهم نیست، عروسی من
شهادت است و عروس من شهادت.همه شما را سفارش می کنم به سفارشات امام توجه
داشته باشید و تمام گفتههای حضرت امام را ملاک قرار دهید.
منبع:کتاب با امیران دلها
وصیتنامه
-…به شما مردم همیشه در صحنه این پیام را دارم که اسلام عزیز همیشه پیروز
است و هجوم مهاجمان را همیشه دفع کرده است، ولی به دست کی و به یاری کی؟ به
دست توانای تکتک ملت مسلمان پیرو خط امام، خصوصاً به دست شما مردم پشت
جبهه و البته به یاری پروردگار یکتا.
..من کاظم امیراحمدی عازم جبهه حق علیه باطل میباشم تا بتوانم در حد
توانایی خودم اسلام عزیز و مملکت اسلامی را که مورد هجوم کفار قرار گرفته
است یاری کرده و کفار را از منطقه پاکسازی کنم و پیام من این است که به
هنگام رفتن به جبهه، به هنگام بودن من در جبهه، هرگز ناراحتی نکنید و موضع
ضعف نداشته باشید. بلکه همیشه از موضع قدرت برخورد کنید و خوشحال باشید خط
من همانا خط امام و رهبری است و این راه من را ادامه دهید تا من از شما
راضی باشم.
به خصوص به شما برادران عزیز تاکید میکنم که خط ولایت و رهبری امام را که
همانا خط پیامبران و خط ائمه و خط قرآن و اسلام است را ادامه دهید و مردم
باید گوش به فرمان امام باشند و همیشه مشغول فعالیت درمحافل اسلامی خصوصاً
انجمن اسلامی باشد.
منبع:کتاب با امیران دلها
شهید هادی ابراهیمی
نام پدر :علی
تاریخ تولد :۳/۴/۱۳۴۴
محل تولد : فارس /لامرد
تاریخ شهادت : ۲۵/۹/۱۳۶۰
محل شهادت :شیاکوه
طول مدت حیات :۱۶
مزار شهید :گلزار شهدای مرکزی لامرد
هادی ابراهیمی در روز سوم تیرماه سال ۱۳۴۴ در خانوادهای زحمتکش و مذهبی در
شهر لامرد قدم به عرصهی حیات گذاشت، دوران شیرین کودکی را با همسالان خود
در محیط آرام و سالم زادگاهش گذراند و با اخلاق و تربیت اسلامی آشنا شد.
در سن ۷ سالگی وارد دبستان لامرد شد و دورهی راهنمایی را در مدرسهی خود
لامرد پشت سر نهاد. همزمان با اوجگیری انقلاب اسلامی نوجوانی سیزده ساله
بود که همراه با معلمان، در راهپیمایی و تظاهرات شرکت مینمود. پس از
پیروزی انقلاب، بسیج مستضعفین را عرصهی فعالیتهای انقلابی خود قرار داد و
شبانهروز در سنگر پایگاه مقاومت به پاسداری و حراست از ارزشهای انقلاب
مشغول بود. با شروع جنگ تمام عیار استکبار جهانی علیه ایران، در نخستین
اعزام نیروی بسیج لامرد، در تاریخ ۶/۳/۶۰ همراه دانشآموزان دبیرستان شهید
بهشتی، به سومار رفت و پس از سه ماه نبرد با دشمن به خانه بازگشت. سه ماه
بعد عازم جبههی گیلانغرب شد. در عملیات مطلعالفجر، پس از نبردی قهرآمیز
با دشمن، بر اثر برخورد با مین در تاریخ ۲۵/۹/۶۰ در سن ۱۶ سالگی به درجهی
رفیع شهادت نایل آمد. جسم مطهرش پس از ۹ ماه به زادگاهش منتقل گردید و در
میان تشییع باشکوه مردم، در گلزار شهدای مرکزی لامرد به خاک سپرده شد.
منبع:کتاب حدیث عاشقان صفحه ۴۱
شهید علی نعیمی
نام پدر :ابوالحسن
تاریخ تولد :۹/۴/۱۳۴۱
محل تولد :فارس /لامرد
تاریخ شهادت : ۲۵/۹/۱۳۶۰
محل شهادت :شیاکوه
طول مدت حیات :۱۹
مزار شهید :گلزار شهدای مرکزی
علی در روز نهم تیرماه سال ۱۳۴۱ در خانوادهای مذهبی در محلهی “ترپهای”
از توابع شهر لامرد دیده به جهان گشود. در ۳ سالگی پدرش بیمار شد و به کشور
قطر رفت و مادرش به مدت ۹ سال هزینهی زندگی خانواده را با خیاطی دستی
تأمین کرد. علی در سن ۶ سالگی قدم به عرصهی علم و دانش نهاد و دورهی
ابتدایی را طی سه سال به پایان رساند. در سال ۱۳۵۰ خانوادهی شهید نعیمی به
“تراکمه سفلی” مهاجرت کرد و علی در مدرسهی راهنمایی خرد لامرد مشغول به
تحصیل شد.
پس از پایان تحصیلات راهنمایی در سال ۱۳۵۳ برای ادامهی تحصیل روانهی
شیراز شد و در دبیرستان حر به فراگیری علم و دانش پرداخت. یک سال و نیم بعد
به خاطر فشار مالی، تحصیل را رها کرد و به زادگاهش بازگشت. این زمان مصادف
با شکلگیری انقلاب اسلامی بود. با شناختی که از روابط ظالمانهی حاکم بر
جامعه داشت، به صفوف مبارزان پیوست و با نوشتن شعار علیه رژیم طاغوت، دین
خود را به انقلاب ادا کرد.
شخصیتی اجتماعی داشت و در حل مشکلات مردم و کمک به مستمندان پیشتاز بود. با
شروع جنگ تحمیلی، در سال ۱۳۵۹ همراه اولین گروه اعزامی از بسیج لامرد، تحت
عنوان گروه بلال حبشی راهی جبههی سومار شد و سه ماه در گرمای سوزان منطقه
از انقلاب دفاع کرد.
پس از بازگشت از سومار، برای دومین بار، در مهرماه سال ۱۳۶۰ همراه جمعی از
دوستان صمیمیاش عازم جبههی سر پل ذهاب گردید و در تاریخ ۲۵/۹/۱۳۶۰ در
عملیات مطلعالفجر شرکت کرد. سرانجام پس از نبردی سخت با دشمن، در قلههای
سر به فلک کشیدهی شیاکوه، روح بلندش به ملکوت اعلا سفر کرد و در سن ۱۹
سالگی به فیض عظمای شهادت نایل آمد.
جسم پاکش نه ماه در عرصههای نبرد، شاهد سلحشوری سپاهیان اسلام بود تا آنکه
پس از پیشروی رزمندگان، به لامرد منتقل گردید و در میان تشییع پر شور مردم
در گلزار شهدای مرکزی به خاک سپرده شد.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.
منبع:کتاب حدیث عاشقان صفحه ۴۷۵
شهید مرتضی کرمی
نام پدر :اسد
تاریخ تولد :۴/۸/۱۳۳۴
محل تولد :فارس /لامرد
تاریخ شهادت : ۲۵/۹/۱۳۶۰
محل شهادت :ارتفاعات شیاکوه گیلان غرب
طول مدت حیات :۲۶
مرتضی در روز چهارم آبانماه سال ۱۳۳۴ در محلهی «هیکلی» شهر لامرد در
خانوادهای مذهبی دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی را در دبستان لامرد
به پایان رساند و به کار و فعالیت پرداخت. سپس جلای وطن کرد و در کشور قطر
مشغول به کار شد. مدتی بعد به ایران بازگشت و خدمت سربازی را در دوران
انقلاب به اتمام رساند. پس از پیروزی انقلاب به عضویت بسیج مستضعفان درآمد.
نکتهی جالب در مورد شهید کرمی زندگی مطبوعاتی اوست.
برای اولین بار در لامرد به پخش روزنامه پرداخت. روزنامه را با موتورسیکلت
به روستاها میبرد و به مردم میداد. با شروع جنگ تحمیلی، با اولین گروه
اعزامی از شهرستان لامرد راهی جبهه شد. در عملیات مطلعالفجر شرکت کرد و
سرانجام در ارتفاعات شیاکوه گیلانغرب، دعوت حق را لبیک گفت و در تاریخ
۲۵/۹/۱۳۶۰ در سن ۲۶ سالگی به شهادت رسید.
منبع:کتاب حدیث عاشقان صفحه ۳۹۳
شهید سیدحسین هاشمی
نام پدر : سیدمحمدباقر
تاریخ تولد :۱/۱/۱۳۴۰
محل تولد :فارس /لامرد
تاریخ شهادت : ۲۵/۹/۱۳۶۰
محل شهادت :شیاکوه
طول مدت حیات :۲۰
مزار شهید :گلزار شهدای مرکزی لامرد
سید حسین در اولین روز از فروردین ماه سال ۱۳۴۰ در محلهی تراکمهی سفلی
(قلعه ملا) شهر لامرد در خانوادهای از سلالهی سادات دیده به جهان گشود.
در سه سالگی پدرش دار فانی را وداع گفت و در دامن مادر و عمهای دلسوز
پرورش یافت. دورهی ابتدایی را در دبستانهای چاه قائدی و لامرد، دورهی
راهنمایی را مدرسهی شهید اندرزگوی لامرد و دوره ی متوسطه را در دبیرستان
شهید بهشتی ادامهی تحصیل داد.
در جریان جنگ، در تابستان ۱۳۶۰ پس از فراگیری آموزشهای نظامی، همراه گروهی
موسوم به «بلال حبشی» عازم جبهه شد و پس از سه ماه جهاد در گرمای
طاقتفرسای «سومار» به زادگاهش بازگشت. با گذشت ۲۰ روز از آغاز سال تحصیلی،
همراه گروه دیگری از همرزمانش عازم جبهههای غرب گردید. در عملیات
مطلعالفجر که در منطقهی عملیاتی گیلانغرب و سر پل ذهاب انجام شد.
شجاعانه با دشمن جنگید. سرانجام در تاریخ ۲۵/۹/۶۰ به آرزوی دیرین خود رسید و
در ارتفاعات سر به فلک کشیده سیاکوه در سن ۲۰ سالگی مدال شهادت گرفت.
پیکر مطهرش ۸ ماه در میان برف و بوران، شاهد از جانگذشتگی رزمندگان اسلام
بود. تا آنکه به لامرد منتقل گردید و پس از تشییع باشکوه در قطعهی شهدای
گلزار مرکزی مأوا گزید.
منبع:کتاب حدیث عاشقان صفحه ۴۹۳
شهید یوسف خیاطی کشکی
تاریخ تولد :۲۰/۴/۱۳۳۵
محل تولد : آذربایجانشرقی /آذرشهر
تاریخ شهادت : ۲۰/۹/۱۳۶۰
محل شهادت :کورک
طول مدت حیات :۲۵
در بیستم تیرماه ۱۳۳۵ در آذرشهر در خانوادهای مذهبی فرزند پسری دیده به
جهان گشود. فرزندی که به خاطر زیباییاش نام او را یوسف نهادند. او از همان
اوان کودکی با افکار و عقاید اسلامی رشد و نمو نمود. یوسف دوران تحصیل را
با نمرات درخشان به اتمام رساند و ضمن تحصیل در دبیرستان با همکاری عدهای
از دوستان خود، گروه هنری تشکیل داده و نمایشنامهی مذهبی حجربنعدی را که
یادآور ظلم و ستم جباران و حکام زمان معاویه و ستمکاران تمام ادوار بود،
روی صحنه برد.
او در سال ۵۵ وارد دانشسرای تربیت معلم گردید، اواخر تحصیل وی در دانشسرا
مصادف با اوجگیری مبارزات مردم مسلمان ایران به رهبری پیامبرگونهی امام
رحمهاللهعلیه بر ضد شاه و اربابان شرقی و غربیاش بود. او که در متن
مبارزات قرار داشت، به فعالیت خود شدت بخشید و پس از فارغالتحصیل شدن و
پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی، خدمت به مردم زجر کشیده و مستضعف را تکلیف
خود دانسته؛ به یاری کودکان و دانشآموزان روستای مرکید از توابع بخش هریس
شتافت و به تعلیم و تربیت دانشآموزان مشغول شد و با اشتیاق زایدالوصفی کار
تدریس خود را آغاز کرد.
او که وجودش سرچشمهی صفا و محبت و مهربانی بود، مدتی نگذشته اعتماد
روستاییان را جلب و ضمن انجام وظیفهی معلمی، به حلّ و فصل امور و مشکلات
مردم روستا مشغول شد و در اوقات فراغت اهالی به ویژه جوانان روستا از نظر
کاری و عقیدتی به روشنگری اذهان آنان همت گمارد. در طول مدتی که در روستای
یاد شده مشغول خدمت بود، در تحولات فرهنگی روستا از نظر بهداشت، سعی و تلاش
فراوان نمود و با تلاش و پیگیریهای مداوم او به برکت انقلاب و خون شهدا و
با همت عالی جهادگران، یک باب مدرسهی پنج کلاسه و یک حمام در روستا ساخته
شد که بعدها مدرسه به نام شهید یوسف خیاطی نامگذاری گردید؛ اما این همه
تلاش، روح بلند او را راضی ننمود و او سنگر مدرسه را برای حضور در جبهه رها
و به صورت مأمور به سپاهپاسداران انتقال یافت و در واحد فرهنگی مشغول
فعالیت گردید.
در این موقع با دختری همفکر و همعقیدهی خود پیمان مقدس ازدواج بست و در
تابستان ۵۹ به کردستان اعزام و پس از دو ماه مجدداً در سپاه مشغول به کار
شد و دوباره در راستای حمایت از انقلاب و تمامیت ارضی کشور به منطقهی غرب
اعزام و پس از دو ماه خدمت و مبارزه با شبپرستان، در عملیات مطلعالفجر در
منطقهی کورک در سحرگاه بیستم آذر، رخت زیبای شهادت به تن نمود و حجلهی
خونین شهادت را بر حجلهی دامادی ترجیح داد و در سنّ ۲۵ سالگی به قافلهی
عاشوراییان پیوست.
منبع:کتاب آموزگاران شهادت جلد۲ صفحه ۱۵۹
شهید محمدرضا جعفری
نام پدر :ذوالفقار
تاریخ تولد :۱۳۴۱
محل تولد :ایلام /دره شهر / فاضل آباد
تاریخ شهادت : ۱۳۶۰
طول مدت حیات :۱۹
مزار شهید :مفقودالجسد
انگار همین دیروز بود که مادر با شادی او را در آغوش گرفت و آیات الهی را
در گوشش زمزمه کرد. سال ۱۳۴۱ سال شکفتن محمدرضا بود و مردم روستای فاضل
آباد (استان ایلام) دسته دسته برای عرض تبریک به خانه ذوالفقار میرفتند.
روزها از پی هم گذشت و محمدرضا در دامان پر مهر خانواده بزرگ شد، مادر او
را با مکتب وحی در فرامین اسلام آشنا ساخت. تا اینکه جنگ تحمیلی آغاز شد و
این دلداده مکتب روح الله (رحمه الله علیه ) در اوج جوانی رهسپار دیار آتش
و خون شد. جعفری در عملیات مطلع الفجر حماسه آفرید و در این عملیات در سال
۱۳۶۰ به آرزوی دیرینهاش که شهادت بود دست یافت پیکر این رعنا قامت ۱۹
ساله برای همیشه در آنجا ماند.
منبع:کتاب صحیفه عروج عاشقان صفحه ۱۰۳
شهید عباس علی احمدی
محل تولد :کرمانشاه /سنقر /سطر
تاریخ شهادت : ۱۴/۱۰/۱۳۵۹
عباسعلی در روستای کوچک و زیبای «سطر» در نزدیکی شهر «سنقر» از توابع استان
کرمانشاه به دنیا آمد. کودکی را در دامان پاک خانوادهای کشاورز و زحمتکش
گذراند. او تحصیلاتش را از دبستان آغاز کرد و سپس برای ادامه تحصیل راهی
کرمانشاه شد. عباسعلی بعد از گرفتن مدرک ششم ابتدایی به علت عشق و علاقه
زیادی که به پاسداری از حریم میهن اسلامی داشت به استخدام ارتش درآمد و در
آموزشگاه گروهبانی تهران مشغول گذراندن آموزش نظامی شد. چندی بعد تیپ دزفول
منتقل شد و در همین ایام (سال ۱۳۵۱) با دوشیزهای مؤمن و مهربان ازدواج
کرد و همزمان پس از اخذ مدرک دیپلم در کنکور دانشکده افسری پذیرفته شد و پس
از پایان دوره مقدماتی در شیراز به لشگر ۱۶ زرهی قزوین منتقل شده و در تیپ
همدان خدمت را ادامه داد. سال ۱۳۵۵ به زادگاه خود کرمانشاه منتقل شد و در
همین دوران بود که به سیل انقلابیون پیوست و انزجار و نفرت خود را از رژیم
منفور پهلوی اعلام کرد و فعالیتهای انقلابی او سبب شد که در سال ۱۳۵۷ به
اسارت ساواک درآید و تا شب ۲۲ بهمن در زندان دژبان به سر برد. پس از پیروزی
شکوهمند انقلاب اسلامی برای مبارزه و سرکوبی تحرکات منافقین و عوامل ضد
انقلاب در کردستان در تاریخ ۲۶/۵/۱۳۵۸ عازم پاوه شد و با آغاز جنگ تحمیلی
به همراه گروهان خود عازم گیلان غرب شد و در محور گروه نو، سرپل و کورهموش
با دلاوری فراوان مانع پیشروی نیروهای دشمن شد. در همین عملیاتها بود که
از ۵ ناحیه بدن هدف اصابت گلوله قرار گرفت اما عشق حضور سبب شد که دوباره و
پس از مختصری استراحت در بیمارستان با بدنی مجروح عازم میدان مبارزه شود.
سرانجام روز چهاردهم دیماه سال ۱۳۵۹ در ساعت ۴ بامداد شهادتنامه سرخش، به
تایید حضرت حق رسید و او در حالیکه فرماندهی گروهان یگان رزمی گردان ۲۸۵
تانک از تیپ لشگر ۸۱ را بر عهده داشت و در عملیات مطلعالفجر بر اثر انفجار
مین به آرزوی همیشگی خود یعنی شهادت فی سبیلالله رسید.
منبع:کتاب باید رفت صفحه ۴۷
خاطراتی از شهید :
مأموریت
روزهای اوج انقلاب بود و خیابانها پر از مردم انقلابی و خشمگین هر از چند
گاهی شاهد به آتش کشیده شدن سینما و یا مرکز فسادی بودیم آن روزها احمدی به
همراه گروهانش مامور سرکوبی قیام مردم شد. احمدی که خود از انقلابیون بود و
مخفیانه در راه پیروزی انقلاب تلاش میکرد به تک تک مامورانش تذکر داد که
حق تیراندازی به مردم را ندارند.سربازان با تعجب به فرمانده خود نگاه
میکردند احمدی پدرانه برایشان توضیح داد که با سربازان ملت و پاسداران
میهن هستیم و حق شلیک به مردم خود را در هیچ شرایطی نداریم.که حتی آنها را
تهدید کرد که در صورت تیراندازی به مردم هدف گلوله او قرار خواهند گرفت او
برای جان مردم از جان خودش ارزش بیشتری قائل بود به هر حال آن روز ماموریت
احمدی بدون هیچ اتفاق خاص به پایان رسید.
منبع:کتاب باید رفت / راوی: همرزم شهید
زندانی
آن روزها عباسعلی در فعالیتهای انقلابی فعالانه و بدون ترس شرکت میکرد تا
جائیکه این فعالیتها دستگیری او شد او را به زندان دژبان بردند و تا
مدتها ممنوعالملاقات بود بعد از مدتی که اجازه ملاقات داده شد من به همراه
یکی از بستگان نزدیکش به ملاقات او رفتیم خانواده احمدی خیلی نگرانش بودند
کسی که همراه من بود به او گفت:«تو زن و بچه داری در ارتش هم خدمت میکنی
باید دست از مبارزه برداری تا برای خودت و خانوادهات بیشتر از این دردسر
درست نکنی». احمدی با لبخندی به او نگاه کرد و گفت:« هرچه امام خمینی بگوید
من همان را انجام خواهم داد مگر خون ما از خون این جوانان که در کوچه و
خیابان ریخته میشود رنگینتر است؟ من خودم را برای شهادت آماده کردهام».
احمدی از همان ابتدا راه خود را انتخاب کرده بود و جلوههای مادی این دنیا
تاثیری به اراده پر صلابت او نداشت. او سرانجام به آرزوی خود رسید و شاهد
طلوع فجر انقلاب شد پس از پیروزی وی مبادرت به تشکیل جلسات قرآن و دروس
عقاید اسلامی در منزل خود دعوت نمود تا با دعوت جوانان آنها را با مبانی
آیین اسلام آشنا سازد.
منبع:کتاب باید رفت / راوی: سروان صادقی دارابی
اخلاص
-شجاعت و دلاوری عباسعلی در انجام ماموریتها تحسین و تعجب فرماندهان ارتش
را برانگیخته بود او مزایا و حق ماموریت هیچ کدام از ماموریتهایش را
نمیپذیرفت شجاعت او در جلوگیری از پیشروی نیروهای دشمن در منطقه عملیاتی
قصرشیرین و سر پل ذهاب بسیار خاطرهانگیز بود در عملیات پدافندی که به
وسیله یگان آنها در برابر نیروهای عراق انجام گرفت عباس به شدت مجروح شد
اما پس از استراحتی کوتاه و بهبودی نسبی با همان آثار زخم و مجروحیت دوباره
عازم منطقه عملیاتی گیلان غرب شد. به پاس این همه زحمت و فداکاری برای
قدردانی از او از سوی فرمانده نیروی زمینی یک دستگاه پیکان به وی اهدا شد
اما احمدی با اخلاص فراوان آن پیکان را به یکی از پرسنل کوشای تیپ واگذار
کرد عشق به معبود همه وجود او را فرا گرفته بود.
منبع:کتاب باید رفت / راوی : سروان صادقی دارابی
شهادت
-بچهها صفوف نماز جماعت را مرتب کردند بعد از نماز احمدی برای سخنرانی به
جلوی صف آمد نور خاصی در صورتش میدرخشید او از مقام و منزلت جهاد در راه
خدا گفت و عملیات مطلعالفجر و آزادسازی دشت گیلان غرب و تنگ حاجیان را
برای پرسنل توضیح داد.روز چهاردهم دیماه سال ۱۳۵۹ احمدی به عنوان فرمانده
گروهان رزمی از گردان ۲۸a تانک، از تیپ لشگر ۸۱ به همراه سایر یگانهای
مستقر در منطقه وارد عملیات شدند آتش دشمن بسیار شدید بود مدتی بعد از
عملیات خبر آمد که یگی از یگانهای پیاده به علت آتش شدید دشمن زمین گیر شده
و قادر به پیشروی نیست به دستور احمدی یار و همراه همیشگیاش سروان فرهادی
مامور عزیمت به آن یگان شد، چندی بعد خبر رسید که فرمانده عملیات به شهادت
رسید. احمدی که هنوز آثار مجروحیت از عملیات هفتم مهر در جانش التیام
نیافته بود و حتی نمیتوانست به خوبی راه برود با عزمی استوار به یاری
پرسنل آن گروهان شتافت عشق به شهادت در سلوکالی الله در تمام رفتار و
سکنات او مشهود بود گوئی که به استقبال شهادت میرود. سبکبال و رها به سمت
مواضع دشمن شتافت و چند لحظه بعد صدای انفجار مین همه ما را در سکوتی عمیق
فرود برد پیکر مطهر و غرق به خون احمدی در میان صحرای گلگون بر زمین افتاده
بود.
منبع:کتاب باید رفت / راوی:همرزم شهید
وصیتنامه
-…..سرگذشت وزندگی بشر در این دنیای خاکی سرشار از شگفتیها و عجایبی است
که اگر به جای صد سال ده ها هزار سال هم زنده بماند…. قادر به تحقیق حتی
یکصدم از این همه مسائل در عالم خلقت و در جهان باشد عاقبت باید با دست
خالی به دنیای دیگر انتقال یابد مختصر میگویم در این جهان پر از درد و
شکنجه و بیخبری و نیاز، بهترین روش که بتواند بشر را از زندگی راضی کند،
راه و روش انبیای گرامی و جانشینان به حق آن هاست. دوم رعایت و اجرای انصاف
و عدالت است در بین رسالت عظیم پیامبران بدون تعصب بالاتر از محمد (ص) و
یاوران و جانشینان به حق او کسی را سراغ ندارم….. در این پیکار که ما مورد
تجاوز عدهای منافق قرار گرفتهایم اگر برای ما حالت جهاد نباشد اقلاً حالت
دفاع لازم و اجتناب ناپذیر است همانگونه که برای هر موجودی دفاع از حریم و
حیثیت و موجودیتش لازم است …یکبار دیگر همه عزیزان به خصوص فرزندان عزیزم
را به تقوی، پاکدامنی،صداقت ایمان و شجاعت و انصاف دعوت میکنم و از شما
میخواهم که در امور مذهب و شناخت اسلام و خواندن و دانستن معنی قرآن کوشا
باشید امید است که با اعمال نیک و انسانی و حرمت، همگی با آمرزش از درگاه
باریتعالی در بهشت موعود بتوانیم زجر و شکنجه دنیا را که بیشتر انسانهای
صالح میشود جبران نماییم.
منبع:کتاب باید رفت
شهید عباس کشاورزیان
تاریخ تولد :۱۳۳۵
محل تولد :سمنان /دامغان /وامرزان
تاریخ شهادت : ۶/۱۰/۱۳۶۰
محل شهادت :جبهه گیلان غرب
طول مدت حیات :۲۵
کوی و برزن حال و هوای حسینی داشت محرم سال ۱۳۳۵ بود که عباس کشاورزیان در
روستای وامرزان در ده کیلومتری جنوب غربی شهرستان دامغان دیده به جهان گشود
تحصیلات ابتدایی را در روستا گذراند و برای ادامه تحصیل در مقاطع بالاتر
به دامغان و سپس تهران مهاجرت کرد و پس از اخذ مدرک دیپلم با موفقیت در
آزمون ورودی دانشکده افسری به استخدام نیروی زمینی ارتش درآمد آخرین روزهای
تحصیل او در دانشکده با هجوم دشمن بعثی به مرزهای کشور مصادف شد و او به
همراه دوستانش به مناطق عملیاتی جنوب کشور اعزام گردید و مدافع خرمشهر شد.
مدتی بعد به تهران بازگشت و از دانشکده افسری فارغالتحصیل شد و سپس
داوطلبانه به تیپ تازه تاسیس ۵۸ ذوالفقار پیوست و به آبادان و پس از آن
مناطق غربی کشور اعزام گردید.پس از چندی جهت گذراندن دوره مرخصی خود به جمع
خانواده بازگشت و به منظور ارج نهادن به سنت نبوی قرار عقد و ازدواج با
دوشیزهای مؤمنه گذاشت و این مهم به بعد از ایام محرم و صفر موکول گردید.
خانواده چشم به راه فرا رسیدن مرخصی بعدی عباس داشت تا مقدمات جشن عروسی را
برگزار نماید. جشنی که هرگز برپا نشد چون عباس در اولین روز از ماه محرم
مصادف با ۶/۱۰/۱۳۶۰ در سن ۲۵ سالگی در جبهه گیلانغرب در عملیات مطلعالفجر
ردای شهادت بر تن کرد و جامه دامادی تا همیشه در حسرت پوشاندن اندام رشید
او باقی ماند او در فاصله میان دو محرم زیست و لبیک گویان به ندای هل من
ناصر حسین به شهادت رسید.
منبع:کتاب باید رفت
دغدغههای مهر
-سال ۱۳۵۷ بود و انقلاب به پیروزی رسیده بود دانشکده افسری هم مثل سایر
دانشگاهها در تعطیلی به سر میبرد و عباس دوباره مهمان ما شده بود با حضور
او خانه رنگ و بوی دیگری داشت. ماه رمضان بود و صفای وجود عباس سفره افطار و
سحر را گرمتر از همیشه کرده بود. یادم هست آن ایام نزدیک افطار دوچرخهاش
را برمیداشت و به شهر میآمد نان و یخ تهیه میکرد و بازمیگشت. مقداری از
افطاری هم برمیداشت و همراه با نان تازه و یخ برای دو نفر از همسایهها
که تنگدست بودند، می برد آنها عباس را خوب می شناختند حتی وقتی در تهران
بود هم دغدغه این دو همسایه را داشت. به محض اینکه به مرخصی میآمد جویای
احوال آنها میشد یک سال وقتی به روستا رسید چند ساعت بیشتر به سال تحویل
نمانده بود.با اینکه خسته سفر بود اما لوازمش را در خانه گذاشت و فیالفور
به شهر رفت و برای همسایههای تهیدستان کفش و لباس نو خرید.تا آنها را هم
در شادی رسیدن سال نو سهیم کند.
منبع: کتاب باید رفت / راوی:خانواده شهید
نجاتبخش
-هرکس به نبرد با دشمن در مناطق غربی کشور رفته باشد خاطرهای از کابوس
سرمای زمستان و بارشهای بیامان آسمان در آن مناطق با خود دارد.ارتفاعات
صعبالعبور گیلانغرب در آن ایام میزبان ما بود با دشمن چند صد متر بیشتر
فاصله نداشتیم و کاملاً در تیررس آنها بودیم.سروان کشاورزیان آن روزها
فرمانده ما بود.کمترین غفلت کافی بود تا از بالای ارتفاع به دل دره سقوط
کنیم اما در چنین شرایطی کشاورزیان در طول روز چندین بار برای سرکشی به
نیروها از سنگر خارج می شد در روزهای سرد زمستان که باران بیامان می بارید
بسیاری از سنگرها دچار آبگرفتگی میشدند در این دقایق سخت هم او بود که
برادرگونه به یاری نیروها میشتافت تا سنگرهای تخریب شده را بازسازی کند.
شبی سیل جان نیروها را به خطر انداخته بود در شرایطی پراضطراب همه بر آن
بودند تا جان خود را بردارند و به ارتفاعات پناه ببرند صبح روز بعد بسیاری
از بچهها زندگیشان را مدیون کشاورزیان بودند که با لباسهای خیس تا صبح از
آنها مراقبت کرده و آنان را از چنگال سیل رهانیده بود.
منبع: کتاب باید رفت / راوی:همرزم شهید
شب عملیات
-شب عملیات مطلع الفجر بود پس از صرف شام هریک از بچهها به کاری مشغول
شد گروهی دعا میخواندند، بعضی به ادب در پیشگاه خداوند سر بر سجده داشتند.
کشاورزیان مشغول نوشتن بود.کنار او نشستم و گفتم:«عباس وصیتنامه
مینویسی؟ گفت:«اشکالی دارد؟» گفتم:« عراقی ها آنقدر نیستند که ما را
بکشند، تو داری روحیه بچهها را تضعیف میکنی؟» خندید و گفت:«مسلمان باید
در هر شرایطی وصیتنامه داشته باشد».این کار در واقع عمل به حکمی از احکام
شرع است» لحظاتی بعد به نماز ایستاد و بعد دوباره به سراغ دفترچه خود رفت
ساعتی بعد صدای فرمانده همه را برپا کرد و نیروها به طرف نقاط از پیش تعیین
شده به راه افتادند.آن شب ساعتها صدای مردانه زاهد شب و شید روز عباس
کشاورزیان از پشت بیسیم به گوش می رسید که با تمام توان نیروهایش را به
سمت مواضع دشمن هدایت میکرد.
منبع: کتاب باید رفت / راوی:کیومرث شکیبایی
شهادت
-نزدیک عملیات بود حال و هوای منطقه خبر از حماسهای بزرگ میداد روزی
سروان کشاورزیان نیروها را جمع کرد کمی با آنها صحبت کرد و بعد به درد و دل
آنها گوش داد و ضمن دادن روحیه به آنها همه را توجیه کرد تا اینکه بالاخره
شب عملیات رسید. کشاورزیان بچهها را جمع کرد و با همه خداحافظی نمود و از
آنها حلالیت طلبید حمله آغاز شد و پس از ساعتها راهپیمایی و درگیری مواضع
مورد نظر تصرف رزمندگان درآمد ساعتی بعد پاتکهای دشمن آغاز شد.سعی بر آن
داشتند تا مواضع را پس بگیرند اما نیروها به شدت مقاومت میکردند.
کشاورزیان به همراه چند افسر دیگر برای شناسایی جلو رفته بود.آن منطقه در
تیررس توپخانه دشمن بود گلوله های توپ یکی پس از دیگری بر سر آنها بارید و
روح آسمانی او و همراهانش به پرواز درآمد و نامشان دردفتر حماسههای جوانان
غیور این آب و خاک جاودانه شد.
منبع: کتاب باید رفت
شهید بایرام علی دیده بان
تاریخ تولد :۱۳۳۳
تاریخ شهادت : ۱۳۶۰
محل شهادت :گیلانغرب
طول مدت حیات :۲۷
بایرامعلی در سال ۱۳۳۳ در آغوش پر مهر مادر جای گرفت و از او فرامین دین
مبین اسلام را آموخت. هنوز کودکی بیش نبود، که عشق اهل بیت (علیهم السلام )
در جانش ریشه کرد و او را با فرهنگ ایثار آشنا ساخت. دیدهبان کمکم به
خیل کثیر یاوران امام (رحمه الله علیه ) پیوست و سلاح بر دوش به جنگ با
متجاوزان عراقی پرداخت.
وی سرانجام در سال ۱۳۶۰ در حالیکه ۲۷ سال داشت از خاک منطقهی گیلانغرب در عملیات مطلعالفجر به ملکوت آسمان پر کشید.
منبع:مجله ی اوج
شهید سیدحسین هاشمی
نام پدر :سیدمحمدباقر
تاریخ تولد :۱/۱/۱۳۴۰
محل تولد :فارس /لامرد
تاریخ شهادت : ۲۵/۹/۱۳۶۰
محل شهادت :شیاکوه
طول مدت حیات :۲۰
مزار شهید :گلزار شهدای مرکزی لامرد
سید حسین در اولین روز از فروردین ماه سال ۱۳۴۰ در محلهی تراکمهی سفلی
(قلعه ملا) شهر لامرد در خانوادهای از سلالهی سادات دیده به جهان گشود.
در سه سالگی پدرش دار فانی را وداع گفت و در دامن مادر و عمهای دلسوز
پرورش یافت. دورهی ابتدایی را در دبستانهای چاه قائدی و لامرد، دورهی
راهنمایی را مدرسهی شهید اندرزگوی لامرد و دوره ی متوسطه را در دبیرستان
شهید بهشتی ادامهی تحصیل داد.
در جریان جنگ، در تابستان ۱۳۶۰ پس از فراگیری آموزشهای نظامی، همراه گروهی
موسوم به «بلال حبشی» عازم جبهه شد و پس از سه ماه جهاد در گرمای
طاقتفرسای «سومار» به زادگاهش بازگشت. با گذشت ۲۰ روز از آغاز سال تحصیلی،
همراه گروه دیگری از همرزمانش عازم جبهههای غرب گردید. در عملیات
مطلعالفجر که در منطقهی عملیاتی گیلانغرب و سر پل ذهاب انجام شد.
شجاعانه با دشمن جنگید. سرانجام در تاریخ ۲۵/۹/۶۰ به آرزوی دیرین خود رسید و
در ارتفاعات سر به فلک کشیده سیاکوه در سن ۲۰ سالگی مدال شهادت گرفت. پیکر
مطهرش ۸ ماه در میان برف و بوران، شاهد از جانگذشتگی رزمندگان اسلام بود.
تا آنکه به لامرد منتقل گردید و پس از تشییع باشکوه در قطعهی شهدای
گلزار مرکزی مأوا گزید.
منبع:کتاب حدیث عاشقان صفحه ۴۹۳
شهید خلیل محرمی
تاریخ تولد :۱۳۴۱
تاریخ شهادت : ۱۳۶۰
محل شهادت :گیلان غرب
طول مدت حیات :۱۹
خلیل در سال ۱۳۴۱ چشم بر جهان هستی گشود. کودکی او در سایه پرمهر خانواده
سپری گشت و تعلیمات دین مبین اسلام را از آنان فراگرفت. محرمی خیلی زود درس
ایثار و جوانمردی را از مکتب سرخ سیدالشهدا آموخت و دلبسته سیره اهلبیت
(علیهم السلام ) گشت. وی با آغاز جنگتحمیلی در جرگه سربازان لشکر اسلام به
مصاف با بعثیان پرداخت و سرانجام در سال ۱۳۶۰ در منطقه گیلانغرب و در
عملیات مطلعالفجر از شربت طهور بهشتی نوشید و در سن ۱۹ سالگی شهید راه حق
شد.
منبع:مجلهی اوج
طبقه بندی موضوعی
- بانک احادیث موضوعی (۲۷۰)
- حکایات و داستانهای جالب (۴۱۰)
- نگاهی به زندگینامه ائمه اطهار (۲۲)
- آموزه های دینی و مذهبی (۱۲۴۲)
- معرفی و زندگی نامه بزرگان (۱۴۵)
- موضوعات اجتماعی (۷۷)
- اعمال ماهها و روزهای قمری (۱۸)
- سیره و اشعار (۹۴)
- نصایح و معجزات (۱۰۶)
- مناظرات (۵۱)
- مناسبتهای اسلامی (۳۲)
- اجتماعات دینی و مذهبی (۱۹۱)
- اطلاعیه ها (۷۷)
- بانک پیامک ها (۱۵۰)
- گوناگون (۹۴)
- شهدا و دفاع مقدس (۹۵)
- تصاویر و مراسم محله صادقیون (۸۹)
- شعر و دلنوشته های مذهبی (۱۱۹)
- امامزاده سیدجلال الدین اشرف (۱۴۵)
- امامزاده سید کافی علیه السلام (۱۸)
آخرين مطالب
-
اطلاعیه
شنبه ۴ آبان ۱۳۹۸ -
خدمت رسانی موکب امام علی علیه السلام منطقه نوق رفسنجان
جمعه ۳ آبان ۱۳۹۸ -
گزارش تصویری از تجمع عزاداران اربعین حسینی درامامزاده سیدجلال الدین
دوشنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۸ -
راهپیمایی جاماندگان اربعین از روستاهای مجاور به سمت امامزاده سیدجلال الدین اشرف
پنجشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۸ -
مراسم زیارت عاشورا دردهه اول محرم منزل جانبازحاج علی طاهری
دوشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۸ -
همایش شیرخوارگان حسینی در امامزاده سیدجلال الدین اشرف برگزارشد
شنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۸ -
سومین یادواره شهیدان اکبری برنا و رنجبرمحمدی برگزارشد
دوشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۸ -
عیوب ساختاری
جمعه ۱ شهریور ۱۳۹۸ -
مراسم جشن عیدسعید غدیر در امامزاده سید جلال الدین اشرف برگرارشد
چهارشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۸ -
یادواره شهدای غواص وگرامیداشت شهیدان بهامین علیرضایی جعفرآبادنوق برگزارشد
يكشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۸
پربازديدها
-
۱۸۵۷۷ -
۱۲۷۱۷۶ -
۶۵۳۷ -
۵۵۹۲ -
۴۳۷۷ -
۴۳۵۱ -
۴۷۳۱ -
۳۴۷۷ -
۳۶۵۱ -
۳۳۷۷
نظرات (۰)
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است