يكشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۱۲:۲۸ ق.ظ

درباره سايت

پایگاه مذهبی دارالصادقیون

اللّهُمَّ صَلِّ عَلى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ خازِنِ العِلْمِ الدَّاعی إِلَیْکَ بِالحَقِّ النُّورِ المُبِینِ،. اللّهُمَّ وَکَما جَعَلْتَهُ مَعْدِنَ کَلامِکَ وَوَحْیِکَ وَخازِنَ عِلْمِکَ .
هدف از خلقت عالم معرفت و عبادت خداوند متعال است, و غرض از بعثت انبیاء از آدم تا خاتم تحقق آن است, رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای تعلیم و تربیت بشریّت به معرفت و عبادت ,قرآن و کسی که نزد او علم تمام قرآن است به یادگار گذاشت.
هرچند حوادث روزگار نگذاشت مفسّر معصومِ قرآن, پرده از حقایق کتاب خدا بردارد ولی در فرصت کوتاهی که برای ششمین اختر فرزوان آسمان هدایت پیش آمد,شاهراه مذهب حق را برای رهروانِ از خلقت باز کرد , و فطرت تشنه انسانیت را به آب حیات عبادت و معرفت سیرآب کرد.
امید است پیروان مذهب حق روز عزای آن حضرت, آنچه در توان دارند در مراسم سوگواری انجام دهند تا مشمول دعای مستجاب او شوند که فرمود((رحم الله من احیی امرنا)) رحمتی که سرمایه ی سعادت و وسیله ی نجات از شدائد برزخ و قیامت است.
در راستای جنگ نرم و عمل به فرمایشات رهبر معظم انقلاب و مقابله با تهاجمات فرهنگی که ایمان مسلمین را نشانه رفته است و سعی در تخریب عقاید و افکارمان دارد در فضای مجازی پایگاه مذهبی دارالصادقیون را در سرزمین تکریم مقام عالی امام صادق علیهالسلام شهرستان رفسنجان (دارالصادقیون) ،راه اندازی نموده ایم.که وظیفه خود را در قبال احیای اندیشه های والای اهل بیت(علیهم السلام) و حفظ ارزش ها و دفاع از مبانی فکری انقلاب واسلام انجام داده و مطالبی سودمند برای کسانی که جویای حقیقت هستند ارائه نماییم.امیدواریم که شما خوانندگان عزیز با نظرات سازنده خود محبین صادق الائمه علیه السلام را ، در راستای عمل به وظیفه یاری نمایید. این پایگاه در راستای جنگ نرم و تبلیغات حرکت کاروان صادقیه در رفسنجان راه اندازی شده است وبیشتر مطالب آن در خصوص توسل وعشق به اهل بیت و احیای اندیشه های والای اسلام ناب محمدی و تکریم مقام عالی ارباب امام جعفر صادق (علیه السلام) می باشد.
آدرس:استان کرمان ، شهرستان رفسنجان
حسن آباد صادق الائمه علیه السلام نوق
احمدتقی نژاد

بایگانی

پربحث ترين ها

محبوب ترين ها

پيوندها

تصاوير برگزيده

شبکه های اجتماعی

صدای امداد، از قورقور قورباغه‌ها

شهدا و دفاع مقدس


8-Sal-Defa moghadas (3)

به کوشش: امینه مطهری

خاطراتی از «مهدی قاسمی»
خشاب
فروشندگان بی‌مزد
وقتی در عملیات «والفجر ۴» قله‌های «هفت توانا» را فتح کردیم، دیگر حتی یک قرص نان یا یک قطره آب برای خوردن نداشتیم؛ زیرا جیره غذاییمان که تعدادی کنسرو لوبیا و یک قمقمه آب بود، تمام شده بود. ما ماندیم و تشنگی و گرسنگی بی‌حد؛ آن هم بعد از یک نبرد سخت و سنگین. اما زمانی که برای پاک‌سازی وارد سنگرهای دشمن شدیم، از تعجب فقط تماشا ‌می‌کردیم و گاه آن‌چه را که می‌دیدیم، باور هم نمی‌کردیم. سنگرهایی پر از تخت و تشک‌های نرم، انواع غذاها و نوشیدنی‌های حتی الکلی، حیرت‌انگیزتر از همه، تعدادی زن روسپی و فاحشه که برای سربازان و افسران بعثی آورده شده بودند! تمام منطقه و قله‌ها را هم برق‌کشی کرده بودند تا در سنگرها یخچال، تلویزیون و ویدئو بگذارند!
آن‌جا بود که یک بار دیگر مظلومیت خود را به‌خاطر آوردیم و صحنۀ کربلا را پیش‌رو دیدیم؛ کربلایی که در یک سو همه سیراب بودند و مجهز و در سویی دیگر، زنان، کودکان و مردانی همه تشنه و العطش‌ گویان.
نه تنها دیدن این صحنه‌ها ما را به اعجاب وامی‌داشت، خیانت به‌ظاهر دوستان خودی نیز ما را زجر می‌داد. در عملیات والفجر ۴، رزمندگان اسلام، لاله‌های خونین‌برگ و کبوتران سرخ بالی را تقدیم اسلام، قرآن و تمامی مظلومان تاریخ کردند که متأسفانه نه از سوی دشمن بعثی، که بر اثر حیله، نیرنگ و خیانت منافقان به شهادت رسیدند.
دشمن بعثی پس از کسب اطلاع از این‌که دلاور مردان لشکر «۲۵ کربلا»ی مازندران در این عملیات حضور دارند، تعدادی از اعضای گروهک منافقان را که به زبان مازندرانی مسلط بودند، وارد خط کرد. آن‌ها نیز پس از نزدیک شدن به رزمندگان و جلب اعتمادشان از طریق هم‌کلامی با لهجۀ مازندرانی، نخست فریبشان می‌دادند و پس از آن‌که آن‌ها را به خود می‌کشاندند، در یک فرصت مناسب، چهرۀ واقعی خود را عریان نموده و رزمندگان را به شهادت می‌رسانند. اما خیلی زود نیرنگ آن‌ها برملا شد و ما برای خنثی کردن این ترفند ناجوانمردانه، به رویارویی با آن بی‌وطنان سر سپرده پرداختیم و با به هلاکت رساندن مزدوران نفاق پیشه، تمامیشان را، رهسپار جهنم کردیم.
قورباغه‌هایی که مأمور خدا بودند
هنگام عبور از اروندرود، به دلیل تلاطم بسیار آب، دهان و گلوی برخی از غواصان پر از آب شده و در آستانه خفه شدن قرار گرفتند. در چنین حالتی بی آن‌که بخواهند، دچار وضعیتی شده بودند که ناچار به سرفه کردن بودند؛ اما چون می‌دانستند که با یک سرفه کوچک هم، عملیات لو می‌رود و نیروها به قربانگاه می‌روند، با تمام توان تلاش می‌کردند تا سرفه نکنند. چون وضعیت اضطراری شد، ماجرا را با سردار «قربانی» در میان گذاشتیم. ایشان گفتند: «اگر شده خود را خفه کنید، اما سرفه نکنید؛ چون یک لشکر را نابود خواهید کرد.»
ما که از انتقال این پیام می‌لرزیدم، مجبور به ابلاغ آن شدیم. در پی این ابلاغ، چنان صحنه‌های تکان دهنده‌ای ‌دیدیم که به‌راستی بازگو کردنشان برایم سخت و دشوار است.
عزیزانی که دچار سرفه شده بودند، بارها و بارها خود را زیر آب فرو می‌بردند، اما باز موفق به اجرای فرمان نمی‌شدند. در شرایط سخت و غیر قابل ‌توصیفی قرار داشتیم. بار دیگر فرمانده را در جریان گذاشتیم، این بار دستور رسید که از فرد کنار دست خود کمک بگیرید تا زیر آب بمانید و بی‌صدا شهید شوید تا جان دیگران به خطر نیفتد.
می‌دانستیم که صدور چنین دستوری چه‌قدر برای فرمانده دشوار بوده است، اما این را هم می‌دانستیم که موضوع هستی و نیستی یک لشکر و پیروزی و شکست یک عملیات در میان است. نفس در سینه‌هایمان حبس شده بود و مدام از خود می‌پرسیدیم، کدام‌یک از ما قادر به انجام چنین کاری است؟ این در حالی بود که خود دوستانی که دچار سرفه شدید شده بودند، با خواهش و تمنا از ما می‌خواستند که بهشان کمک کنیم که زیر آب بمانند تا خفه شوند.
می‌دانم که بازگو کردن این حقایق چه‌قدر تلخ و غم انگیز است، اما این را نیز می‌دانم که برای ثبت در تاریخ و نشان دادن عظمت یک نسل و روح بلند رزمندگانی که برای دفاع از جان، مال، شرف، آبرو و آرمان یک ملت، از هیچ مجاهدتی دریغ نورزیدند، ناگزیر به بیان این وقایع هستم.

به هر تقدیر، همه در تکاپو بودیم تا راهی برای گریز از این مهلکه پیدا کنیم که در یک چشم بر هم زدن، تمام اروند و همه ساحل ما و دشمن پر از صدای قورباغه‌هایی شد که نمی‌گذاشت صدای سرفه نیروهای ما به گوش کسی برسد.
شگفت‌انگیز و باور نکردنی بود؛ زیرا در جایی که در طول همه سال، حتی صدای یک قورباغه هم به گوش نمی‌رسد، پر از صدای قورباغه‌هایی شد‌ه بود که تردید ندارم به یاری ابراهیم‌ها و اسماعیل‌هایی شتافته بودند که برای یاری خدا، در برابر آن فرمان، سر تعظیم فرو آورده و حاضر شده بودند، قدم به قربانگاه خود بگذارند. همان لحظه بود که اعجاز توسل به بی‌بی فاطمه زهرا(س) و تبرک جستن از پرچم بارگاه امام رضا(ع) را دریافتیم و بار دیگر خدا را سپاس گفتیم که ما را در صف عاشقان خاندان عصمت و طهارت قرار داده است.
کُردهای با کرامت
در پی عملیات والفجر ۴ و پیروزی سپاه اسلام، بسیاری از شهرهای مرزی غرب کشور؛ به‌ویژه مریوان از تیررس بعثیان خارج شد. این امر برای ساکنان آن مناطق به‌قدری مهم و مبارک بود که مدت‌ها به پاس چنین اتفاقی سر از پا نشناخته و به شکرگذاری می‌پرداختند. از سوی دیگر، مسئولان به پاس این فتح و ظفر، تصمیم گرفتند تا از ما تجلیل کنند. در همین راستا، برنامه‌ریزی شد که گروهان «امام محمد باقر(ع)» از گردان «مسلم‌بن عقیل» که متعلق به لشکر ۲۵ کربلا بود و در محور مریوان ـ پنجوین، حماسه پرافتخار آفریده بود، در قالب یک کاروان وارد شهرهای مختلف شده و پس از عبور از داخل شهرها، به سنندج برود.
به هر شهری که قدم می‌گذاشتیم، با استقبال گرم و باشکوه مردمی روبه‌رو می‌شدیم که با شاخه‌های گل و مجمر‌های اسپند به پیشواز ما آمده بودند. هنگام عبور از شهرها، مردم با سازهای محلی و لباس‌های بومی به جشن، شادی و پای‌کوبی می‌پرداختند و صمیمانه و صادقانه، محبت خویش را نثارمان می‌کردند.
اهمیت این استقبال باشکوه و خاطره‌انگیز وقتی بیش‌تر آشکار می‌شود که از یاد نبریم، آن‌جا کردستان بود و گروهک‌های ضد انقلاب، چنان وحشت و دلهره‌ای بین مردم ایجاد کرده بودند که تا پیش از آن، هیچ کُرد غیور و با شرفی شهامت آن را نداشت که به‌طور آشکار از ما تجلیل و یا استقبال کند، چه رسد به این‌که با شور و شادی به پیشواز رزمندگان اسلام بیاید و آن‌ها را با نقل، نبات، گل و اسپند مورد تجیل و تقدیر قرار دهد.
منبع:ماهنامه امتداد شماره ۵۷

نظرات (۰)
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی