چهارشنبه, ۴ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۴:۲۵ ق.ظ

درباره سايت

پایگاه مذهبی دارالصادقیون

اللّهُمَّ صَلِّ عَلى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ خازِنِ العِلْمِ الدَّاعی إِلَیْکَ بِالحَقِّ النُّورِ المُبِینِ،. اللّهُمَّ وَکَما جَعَلْتَهُ مَعْدِنَ کَلامِکَ وَوَحْیِکَ وَخازِنَ عِلْمِکَ .
هدف از خلقت عالم معرفت و عبادت خداوند متعال است, و غرض از بعثت انبیاء از آدم تا خاتم تحقق آن است, رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای تعلیم و تربیت بشریّت به معرفت و عبادت ,قرآن و کسی که نزد او علم تمام قرآن است به یادگار گذاشت.
هرچند حوادث روزگار نگذاشت مفسّر معصومِ قرآن, پرده از حقایق کتاب خدا بردارد ولی در فرصت کوتاهی که برای ششمین اختر فرزوان آسمان هدایت پیش آمد,شاهراه مذهب حق را برای رهروانِ از خلقت باز کرد , و فطرت تشنه انسانیت را به آب حیات عبادت و معرفت سیرآب کرد.
امید است پیروان مذهب حق روز عزای آن حضرت, آنچه در توان دارند در مراسم سوگواری انجام دهند تا مشمول دعای مستجاب او شوند که فرمود((رحم الله من احیی امرنا)) رحمتی که سرمایه ی سعادت و وسیله ی نجات از شدائد برزخ و قیامت است.
در راستای جنگ نرم و عمل به فرمایشات رهبر معظم انقلاب و مقابله با تهاجمات فرهنگی که ایمان مسلمین را نشانه رفته است و سعی در تخریب عقاید و افکارمان دارد در فضای مجازی پایگاه مذهبی دارالصادقیون را در سرزمین تکریم مقام عالی امام صادق علیهالسلام شهرستان رفسنجان (دارالصادقیون) ،راه اندازی نموده ایم.که وظیفه خود را در قبال احیای اندیشه های والای اهل بیت(علیهم السلام) و حفظ ارزش ها و دفاع از مبانی فکری انقلاب واسلام انجام داده و مطالبی سودمند برای کسانی که جویای حقیقت هستند ارائه نماییم.امیدواریم که شما خوانندگان عزیز با نظرات سازنده خود محبین صادق الائمه علیه السلام را ، در راستای عمل به وظیفه یاری نمایید. این پایگاه در راستای جنگ نرم و تبلیغات حرکت کاروان صادقیه در رفسنجان راه اندازی شده است وبیشتر مطالب آن در خصوص توسل وعشق به اهل بیت و احیای اندیشه های والای اسلام ناب محمدی و تکریم مقام عالی ارباب امام جعفر صادق (علیه السلام) می باشد.
آدرس:استان کرمان ، شهرستان رفسنجان
حسن آباد صادق الائمه علیه السلام نوق
احمدتقی نژاد

بایگانی

پربحث ترين ها

محبوب ترين ها

پيوندها

تصاوير برگزيده

شبکه های اجتماعی

رمضان ،عملیاتی که صدام را به گریه واداشت

شهدا و دفاع مقدس

8-Sal-Defa moghadas (5)

نویسنده:زینب حدادی
پس از آزاد سازی خرمشهر به دست نیروهای ایرانی و نمود نتایج آن ؛ارتش عراق در وضعیت بحرانی قرار گرفت .به یاد دارم که رژیم بعث عراق ، پس از پذیرش این شکست ، فرمانده سپاه سوم عراق و معاونان او و تعدادی دیگر از فرماندهان و معاونان تیپ ها را اعدام کرد . اواخر مرداد سال ۶۱، گردهمایی درمقر لشکر نهم برگزار شد. فرمانده لشکر در سخنرانی اش گفت : « امروز بر هر یک از شما واجب است که در راه دفاع از عراق ؛جان خود را فدا کنید » و تاکید می کرد که باید مرز بین ایران و عراق را حفظ کنیم . شکست خرمشهر،چشمان ارتش عراق را به حقایق باز کرده بود و شوکی بود برای فرماندهان عراقی .
ما تصور می کردیم که ایرانی ها پس از آزادی خرمشهر و پاکسازی منطقه از عراقی ها ،پشت مرزهای خود متوقف شده اند و دیگرکاری با نیروهای ما نخواهد داشت ولی کاملاً اشتباه می کردیم . در واقع این ها خیالات ما بود برای فرار از ترس وواقعیت.
سرهنگ ستاد « وسام البغدادی » فرمانده تیپ ۴۱۹ به مواضع تیپ سرکشی می کرد و درحالیکه یک گارد مخصوص از او محافظت می کرد .من از فرصت استفاده کردم واز وضع موجود از او پرسیدم . وسام در جوابم گفت: « ابوضرغام ! فعلاً دنیا به ما پشت کرده و فرماندهی عراق ؛درگیر این مساله است و نمی داند چه برخوردی برای مقابله با ایرانی ها مناسب است و اختیار و انتخابی جز استفاده از سلاح شیمیایی را نداریم …»
ایام ماه مبارک رمضان بود و سربازهای عراقی درحال مداوای زخم های عملیات شکست خرمشهر بودند. صدای غرش هواپیماها ،آژیر آمبولانس ها و بلند گوهای تبلیغاتی ، حکایت از روحیه پوشالی جبهه عراق داشت. خواننده فاسد عراقی « می اکرام »، برای سربازان آواز می خواند و آن ها هم با حرف های مبتذل ،دست زدن ورقصیدن اورا همراهی می کردند…
دیری نپایید که تبادل آتش بین نیروهای دو طرف شدید شد .بین شهر بصره و خط مقدم فاصله ای کوتاه بوجود آمده بود.گلوله ها و موشک های ایرانی ؛مواضع و سنگرهای ما را هدف گرفته بودند .آژیر خطربه صدا درمی آمد ومردم با شتاب به پناهگاه ها می رفتند.رزمندگان اسلام ،اماکن نظامی و دولتی شهر بصره را با دقت هدف می گرفتندو عراقی ها مجبور شدند تسلیم واقعیت شوند و سرهنگ ستاد « عمر عبدالکریم الدلیمی » اقرارکرد که ضربه های ایرانی ها با کمال دقت و روی مراکز نظامی و دولتی فرود می آید .
قدرت و توان نیروهای اسلام حاکی از آمادگی آن ها برای حمله بود به همین دلیل جلسه ای با فرمانده گروهان ها تشکیل دادیم .سپس فرمان لغو مرخصی ها صادر شد وکسی حق نداشت از منطقه خارج شود.صدام حسین ؛در جلسه فرماندهان نظامی گفته بود :«از شما می خواهم به افسران و سربازان تلقین کنید که این مکان (جبهه ) را به خانه های خود ترجیح بدهند و آن را افضل بدانند. شما به این غیر ممکن جامه عمل بپوشانید و آنان را وادار کنید که به دنبال گرفتن مرخصی نباشند ؛چرا که مادر جبهه ها ،به آن ها نیاز دارم » صدام حسین از ما می خواست به خانه های خود سرکشی نکنیم و حتی دریکی از سخنرانی هایش با بی شرمی تمام گفته بود که من فرزندان شما را سرپرستی می کنم وهمسرانتان را تحت حمایت خودم قرار می دهم!
پس از مدت کوتاهی، خطوط مقدم گردان ها ؛تیپ ها ولشکرها درهم شکست . آخرین کلامی که از سروان « عبدالزهره یعقوب » – فرمانده گروهان یکم – شنیدم ،این بود :« قربان ! ما توانایی مقاومت نداریم …آمدند … ایرانی ها با روحیه عالی به ما حمله می کنند وهیچ اسلحه ومانعی ، سر راهشان نیست. » او با این جملات کلامش را تمام کرد : « قربان ! شما ترسوها گمان می کنید که توان مقابله در برابر یورش مقدس ایرانی ها را دارید ؟ بدانید که آنها به زودی شما و رئیس احمقتان را جارو خواهند کرد!»
رزمندگان اسلام ،همچنان در زیر آتش سلاح های ما پیش می آمدند. بلافاصله ،تعدادی از بهترین لشکرهای عراقی ، در دو محوراین عملیات مستقر شد. لشکر زرهی به فرماندهی سرهنگ ستاد « احمد المحمود» – که عراقی ها به آن لشکر طلایی می گفتند- لشکر پنجم ،لشکر ششم و ..این نبرد زرهی تمام عیار بود .اقدام لازم برای یک عملیات گازانبری انجام شد ،اما ذکاوت وهوشیاری رزمندگان اسلام باعث شد تا پیروزی بدست نیاید درگیری بسیار نزدیک و نفر به نفر شده بود و اوضاع چنان درهم ریخت که دیگر دوست و دشمن از یکدیگر تشخیص داده نمی شد. توان رزمی ما تا آن زمان نتوانسته بود کاری از پیش ببرد .تنها راه چاره برای پیشروی نیروهای ایرانی استفاده از میدان مین ، سیم خاردار وسایر موانع بود که توانست آن ها را پشت مرزها متوقف کند. در این فاصله ما بیکارنماندیم وتمام سلاح خود را به کار گرفتیم و توانستیم تلفات زیادی از رزمندگان اسلام بگیریم .
سیاهی آن شب به سنگینی گذشت . رزمندگان اسلام هیچ گونه تحرکی نداشتند ؛سحرگاه بود که آن ها با صلابتی وصف ناپذیر به سوی مایورش بردند. من بعضی از آن ها را می دیدم که برادران شهید خود را رو به قبله قرار می دادند و به حرکت خود ادامه می دادند. این منظره ، چنان هراسی در دل های ما ایجاد کرده بود که همان اندک روحیه ای را که از تلفات دیشب گرفته بودیم ،از دست دادیم .در مرحله اول عملیات ، بیش از ۱۰ تانک و ۲۰ عراده توپ از ارتش عراق منهدم شد. رزمندگان اسلام ۷۰ دستگاه تانک را به غنیمت گرفتندوسه هزار کشته و هزار اسیر درآمارهای سپاه سوم ثبت شد.
درمرحله دوم عملیات ،ایرانی ها توانستند با قلع وقمع کماندوهای لشکر پنجم عراق که مشغول حراست از پل نصب شده درمنطقه پاسگاه زید بودند،آنجا را تصرف کرده و از آن عبورکنند. پس ازآن ایرانی ها ، لشکر پنجم را تعقیب کردند .وبه منطقه ای در فاصله ۲۰ کیلومتری شهر بصره رسیدند.
حدود۱۲۰ تانک لشکر ۵ در آتش سوخت ،تقریباً ۶۰ دستگاه خودروی نظامی منهدم شد،حدود ۳۰ دستگاه ماشین راه سازی آتش گرفت و قریب ۸۰۰ نفر از نیروهای ما کشته شدند.
سی ام مرداد نیروهای ایرانی ،همچنان به سمت مواضع ما پیشروی می کردند؛البته تیپ های عراقی مستقر در خط مقدم ، نیروهای جدید وتازه نفس تشکیل شده بود .در همین حین گزارشی رسید که «عدنان خیرا …» وزیر دفاع عراق در منطقه حضور دارد ودستور اعدام تعداد زیادی از افسران را صادر کرده است . با شنیدن این خبر تصمیم گرفتم تا از عراق فرارکنم اما وجود همسر و فرزندانم مرا از این تصمیم منصرف کرد .
درحمله ایرانی ها منطقه ای بالغ بر۱۸۰ کیلومتر مربع از اراضی عراق به دست آن ها افتاد. بیش از ۸۰۰ تانک عراق منهدم شد ،بیش از ۲۱۰۰ نفر کشته شدندوحدود ۳۰۰۰ نفر هم به اسارت در آمدند.
صدام حسین در مکالمه تلفنی به فرمانده سپاه عراق گفته بود : « اگرنتوانی جلوی ایرانی ها را بگیری ؛باید خودکشی کنی !»
پیش از گذشت چند ساعت ،صدام حسین در مقر پشت جبهه حاضر شد وبنا به گفته بعضی از حاضران ؛ گریه کرد .سرهنگ « صالح العلی » گفت : « من برای اولین بار بود که صدام را این طور گریان می دیدم ؛در حالی که به ما می گفت چرا در مقابل این هجوم ها ؛از سلاح شیمیایی استفاده نمی کنید؟ و فرمانده سپاه عراق در پاسخ می گفت»« قربان !بکارگیری سلاح شیمیایی در این وضعیت غیر ممکن است »
حضور صدام در منطقه و دستور استفاده از سلاح شیمیایی ، امر ساده ای نبود و نشان از عظمت شکست و استیصال ارتش عراق در برابر نیروهای اسلام بود.
اراضی سوق الجیشی ومهم اطراف بصره در اختیار ایرانی ها بود و آتش سنگین توپخانه و ضد حمله های زرهی ، هیچکدام اثر نداشت .لحظات بسیار سختی بود و هرکس به نجات خود می اندیشید وبه دنبال راهی می گشت تا خود را از مهلکه نجات دهد. بعضی از افراد فریاد می زدند. « نجاتمان دهید» و برخی دیگر،آشکارا به صدام دشنام می دادند.
دقایق هولناکی بر ما می گذشت ؛تا اینکه با هماهنگی نیروی هوایی ؛قسمتی از حلقه محاصره شکسته شدوتانک ها با سرعت سرسام آوری به سمت بصره حرکت کردند.به هر حال با هر مصیبتی بود توانستیم جان خود را از مهلکه نجات دهیم . بلندگوهای توجیه سیاسی ارتش عراق ،با شعارهاوآوازهای حماسی ،به استقبال ما آمده بودند ودروغ های خود را با این جمله ها می گفتند: « لشکریان ظفرمند صدام حسین ! خوش آمدید،دلاور مردان ! برخی از سربازان آب دهان خود را بر روی خودروهای تبلیغاتی می انداختند ومی گفتند :« دروغ و نفاق بس است ،ای فریبکاران ترسو!»
منبع:نشریه فکه،شماره ۷۵
برگرفته از خاطرات سرهنگ عراقی ،عبدالعظیم الشکرچی

نظرات (۰)
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی