شنبه, ۳۱ فروردين ۱۴۰۴، ۰۹:۵۷ ب.ظ

درباره سايت

پایگاه مذهبی دارالصادقیون

اللّهُمَّ صَلِّ عَلى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ خازِنِ العِلْمِ الدَّاعی إِلَیْکَ بِالحَقِّ النُّورِ المُبِینِ،. اللّهُمَّ وَکَما جَعَلْتَهُ مَعْدِنَ کَلامِکَ وَوَحْیِکَ وَخازِنَ عِلْمِکَ .
هدف از خلقت عالم معرفت و عبادت خداوند متعال است, و غرض از بعثت انبیاء از آدم تا خاتم تحقق آن است, رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای تعلیم و تربیت بشریّت به معرفت و عبادت ,قرآن و کسی که نزد او علم تمام قرآن است به یادگار گذاشت.
هرچند حوادث روزگار نگذاشت مفسّر معصومِ قرآن, پرده از حقایق کتاب خدا بردارد ولی در فرصت کوتاهی که برای ششمین اختر فرزوان آسمان هدایت پیش آمد,شاهراه مذهب حق را برای رهروانِ از خلقت باز کرد , و فطرت تشنه انسانیت را به آب حیات عبادت و معرفت سیرآب کرد.
امید است پیروان مذهب حق روز عزای آن حضرت, آنچه در توان دارند در مراسم سوگواری انجام دهند تا مشمول دعای مستجاب او شوند که فرمود((رحم الله من احیی امرنا)) رحمتی که سرمایه ی سعادت و وسیله ی نجات از شدائد برزخ و قیامت است.
در راستای جنگ نرم و عمل به فرمایشات رهبر معظم انقلاب و مقابله با تهاجمات فرهنگی که ایمان مسلمین را نشانه رفته است و سعی در تخریب عقاید و افکارمان دارد در فضای مجازی پایگاه مذهبی دارالصادقیون را در سرزمین تکریم مقام عالی امام صادق علیهالسلام شهرستان رفسنجان (دارالصادقیون) ،راه اندازی نموده ایم.که وظیفه خود را در قبال احیای اندیشه های والای اهل بیت(علیهم السلام) و حفظ ارزش ها و دفاع از مبانی فکری انقلاب واسلام انجام داده و مطالبی سودمند برای کسانی که جویای حقیقت هستند ارائه نماییم.امیدواریم که شما خوانندگان عزیز با نظرات سازنده خود محبین صادق الائمه علیه السلام را ، در راستای عمل به وظیفه یاری نمایید. این پایگاه در راستای جنگ نرم و تبلیغات حرکت کاروان صادقیه در رفسنجان راه اندازی شده است وبیشتر مطالب آن در خصوص توسل وعشق به اهل بیت و احیای اندیشه های والای اسلام ناب محمدی و تکریم مقام عالی ارباب امام جعفر صادق (علیه السلام) می باشد.
آدرس:استان کرمان ، شهرستان رفسنجان
حسن آباد صادق الائمه علیه السلام نوق
احمدتقی نژاد

بایگانی

پربحث ترين ها

محبوب ترين ها

پيوندها

تصاوير برگزيده

شبکه های اجتماعی

سیمای علی (علیه السلام)در آیینه نهج البلاغه

سیره و اشعار

نهج البلاغه کتابی است ارزشمند که در تمام کلمات و سطور و صفحات آن، فصاحت و بلاغت، شیوایی الفاظ و حلاوت و جذابیتی خاص به چشم می خورد. به جرات می توان گفت که بعد از کلام خدا و پیغمبر خدا (صلی الله علیه وآله)هیچ کلامی را پیدا نمی کنیم که تا این اندازه جذاب و با حلاوت و در عین حال لطیف باشد. نیک می دانیم که هر صاحب قلم و نویسنده و شاعری در کتاب خود، شخصیت، افکار و روحیات و طرز تفکر و اخلاق خود را منعکس می کند، حضرت علی (علیه السلام)هر گاه در هر موضوعی در نهج البلاغه سخن می گوید، سخن او در نهایت کمال است. در واقع نهج البلاغه همچون شخصیت علی (علیه السلام)چند بعدی است. حال اگر سیمای علی (علیه السلام)را در نهج البلاغه بنگریم، بیشتر با شخصیت والایی حضرت علی (علیه السلام)آشنا خواهیم شد. بنابراین در این نوشتار قصد داریم، سیمای امام علی (علیه السلام)را در آیینه نهج البلاغه بنگریم.

علی (علیه السلام)از دوران کودکی اش سخن می گوید
حضرت علی (علیه السلام)در خطبه 192 نهج البلاغه این چنین، از دوران کودکی اش سخن می گوید: «من در خردسالی، بزرگان عرب را به خاک افکندم و شجاعان دو قبیله معروف «ربیعه» و «مضر» را در هم شکستم! شما موقعیت مرا نسبت به رسول خدا (صلی الله علیه وآله)در خویشاوندی نزدیک در مقام و منزلت ویژه می دانید. پیامبر مرا در اتاق خویش می نشاند. در حالی که کودکی بودم مرا در آغوش خود می گرفت و در بستر مخصوص خود می خوابانید بدنش را به بدن می چسباند و بوی پاکیزه او را استثمام می کردم و گاهی غذایی را لقمه لقمه در دهانم می گذارد، هرگز دروغی در گفتار من و اشتباهی در کردارم نیافت. از همان لحظه ای که پیامبر (صلی الله علیه وآله)را از شیر گرفتند، خداوند بزرگ ترین فرشته خود (جبرئیل) را مامور تربیت پیامبر (صلی الله علیه وآله)کرد تا شب و روز، او را به راه های بزرگواری و راستی و اخلاق نیکو راهنمایی کند و من همواره با پیامبر بودم و چونان فرزند که همواره با مادر است. پیامبر (صلی الله علیه وآله)هر روز نشانه تازه ای از اخلاق نیکو را برایم آشکار می فرمود و به من فرمان می داد که به او اقتدا نمایم. پیامبر چند ماه از سال را در غار حرا می گذارند، تنها من او را مشاهده می کردم و کسی جز من او را نمی دید، در آن روزها، در هیچ خانه ای اسلام راه نیافت جز خانه رسول خدا (صلی الله علیه وآله)که خدیجه هم در آن بود و من سومین آنان بودم. من نور وحی و رسالت را می دیدم و بوی نبوت را می بوییدم. من هنگامی که وحی بر پیامبر (صلی الله علیه وآله)فرود می آمد، ناله شیطان را شنیدم، گفتم: ای رسول خدا! این ناله کیست؟ گفت: شیطان است که از پرستش خویش مایوس گردید و فرمود: علی! تو آنچه را من می شنوم، می شنوی و آنچه را که من می بینم، می بینی، جز اینکه تو پیامبر نیستی، بلکه وزیر من بوده و به راه خدا می روی.»
ویژگی های امام علی (علیه السلام)از زبان خود
حضرت علی (علیه السلام)در خطبه های زیادی از ویژگی های خود سخن به میان آورده است، ما تنها به چند خطبه در این خصوص اشاره می کنیم؛ حضرت در خطبه 4 نهج البلاغه می فرمایند: «من برای واداشتن شما به راه های حق، که در میان جاده ای گمراه کننده بود، به پا خاستم در حالی که سرگردان بودید و راهنمایی نداشتید، تشنه کام هر چه زمین را می کندید قطره آبی نمی یافتید، امروز زبان بسته را به سخن می آورم، دور باد رای کسی که با من مخالفت کند! از روزی که حق به من نشان داده شد. هرگز در آن شک و تردید نکردم! کناره گیری من چونان حضرت موسی (علیه السلام)برابر ساحران است که بر خویش بینماک نبود، ترس او برای این بود که مبادا جاهلان پیروز شده و دولت گمراهان حاکم گردد. امروز ما و شما بر سر دو راهی حق و باطل قرار داریم، آن کس که به وجود آب اطمینان دارد تشنه نمی ماند.»
در خطبه 16 نهج البلاغه، حضرت علی (علیه السلام)از فضایل اخلاقی خود، سخن به میان می آورد: «به خدا سوگند! کلمه ای از حق را نپوشاندم؛ هیچ گاه دروغی نگفته ام؛ از روز نخست، به این مقام خلافت و چنین روزی خبر داده شدم، آگاه باشید! همانا گناهان چون مرکب های بدرفتارند که سواران خود (گناهکاران) را عنان رها شده در آتش دوزخ می اندازند. آگاه باشید، همانا تقوا، چونان مرکب های فرمانبرداری است که سواران خود را عنان بر دست، وارد بهشت جاویدان می کنند. حق و باطل همیشه در پیکارند و برای هر کدام طرفدارانی است. اگر باطل پیروز شود، جای شگفتی نیست، از دیرباز چنین بوده و اگر طرفداران حق اندکند، چه بسا روزی فراوان گردند و پیروز شوند، اما کمتر اتفاق می افتد که چیز رفته باز گردد.»
امام علی (علیه السلام)در خطبه 33 نهج البلاغه، به ویژگی های نظامی و اخلاقی خود اشاره دارند: «به خدا سوگند! من از پیشتازان لشکر اسلام بودم تا آنجا که صفوف کفر و شرک تار و مار شد. هرگز ناتوان نشدم و نترسیدم، هم اکنون نیز همان راه را می روم، پرده باطل را می شکافم تا حق را از پهلوی آن بیرون آورم.»
حضرت در خطبه 37، از ویژگی ها و فضایل ممتاز خود سخن به میان می آورد که باعث می شود حضرت در مقابل تمام مشکلات و سختی ها ایستادگی کنند؛ «آنگاه که همه از ترس سست شده، کنار کشیدند، من قیام کردم، و آن هنگام که همه خود را پنهان کردند من آشکارا به میدان آمدم، و آن زمان که همه لب فرو بستند، من سخن گفتم، و آن وقت که همه باز ایستادند من با راهنمایی نور خدا به راه افتادم، در مقام حرف و شعار صدایم از همه آهسته تر بود اما در عمل برتر و پیشتاز بودم. زمام امور را به دست گرفتم و جلوتر از همه پرواز کردم، پاداش سبقت در فضیلت ها را بردم، همانند کوهی که تندبادها آن را به حرکت در نمی آورد و طوفان ها آن را از جای بر نمی کند، کسی نمی توانست عیبی در من بیابد و سخن چینی، جای عیب جویی در من نمی یافت. ذلیل ترین افراد نزد من عزیز است تا حق او را باز گردانم و نیرومند در نظر من پست و ناتوان است تا حق را از او باز ستانم.»
در خطبه 78 نهج البلاغه، حضرت علی (علیه السلام)از ویژگی هایی سخن به میان می آورد که مردم عادی حتی امکان وهم و گمان خود را نیز نمی توانند در آن ویژگی ها به کار گیرند؛ «مردم! عذرخواهی کنید از کسی که دلیلی بر علیه او ندارید، و آن کس من می باشم. مگر من در میان شما بر اساس ثقل اکبر «که قرآن است» عمل نکردم؟ و ثقل اصغر «عترت پیامبر (صلی الله علیه وآله)» را در میان شما باقی نگذاردم؟ مگر من پرچم ایمان را در بین شما استوار نساختم؟ و از حدود و مرز حلال و حرام آگاهیتان ندادم؟ مگر پیراهن عافیت را با عدل خود به اندام شما نپوشاندم؟ و نیکی ها را با اعمال و گفتار خود در میان شما رواج ندادم؟ و ملکات اخلاق انسانی را به شما نشان ندادم؟ پس وهم و گمان خود را در آنجا که چشم دل، ژرفای آن را مشاهده نمی کند و فکرتان توانایی تاختن در آن راه را ندارد، به کار نگیرید.»
در خطبه 93 نهج البلاغه نیز حضرت از ویژگی های علمی و سیاسی خود، سخن می گویند: «پس از حمد و ستایش پروردگار: ای مردم! من بودم که چشم فتنه را کندم و جز من هیچ کس جرات چنین کاری را نداشت، آنگاه که امواج سیاهی ها بالا گرفت و به آخرین درجه شدت خود رسید. پس از من بپرسید پیش از آن که مرا نیابید. سوگند به خدایی که جانم در دست اوست، نمی پرسید از چیزی که میان شما تا روز قیامت می گذرد و نه از گروهی که صد نفر را هدایت یا گمراه می سازد، جز آن که شما را آگاه می سازم و پاسخ می دهم و از آن که مردم را بدان می خواند و آن که رهبریشان می کند و آن که آنان را می راند و آنجا که فرود می آیند و آنجا که بار گشایند و آن که از آنها کشته شود و آن که بمیرد، خبر می دهم. آن روز که مرا از دست دادید و نگرانی ها و مشکلات بر شما باریدن گرفت بسیاری از پرسش کنندگان به حیرت فرو رفته می گویند، سرانجام چه خواهد شد؟ که گروه بسیاری از پرسش شوندگان از پاسخ دادن فرو مانند.»
حضرت علی (علیه السلام)، الگوی کامل ایمان است و حضرت خود می گوید: «و همانا من از کسانی هستم که در راه خدا از هیچ سرزنشی نمی ترسند، کسانی که سیمای آنها سیمای صدیقان و سخنانشان، سخنان نیکان است، شب زنده داران و روشنی بخشنان روزند، به دامن قرآن پناه برده سنت های خدا و رسولش را زنده می کنند، نه تکبر و خودپسندی دارند و نه بر کسی برتری می جویند، نه خیانتکارند و نه در زمین فساد می کنند، قلب هایشان در بهشت، و پیکرهایشان سرگرم اعمال پسندیده است.»
مظلومیت و تنهایی امام علی (علیه السلام)
در خطبه 6 نهج البلاغه، حضرت از تنهایی و مظلومیت خود سخن به میان می آورند؛ در سال 36 هجری در شهر مدینه آن گاه که از امام خواستند طلحه و زبیر را تعقیب نکند، فرمودند: «به خدا سوگند! از آگاهی لازمی برخوردارم و هرگز غافلگیر نمی شوم، که دشمنان ناگهان مرا محاصره کننده و با نیرنگ دستگیرم نمایند.
من همواره با یاری انسان حق طلب، بر سر آن کس می کوبم که از حق روی گردان است، و با یاری فرمانبر مطیع، نافرمان اهل تردید را درهم می شکنم، تا آن روز که دوران زندگی من به سر آید. پس، سوگند به خدا! من همواره از حق خویش محروم ماندم، و از هنگام وفات پیامبر (صلی الله علیه وآله)تا امر حق مرا از من باز داشته و به دیگری اختصاص دادند.»
امام علی (علیه السلام)در خطبه 26 نهج البلاغه در حالی از مظلومیت و تنهایی خود سخن می گویند که آن چنان به حضرت سخت می گذرد که در این خطبه می توانیم به خوبی مظلومیت و تنهایی امیرالمومنین علی (علیه السلام)را مشاهده کنیم؛ «پس از وفات پیامبر (صلی الله علیه وآله)و بی وفایی یاران، به اطراف خود نگاه کرده یاوری جز اهل بیت خود ندیدم، «که اگر مرا یاری کنند، کشته خواهند شد» پس به مرگ آنان رضایت ندادم. چشم پر از خار و خاشاک را ناچار فرو بستم و با گلویی که استخوان شکسته در آن گیر کرده بود جام تلخ حوادث را نوشیدم و خشم خویش فرو خوردم و بر نوشیدن جام تلخ تر از گیاه حنظل، شکیبایی نموم.»
در خطبه 27 نهج البلاغه، مظلومیت و تنهایی علی (علیه السلام)به اندازه ای است که حضرت زبان به شکوه ازمردم کوفه می گشایند؛ «ای مرد نمایان نامرد! ای کودک صفتان بی خرد که عقل های شما به عروسان پرده نشین شباهت دارد! چقدر دوست داشتم که شما را هرگز نمی دیدم و هرگز نمی شناختم! شناسایی شما- سوگند به خدا- که جز پشیمانی حاصلی نداشت، و اندوهی غم بار سرانجام آن شد. خدا شما را بکشد که دل جرعه به من نوشاندید، و با نافرمانی و ذلت پذیری، رای و تدبیر مرا تباه کردید، تا آنجا که قریش در حق من گفت: «بی تردید پسر ابی طالب مردی دلیر است، ولی دانش نظامی ندارد.
خدا پدرشان را مزد دهد، آیا یکی از آنها تجربه های جنگی سخت و دشوار مرا دارد؟ یا در پیکار توانست از من پیشی بگیرد؟ هنوز بیست سال نداشتم، که در میدان نبرد حاضر بودم، هم اکنون که از شصت سال گذشته ام. اما دریغ، آن کس که فرمانش را اجرا نکنند، رایی نخواهد داشت.» مظلومیت و تنهایی امام علی (علیه السلام)، بیش از اینها است، همین که امام خیانت های مردم کوفه را می بنید، خود بزرگترین ظلم در حق علی (علیه السلام)است و این چنین است که حضرت در خطبه 69 نهج البلاغه ، در سال 69 هجری پس از شنیدن غارت گری های فرماندهان معاویه در «عین التمر» در نکوهش کوفیان می فرمایند: «چه مقدار با شما کوفیان مدار کنم؟ چونان مدارا کردن با شتران نو باری که از سنگینی بار، پشتشان زخم شده است، و مانند وصله زدن جامعه فرسوده ای که هر گاه از جانبی آن را بدوزند، از سوی دیگر پاره می گردد. هر گاه دسته ای از مهاجمان شام به شما یورش آورند، هر کدام از شما به خانه رفته، درب خانه را می بندید، و چون سوسمار در سوارخ خود می خزید، و چون کفتار در لانه می آرمید. سوگند به خدا! ذلیل است آن کس که شما یاری دهندگان او باشید، کسی که با شما تیراندازی کند، گویا تیری بدون پیکان رها ساخته است. به خدا سوگند شما در خانه ها فراوان، و زیر پرچم های میدان نبرد اندکید و من می دانم که چگونه باید شما را اصلاح و کجی های شما را راست کرد؛ اما اصلاح شما را با فاسد کردن روح خویش جایز نمی دانم. خدا بر پیشانی شما داغ ذلت بگذارد و بهره شما را اندک شمارد. شما آنگونه که باطل را می شناسید از حق آگاهی ندارید و در نابودی باطل تلاش نمی کنید، آن گونه که در نابودی حق کوشش دارید.
حضرت در خطبه ای دیگر خطاب به مردم کوفه، از تنهایی و مظلومیت خود سخن می گویند و از اهل کوفه شکایت دارند؛ «ای اهل کوفه! گرفتار شما شده ام که سه چیز دارید و دو چیز ندارید: کرهایی با گوش های شنوا، گنگ هایی با زبان گویا، کورانی با چشمهای بینا. نه در روز جنگ از چونان شتران دور مانده از ساربان می باشد، که اگر از سویی جمع آوری شوند از دیگر سو، پراکنده می گردند. به خدا سوگند، می بینم که اگر جنگ سخت شود و آتش آن شعله گیرد و گرمی آن سوزان، پسر ابوطالب را رها می کنید و مانند جدا شدن زن حامله پس از زایمان از فرزندش، هر یک به سویی می گریزید، و من در پی آن نشانه ها روانم که پروردگارم مرا رهنمون شده و آن راه را می روم که رسول خدا (صلی الله علیه وآله)گشوده، و همانا من به راه روشن حق گام به گام ره می سپارم.»
مظلومیت امام علی (علیه السلام)در خلافت شاید بیش از همه ظلم هایی که در حق آن حضرت روا شد، به چشم می آید؛ آن حضرت در نامه 62 نهج البلاغه به خوبی به مظلومیت خود در خلافت اشاره دارند؛ «پس از یاد خدا و درود! خداوند سبحان محمد (صلی الله علیه وآله)را فرستاد در بیم دهنده جهانیان و گواه پیامبران پیش از خود باشد. آنگاه که پیامبر (صلی الله علیه وآله)به سوی خدا رفت، مسلمانان پس از وی در کار حکومت با یکدیگر درگیر شدند، سوگند به خدا! نه در فکرم می گذشت و نه در خاطرم می آمد که عرب، خلافت را پس از رسول خدا از اهل بیت او بگرداند، یا مرا پس از وی از عهده دار شدن حکومت باز دارند، تنها چیزی که نگرانم کرد شتافتن مردم به سوی فلان شخص بود که بااو بیعت کردند. من دست باز کشیدم، تا آنجا که دیدم گروهی از اسلام بازگشته، می خواهند دین محمد (صلی الله علیه وآله)را نابود سازند، پس ترسیدم که اگر اسلام و طرفدارانش را یاری نکنم، رخنه ای در آن بینم یا شاهد نابودی آن باشم، که مصیبت آن بر من سخت تر از رها کردن حکومت بر شماست، که کالای چند روزه دنیاست و به زودی ایام آن می گذرد چنان که سراب ناپدید شود، یا چونان پاره های ابر که زود پراکنده می گردد. پس در میان آن آشوب و غوغا بپاخاستم تا آن که باطل از میان رفت و دین استقرار یافته، آرام شد.»
فلسفه سکوت حضرت علی (علیه السلام)
برای همه ما شاید این پرسش پیش آمده باشد که چرا حضرت علی (علیه السلام)در مقابل حقی، که از آن محروم شدند، سال ها سکوت کردند؟ امام علی (علیه السلام)در خطبه 5 نهج البلاغه به این پرسش ما و به فلسفه سکوت خویش پاسخ داده اند؛ «در شرایطی قرار دارم که اگر سخن بگویم. می گویند بر حکومت حریض است، و اگر خاموش باشم، می گویند: از مرگ ترسید!! هرگز! من و ترس از مرگ؟! پس از آن همه جنگ ها و حوادث ناگوار؟! سوگند به خدا، انس و علاقه فرزند ابیطالب به مرگ در راه خدا، از علاقه طفل به پستان مادر بیشتر است! این که سکوت برگزیدم، از علوم و حوادث پنهانی آگاهی دارم که اگر باز گویم مضطرب می گردید، چون لرزیدن ریسمان در چاه های عمیق!.»
حضرت علی (علیه السلام)همچنین در خطبه 74 نهج البلاغه نیز می فرمایند: «همانا می دانید که سزاوارتر از دیگران به خلافت من هستم. سوگند به خدا! به آنچه انجام داده اید گردن می نهم، تا هنگامی که اوضاع مسلمین رو براه باشد، و از هم نباشد، و جز من به دیگر ستم نشود، و پاداش این گذشت و سکوت و فضیلت را از خدا انتظار دارم، و از آن همه زر و زیوری که به دنبال آن حرکت می کنید، پرهیز می کنم»
بیعت با حضرت علی (علیه السلام)
چرا حضرت علی (علیه السلام)بعد از آن همه ظلم هایی که در حق او روا شد، باز بیعت را پذیرفتند؟ این سئوالی که برای بسیاری از مردم بی پاسخ مانده است. اما حضرت علی (علیه السلام)در خطبه 3 نهج البلاغه به این پرسش پاسخ داده اند. حضرت روز بیعت را این چنین وصف می کنند؛ «روز بیعت، فراوانی مردم چون یال های پر پشت کفتار بود، از هر طرف مرا احاطه کردند، تا آن که نزدیک بود حسن و حسین (علیه السلام)لگدمال گردند، و ردای من از دو طرف پاره شد. مردم چون گله های انبوه گوسفند مرا در میان گرفتند. اما آنگاه که به پاخاستم و حکومت را به دست گرفتم، جمعی پیمان شکستند و گروهی از اطاعت من سرباز زده از دین خارج شدند، و برخی از اطاعت حق سربرتافتند، گویا نشنیده بودند سخن خدای سبحان را که می فرماید: «سرای آخرت را برای کسانی برگزیدم که خواهان سرکشی و فساد در زمین نباشند و آینده از آن پرهیزکاران است.» آری! به خدا آن را خوب شنیده و حفظ کرده بودند، اما دنیا در دیده آنها زیبا نمود، و زیور آن چشم هایشان را خیره کرد.
سوگند به خدایی که دانه را شکافت و جان را آفرید، اگر حضور فراوان بیعت کنندگان نبود، و یاران حجت را بر من تمام نمی کردند و اگر خداوند از علما عهد و پیمان نگرفته بود که برابر شکم بارگی ستمگران و گرسنگی مظلومان، سکوت نکنند، مهار شتر خلافت را بر کوهان آن انداخته، رهایش می ساختم، و آخر خلافت را به کاسه اول آن سیراب می کردم. آنگاه می دیدید که دنیای شما نزد من از آب بینی بزغاله ای بی ارزش تر است.»
دنیا در نگاه امام علی (علیه السلام)و روش برخورد آن حضرت با دنیا
ضرار بن ضمره ضبایی، از یان امام علی (علیه السلام)به شام رفت، بر معاویه وارد شد. معاویه از او خواست از حالات امام بگوید، گفت: علی (علیه السلام)را در حالی دیدم که شب، پرده های خود را افکنده بود، و او در محراب ایستاده، محاسن را به دست گرفته، چون مار گزیده به خود می پیچید، و محزون می گریست و می گفت: ای دنیا!! ای دنیای حرام! از من دور شو، آیا برای من خودنمایی می کنی؟ یا شیفته من شده ای تا روزی در دل من جای گیری؟ هرگز مبادا! غیر مرا بفریب، که مرا در تو هیچ نیازی نیست، تو را سه طلاقه کرده ام، تا بازگشتی نباشد، دوران زندگانی تو کوتاه، ارزش تو اندک، و آرزوی تو پست است. آه از توشه اندک، و درازی راه، و دوری منزل، و عظمت روز قیامت!.
نگاه حضرت علی (علیه السلام)به دنیا، به گونه ای دیگر است و روش برخورد آن حضرت با دنیا در نوع خود بی نظیر است.
امام علی (علیه السلام)در خطبه 52 نهج البلاغه این چنین دنیا را تعریف می کنند؛ «آگاه باشید! گویا دنیا پایان یافته، و وداع خویش را اعلام داشته است، خوبی هایش ناشناخته مانده به سرعت پشت کرده می گذرد، ساکنان خود را به سوی نابود شدن می کشاند، و همسایگان را به سوی مرگ می راند. آنچه از دنیا شیرین بود تلخ شده و آنچه ساف و زلال بود تیرگی پذیرفت و بیش از ته مانده ظرف آب ریخته شده از آن باقی نمانده است، یا جرعه ای آب، که با آن عطش تشنگان دنیا فرو نخواهد نشست.
ای بندگان خدا! از سرایی کوچ کنید که سرانجام آن نابودی است، مبادا آرزوها بر شما چیره گردد، مپندارید که عمر طولانی خواهید داشت!»
حضرت در خطبه 32 نهج البلاغه، روش برخورد با دنیا را این چنین شرح می دهند؛ «ای مردم! باید دنیای حرام در چشمانتان از پر کاه خشکیده و تفاله های قیچی شده دام داران، بی ارزش تر باشد. از پیشینیان خود پند گیرید، پیش از آن که آیندگان از شما پند گیرند، این دنیای فاسد نکوهش شده را رها کنید، زیرا مشتاقان شیفته تر از شما را رها کرد.»
امیر المومنین علی (علیه السلام)در خطبه 45 نهج البلاغه نیز در برخورد با دنیا، این چنین توصیه می فرمایند: «دنیا خانه آرزوهایی است که زود نابود می شود و کوچ کردن از وطن حتمی است. دنیا شیرین و خوش منظر است که به سرعت به سوی خواهانش می رود و بیننده را می فریبد، سعی کنید با بهترین زاد و توشه از آن کوچ کنید و بیش از کفاف و نیاز خود از آن نخواهید و بیشتر از آنچه نیاز دارید طلب نکنید.»
توصیه امام علی (علیه السلام)در خطبه 63 نهج البلاغه، در برخورد با دنیا، شنیدنی است؛ «آگاه باشید! دنیا خانه ای است که کسی در آن ایمنی ندارد، جز آنکه به جمع آوری توشه آخرت پردازد و از کارهای دنیایی کسی نجات نمی یابد.
مردم به وسیله دنیا آزمایش می شوند؛ پس هر چیزی از دنیا را که برای دنیا به دست آورند، از کفشان بیرون می رود و بر آن محاسبه خواهند شد و آنچه را که در دنیا برای آخرت تهیه کردند به آن خواهند رسید، و با آن خواهند ماند. دنیا در نظر خردمندان، چونان سایه ای است که هنوز گسترش نیافته، کوتاه می گردد، و هنوز فزونی نیافته کاهش می یابد.»
امام علی (علیه السلام)، مظهر عدل و عدالت
حضرت علی (علیه السلام)، بدون شک مظهر عدل و عدالت بر روی زمین است. آن حضرت برای اجرای عدالت از هیچ کوشش دریغ نمی کردند. چه نیکوست که عدل و عدالت امام علی (علیه السلام)را از زبان خود آن حضرت در نهج البلاغه به نظاره بنشینیم؛ در خطبه 126 نهج البلاغه می خوانیم که پس از وفات پیامبر (صلی الله علیه وآله)عده ای به امام می گویند که : مردم به دنیا دل بسته‌اند، معاویه با هدایا و پول‌های فراوان آنها را جذب می‌کند شما هم از اموال عمومی به اشراف عرب و بزرگان قریش ببخش و از تقسیم مساوی بیت المال دست بردار، تا به تو گرایش پیدا کنند.
حضرت در جواب چنین می‌فرمایند: «آیا به من دستور می‌دهید برای پیروزی خود، از جور و ستم درباره امت اسلامی که بر آنها ولایت دارم،استفاده کنم؟ به خدا سوگند! تا عمر دارم، و شب و روز برقرار است، و ستارگان از پی هم طلوع و غروب می‌کنند هرگز چنین کاری نخواهم کرد! اگر این اموال از خودم بود به گونه‌ای مساوی در میان مردم تقسیم می‌کردم تا چه رسد که جزو اموال خداست! آگاه باشید! بخشیدن مال به آنها که استحقاق ندارند، زیاده روی واسراف است، ممکن است در دنیا مقام بخشنده آن را بالا برد، اما در آخرت پست خواهد کرد. در میان مردم ممکن است گرامی‌اش بدارند، اما در پیشگاه خدا خوار و ذلیل است. کسی مالش را در راهی که خدا اجاز نفرمود مصرف نکرد و به غیر اهل آن نپرداخت جز آن که خدا او را از سپاس آنان محروم فرمود، و دوستی آنها را متوجه دیگری ساخت. پس اگر روزی بلغزد و محتاج کمک آنان گردد، بدترین رفیق و سرزنش کننده ترین دوست خواهند بود.»
حضرت در خطبه 15 نهج البلاغه در خصوص اجرای عدالت می فرمایند: «به خدا سوگند! بیت المال تاراج شده را هر کجا که بیابم به صاحبان اصلی آن باز می گردانم، گرچه با آن ازدواج کرده یا کنیزانی خریده باشند، زیرا در عدالت گشایش برای عموم است و آن کس که عدالت بر او گران آید، تحمل ستم برای او سخت تر است.»
عدالت علی (علیه السلام)به گونه ای است که از امتیازدهی به برادر فقیر خود نیز پرهیز می نماید و حتی با او به شدت برخورد می کند. چه نیکوست که عدالت را در خطبه 224 نهج البلاغه از زبان آن حضرت بشنویم: «به خدا سوگند! برادرم عقیل را دیدم که به شدت تهیدست شده و از من درخواست داشت تا یک من از گندم‌های بیت المال را به او ببخشم. کودکانش را دیدم که از گرسنگی دارای موهای ژولیده، و رنگشان تیره شده، گویا با نیل رنگ شده بودند. پی در پی مرا دیدار و درخواست خود را تکرار می‌کرد. چون به گفته‌های او گوش دادم، پنداشت که دین خود را به او واگذار می‌‌کنم، و به دلخواه او رفتار و از راه و رسم عادلانه خود دست بر می‌دارم. روزی آهنی را در آتش گداخته، به جسمش نزدیک کردم تا او را بیازمایم، پس چونان بیمار از درد فریاد زد و نزدیک بود از حرارت آن بسوزد. به او گفتم: ای عقیل! گریه کنندگان بر تو بگریند، از حرارت آهنی می‌نالنی که انسانی به بازیچه آن را گرم ساخته است؟‏، اما مرا به آتش دوزخی می‌خوانی که خدای جبارش با خشم خود، آن را گداخته است؟ تو از حرارت ناچیز می‌نالی و من از حرارت آتش الهی ننالم؟ و از این حادثه شگفت آورتر اینکه شب هنگام کسی به دیدار ما آمد، و ظرفی سر پوشیده پر از حلوا داشت، معجونی در آن ظرف بود، چنان از آن متنفر شدم که گویا آن را با آب دهان مار سمی، یا قی کرده آن مخلوط کردند! به او گفتم، هدیه است؟ یا زکات یا صدقه؟ که این دو بر ما اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه وآله)حرام است، گفت: نه، زکات است نه صدقه، بلکه هدیه است.
گفتم: زنان بچه مرده بر تو بگریند. آیا از راه دین وارد شدی که مرا بفریبی؟ یا عقلت آشفته شده‎، یا جن زده شدی؟ یا هذیان می‌گویی؟
به خدا سوگند! اگر هفت اقلیم را با آنچه در زیر آسمان‌هاست به من دهند تا خدا را نافرمانی کنم که پوست جوی را از مورچه‌ای ناروا بگیرم، چنین نخواهم کرد! و همانا این دنیای آلوده شما نزد من! از برگ جویده شده دهان ملخ پست تر است! علی را با نعمت‌‌های فناپذیر و لذت‌های ناپایدار چه کار؟!. به خدا پناه می بریم از خفتن عقل و زشتی لغزش‌ها، و از او یاری می جوییم.»
بنابراین عدالت علی (علیه السلام)به گونه‌ای است که در آن رابطه فامیلی جایگاهی ندارد و آن حضرت به شدت با بی‌عدالتی مقابله می‌کند چنانکه حضرت به مامور جمع آوری مالیات سفارش می کند که به هر منطقه ای رفتی، به خانه کسی وارد نشو در کنار چشمه آبی مسکن کن، زیرا مهمان شدن تو ممکن است در گرفتن مالیات از مردم اثر بگیرد.
آگاهی ژرف و علم بی پایان امام علی (علیه السلام)
امام علی (علیه السلام)از علومی آگاهی داشتند که هیچ بشری بعد از آن حضرت نتوانسته است به آن علوم دست یابد. شاید اگر این موضوع را از زبان آن حضرت بشنویم، بهتر بتوانیم با علم بی پایان علی (علیه السلام)آشنا شویم؛ حضرت در خطبه 175 نهج البلاغه می فرمایند: «سوگند به خدا! اگر بخواهم می توانم هر کدام از شما را از آغاز و پایان کارش و از تمام شئون زندگی، آگاه سازم، اما از آن می ترسم که با این گونه خبرها نسبت به رسول خدا (صلی الله علیه وآله)کافر شوید، آگاه باشید! که من ای اسرار گرانبها را به یاران رازدار و مورد اطمینان خود می سپارم. سوگند به خدایی که محمد (صلی الله علیه وآله)را به حق برانگیخت، و او را برگزید، جز به راستی سخن نگویم. پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله)همه اطلاعات را به من سپرده است و از محل هلاکت آن کس که هلاک می شود و جای نجات کسی که نجات می یابد و پایان این حکومت، همه را به من خبر داده و مرا آگاهانده است. هیچ حادثه ای بر من نگذشت، جز آن که در گوشم نجوا کرد و مرا مطلع ساخت.
ای مردم! سوگند به خدا من شما را به هیچ طاعتی وادار نمی کنم مگر آن که پیش از آن، خود عمل کرده ام و از معصیتی شما را باز نمی دارم، جز آن که پیش از آن، ترک گفته ام.»
آن حضرت همچنین در خطبه 189 نهج البلاغه می فرمایند: «ای مردم! بیش از آن که مرا نیابید، آنچه می خواهید از من بپرسید، که من راههای آسمان را بهتر از راه های زمین می شناسم. بپرسید قبل از آن که فتنه ها چونان شتری بی صاحب حرکت کند و مهار خود را پایمال نماید و مردم را بکوبد و بیازارد و عقل ها را سرگردان کند.»
قاطعیت امام علی (علیه السلام)در نبرد با منحرفان
امام علی (علیه السلام)در برخورد با منحرفان بسیار قاطع است. حضرت در خطبه 192 نهج البلاغه به این امر اشاره دارند؛ «آگاه باشید! خداوند مرا به جنگ با سرکشان تجاوز کار، پیمان شکنان و فسادکنندگان در زمین فرمان داد. با ناکثان پیمان شکن جنگیدم و با قاسطین تجاوز کار جهاد کردم و مارقین خارج شده از دین را خوار و زبون ساختم و رهبر خوارج (شیطان ردهه) بانگ صاعقه ای قلبش را به تپش آورد و سینه اش را لرزاند و کارش را ساخت. حال تنها اندکی از سرکشان و ستمگران باقی ماندند که اگر خداوند مرا باقی گذارد با حمله دیگری نابودشان خواهم کرد و حکومت حق را در سراسر کشور اسلامی پایدار خواهم کرد، جز مناطق پراکنده و دور دست.»
قاطعیت امام علی (علیه السلام)در نبرد با انحرافات به اندازه ای است که آن حضرت اجازه هیچ گونه افراط و تفریط پیروان را نسبت به شناخت خود نمی دهند. به عنوان مثال امام علی (علیه السلام)، فرقه «سبائیه» را که امیرالمومنین را خدا می پنداشتند، مجازات کرد. امام علی (علیه السلام)در خطبه 127 نهج البلاغه در همین خصوص می فرمایند: «به زودی، دو گروه نسبت به من هلاک می گردند: دوستی که افراد کند و به غیر حق کشانده شود و دشمنی که در کینه توزی با من زیاده روی کرده به راه باطل درآید، بهترین مردم نسبت به من، گروه میانه رو هستند، از آنها جدا نشوید، همواره با بزرگ ترین جمعیت ها باشید که دست خدا با جماعت است. از پراکندگی بپرهیزید که انسان تنها بهره شیطان است. آن گونه که گوسفند تنها طعمه گرگ خواهد بود. آگاه باشید! هر کس که مردم را به این شعار «تفرقه و جدایی» دعوت کند او را بکشید هر چند که زیر عمامه من باشد.»
امام علی (علیه السلام)و تحقق وحدت
امیرالمومنین علی (علیه السلام)تمام تلاش خود را برای تحقق وحدت امت اسلام به کار می گیرند. به عنوان مثال در نامه نامه 78 نهج البلاغه، حضرت در جواب نامه ابوموسی اشعری چنین می نویسند: «پس بدان در امت اسلام، هیچ کس همانند من وجود ندارد که به وحدت امت محمد و به انس گرفتن آنان به همدیگر، از من دلسوزتر باشد. من در این کار پاداش نیک و سرانجام شایسته را از خدا می طلبم و به آنچه پیمان بستم وفا دارم، هر چند تو دگرگون شده و همانند روزی که از من جدا شدی نباشی.
همانا تیره روز، کسی است که از عقل و تجربه ای که نصیب او شده، محروم ماند، و من از آن کس که به باطل سخن گوید یا کاری را که خدا اصلاح کرده بر هم زند، بیزارم. آنچه را نمی دانی واگذار، زیرا مردان بدکردار با سخنانی نادرست به سوی تو خواهند شتافت.»
شکوه امام علی (علیه السلام)با پیامبر (صلی الله علیه وآله)
در خطبه 70 نهج البلاغه می خوانیم که در سال 40 هجری که امیر المومنین علی (علیه السلام)در سحرگاه نوزدهم رمضان ضربت خورد، فرمود: «همان گونه که نشسته بودم، خواب چشمانم را ربود، رسول خدا (صلی الله علیه وآله)را دیدم، پس گفتم ای رسول خدا! از امت تو چه تلخی ها دیدم و از لجبازی و دشمنی آنها چه کشیدم!»
پیامبر (صلی الله علیه وآله)فرمود: «نفرینشان کن. گفتم: خدا بهتر از آنان را به من بدهد، و به جای من شخص بدی را بر آنها مسلط گرداند.»
نیایش امام علی (علیه السلام)
زمانی که در خطبه 78 نهج البلاغه، نیایش حضرت علی (علیه السلام)را با خدا مشاهده می کنیم، بسیار عجیب است که امام علی (علیه السلام)که معصوم است، از آنچه که بین خود و خدای خود روا نمی دارد، طلب بخشش می فرماید: «خدایا! از من درگذر آنچه را از من بدان داناتری، و اگر بار دیگر به آن باز گردم تو نیز به بخشایش باز گرد. خدایا! آنچه از اعمال نیکو که تصمیم گرفتم و انجام ندادم ببخشای. خدایا! ببخشای آنچه را که با زبان به تو نزدیک شدم، ولی با قلب آن را ترک کردم. خدایا! ببخشای نگاه های اشارت آمیز، و سخنان بی فایده، و خواسته های بی مورد دل و لغزش های زبان را.»
منبع :علیرضا تاجریان،سایت باشگاه اندیشه .
حضرت علی علیه السلام

امام على علیه ‏السلام و رد و پذیرش حکومت بخش اول
امام على(علیه السلام) به عنوان یک شخصیت جهانى، مورد توجه صاحبان اندیشه جهان بوده و هست. فرهیختگان جهان با تدوین صدها مقاله و کتاب ابعاد زندگانى او را تبیین کرده اند. علم رغم بررسى ابعاد شخصیت آن امام همام، هنوز همه زاویه هاى زندگانى او نیاز به تحلیل دارد. دشمنان على(علیه السلام) نگذاشتند که مردم از اقیانوس بیکران معارف بلند و فضایل او بهره مند شوند؛ از این رو مى توان گفت: او مظلوم ترین انسان تاریخ است.
اعلام سال 1379، از سوى رهبر حکیم، ژرف اندیش و فرزانه انقلاب، حضرت آیت الله خامنه اى (مدظله العالى) به عنوان سال امام على(علیه السلام) دو پیام مهم دارد:
اول آن که همه مسلمانان به ویژه مردم و دولت ایران سنت او را الگو قرار دهند.
دوم آن که برخى از سوال ها و شبهه ها در خصوص مبانى و سیره او مطرح است که نیاز به تبیین دارد.
یکى از موضوعات بایسته پژوهش، مواضع و نگرش متفاوت آن حضرت نسبت به عنصر حکومت است. گاهى او حکومت را نکوهش کرده و آن را از بند یک کفش بى ارزش مى داند و گاهى از حکومت به عنوان حق مسلم خود یاد نموده است که غصب شده و باید به صاحب اصلى آن برگردد. مبانى و مواضع متفاوت على(علیه السلام) نسبت به حکومت، سبب شده است که برخى تصور کنند آن حضرت نسبت به حکومت حریص بوده است. و شمارى دیگر نیز تصور کنند که او در صدد تشکیل حکومت نبوده است. البته این دو اندیشه از مبانى و مواضع متفاوت على(علیه السلام) نسبت به حکومت نشإت گرفته است. از سوى دیگر بین دو تفکر سیاسى امام نسبت به حکومت تنافى وجود دارد.
این نوشتار مى کوشد این تنافى را رفع نموده، اثبات کند که آن حضرت درصدد تشکیل حکومت بوده است. حکومتى را که حضرت از آن به عنوان حق یاد کرده، همان حکومتى است که در قرآن و روایات از آن به عنوان امانت و مسوولیت یاد شده است که آن حق اولیإ خدا و رهبران الهى است. اما حکومت به معناى ریاست طلبى که معاویه ها براى رسیدن به آن، از هیچ جنایتى دریغ نمى کنند، حضرت آن را نکوهش کرده است. ستایش حضرت از حکومت، ناظر به حکومت به معناى امانت است. مذمت حکومت از سوى آن حضرت، ناظر به حکومت به معناى ریاست طلبى است.
ما این نوشتار را در محورهاى زیر مورد تحلیل قرار مى دهیم:
رابطه دین و سیاست
یکى از مطالبى که نقش عمده در تبیین پیام مقاله دارد، مساله رابطه دین و سیاست است. به دلیل این که اگر اثبات نشود که بین دو عنصر دین و سیاست رابطه وجود دارد، نمى توان گفت که على(علیه السلام) در صدد تشکیل حکومت بوده است. از این رو تبیین صحیح رابطه دین و سیاست، در بحث ما نقش عمده دارد. براساس تفکر عدم رابطه دین و سیاست برخى تصور کرده اند: على(علیه السلام) به عنوان یک رهبر دینى و زاهد، در صدد تشکیل حکومت نبوده و مرد سیاست نمى باشد و سیاست از آن معاویه و امثال او است. و اگر اثبات شود که بین دین وسیاست رابطه وجود دارد، در این صورت نه تنها بین رهبرى دینى، زهد و تقوا با سیاست منافات وجود ندارد؛ بلکه لازم است یک رهبر دینى در عین حال که زاهدترین و باتقواترین انسان است، حکومت تشکیل دهد و در سیاست دخالت کند که این وظیفه الهى و حق او است و اگر در سیاست دخالت نکند وظیفه خویش را انجام نداده است. امام راحل(ره) فرمود: ((سیاست براى روحانیون و براى انبیإ و اولیاى خدا حقى است...))(1)
در خصوص رابطه دین و سیاست، دو دیدگاه وجود دارد:
1 ـ عدم رابطه دین و سیاست:
برخى عقیده دارند که تنها هدف اسلام تإمین آخرت مسلمانان است. براین اساس اسلام هیچ ارتباطى به کارهاى سیاسى، اقتصادى، اجتماعى و... مسلمانان ندارد مگر به تبع مسائل فردى. از این رو دخالت در سیاست موجب سقوط ارزشهاى انسان متدین مى شود؛ به دلیل این که سیاست مخصوص افراد غیر دینى است. این نوع برداشت از اسلام عملا شعار مسیحیت تحریف شده است که گفته اند: کار داور به داور و کار قیصر را به قیصر واگذار.
استاد شهید مطهرى درخصوص جدایى دین از سیاست مى نویسد: ((از اینجاست که مى توان فهمید بزرگ ترین ضربتى که بر پیکر اسلام وارد شد، از روزى شروع شد که سیاست از دیانت منفک شد...))(2)
استاد شهید در خصوص رابطه دین و سیاست فرمود: ((... بزرگ ترین آرزوهاى هواخواهان ترقى اسلام باید توإم شدن سیاست و دیانت باشد. نسبت این دو باهم نسبت روح و بدن است این روح و بدن، این مغز و پوست باید با یکدیگر بپیوندند...))(3)
براساس این دیدگاه، پذیرش و تشکیل حکومت از سوى على(علیه السلام) با مقام زهد، تقوا و رهبرى دینى او سازگار نیست. برخى بعضى ازکلمات على(علیه السلام) را که در مورد دنیا و حکومت است، ناشى ازعدم رابطه دین و سیاست در سیره و تفکر آن حضرت دانسته اند. على(علیه السلام) فرمود:
((ماکانت لى فى الخلافه رغبه و لا فى الولایه اربه...))(4)
به خدا قسم! من رغبتى در زمامدارى و فرمانروائى نداشتم. ((یا دنیا عرى غیرى فانى طلقتک ثلاثا لا رجعه فیها))(5)؛ اى دنیا! غیر مرا فریب بده، من تو را سه طلاقه کردم که رجوعى در آن نیست.
2 ـ رابطه دین و سیاست:
براساس این دیدگاه، اسلام به تمام احتیاجات ثابت و غیر ثابت انسان در زندگى دنیا و عالم پس از مرگ توجه دارد. از این رو است که دین اسلام، دین جامع و کاملى است که تمام برنامه هاى زندگى انسان ها را اعم از فردى، سیاسى، اجتماعى و... را پیش بینى کرده است.
یکى از برنامه هاى مهم اسلام، تشکیل حکومت است که بعدا درباره آن بحث خواهد شد. متفکران اسلامى همانند سیدجمال الدین اسدآبادى(6)، امام خمینى(ره)(7)، اقبال لاهورى(8)، سید قطب(9)، مصطفى حلمى(10)، ابوالحسن ندوى(11)، علال الفاسى(12)، شهید مطهرى(13)، و... طرفدار این دیدگاه هستند.
ساختار قانونگذارى اسلام همانند جامعیت(14)، عدم خلإ قانونى(15)، همگانى(16)، و فطرى بودن(17) و تشریع احکام عبادى، سیاسى همانند نماز جمعه(18)، حج و احکام دفاعى(19) و احکام جزایى(20) و... حاکى از رابطه دین و سیاست است، به دلیل این که قوانین الهى براساس مصالح و مفاسد بشر جعل شده است که پیامبران و رهبران الهى این قوانین را اجرا کنند تا سعادت دنیا و آخرت بشر تإمین شود. تإمین این سعادت امکان نمى پذیرد، مگر در راستاى تشکیل حکومت. در روایت آمده است: ((الاسلام و السلطان اخوان و توإمان لایصلح واحد منهما الالصاحبه فالاسلام اسس و السلطان حارس و ما لا اسس له یهدم و ما لا حارس له ضایع.))(21)؛ ((اسلام و حکومت دو برادر دوقلو هستند که هیچ کدام بدون دیگرى مفید نخواهد بود. اسلام همانند ساختمانى است و حکومت نگهبان آن است. ساختمانى که نگهبان ندارد، به زمین مى افتد و ضایع مى شود. )) امام راحل(ره) فرمود: ((آن کس که خیال کند که دین از سیاست جدا است، او ناآگاهى است که نه اسلام را شناخته و نه سیاست را.))(22) همچنین ایشان فرمود: ((والله اسلام تمامش سیاست است، اسلام را بد معرفى کرده اند.))(23)
با بررسى هایى که پیرامون رابطه دین و سیاست صورت گرفته، چنین مى توان نتیجه گرفت:
یک: دیدگاه اول که مبتنى بر عدم رابطه دین و سیاست بوده، قابل قبول نیست.
دو: پذیرش حکومت از سوى امام على(علیه السلام) با زهد، تقوا و رهبرى دینى او منافات ندارد. به دلیل این که دین از سیاست جدا نیست. یک انسان الهى و مذهبى همانند على(علیه السلام) در عین زهد و تقوا مى تواند حکومت تشکیل دهد که در اسلام تشکیل حکومت یک مسوولیت است. در عصر ما، امام خمینى(ره) که زهد و عرفان او برهیچ کس پوشیده نیست؛ توانست رابطه دین و سیاست رادر اثر تشکیل حکومت اسلامى اثبات کند که یک رهبر دینى در عین حال که زاهد، تقواگرا و عارف است، سیاستمدار نیز هست؛ و حکومت که در قرآن و روایات از آن تعبیر به امانت(24) و مسوولیت(25) شده، موفق ترین و لایق ترین افراد در اداى این امانت و ایفاى مسوولیت، همانا رهبران الهى و دینى هستند.
اندیشه و سیره سیاسى ائمه(علیهم السلام)خود یکى از دلائل روشن در خصوص رابطه دین و سیاست است. اگر بین دین و سیاست رابطه وجود نداشت، تشکیل حکومت توسط على(علیه السلام)، ولو در مقطع زمانى محدود، با مقام زهد و تقواى على(علیه السلام) سازگارى نداشت.
بعد از بیان مطالب فوق، حال به دلائل و شواهد در خصوص پذیرش حکومت از سوى امام على(علیه السلام) مى پردازیم. ما این قسمت از بحث را در محورهاى زیر مورد تحلیل و بررسى قرار مى دهیم:
الف ـ حکومت از دیدگاه على(علیه السلام)
یکى از دلایل پذیرش حکومت از سوى على(علیه السلام) ، دیدگاه و سیاست آن حضرت نسبت به حکومت است. در این جا این سوال را طرح مى کنیم که چرا اصلا این شبهه طرح شده است که آیا سیاست على(علیه السلام) در مورد حکومت، پذیرش آن است و یا رد آن؟ در حالى که آن حضرت خود حکومت تشکیل داد؟ به نظر مى رسد که این سوال ناشى از تفکر سیاسى و صداقت و صراحت سیاست آن حضرت درباره حکومت است که توضیح داده مى شود. براى توضیح بیش تر در این خصوص مطالب را به شرح زیر مورد بررسى قرار مى دهیم:
1 ـ ضرورت حکومت
جاى تردید نیست که حکومت در برقرارى نظم، امنیت، عدالت اجتماعى و حفظ نظام، اجراى قوانین و احقاق حق نقش کلیدى دارد.
براساس نقش حکومت در تحقق اهداف فوق است که جامعه بشرى در هیچ مقطع زمانى خالى از حکومت نبوده است. بشردر همان عصر حجر شبیه حکومت را تشکیل داده است. عقل و فطرت نیز به ضرورت آن حکم مى کنند. دانشمندان جهان همانند افلاطون(26)، ارسطو(27)، منتسکیو(28) و... به ضرورت آن حکم کرده اند.
دانشمندان اسلامى مانند علامه حلى(29)، شیخ طوسى(30)، شیخ مفید(31)، ماوردى(32)، ابن خلدون(33)، فخررازى(34)، ابى یعلى(35)، آیت الله بروجردى(36)و... بر ضرورت حکومت اتفاق دارند. ابن حزم اندلسى مى نویسد: ((اتفق جمیع اهل السنه و جمیع المرجئه و جمیع الشیعه و جمیع الخوارج على وجوب الامه و ان الامه واجبه علیها الانقیاد لامام عادل یقیم فیهم احکام الله و یسوسهم باحکام الشریعه... ))(37)
همچنین امام راحل(ره) فرمود: ((پس از رحلت رسول اکرم(ص) یکى از مسلمانان در این که حکومت لازم است، تردید نداشت، هیچ کس نگفت حکومت لازم نداریم...))(38)
در اسلام نیزتشکیل حکومت یکى از ضروریات است. به دلیل این که اجراى قوانین الهى و تحقق اهداف رسالت ـ که همانا برقرارى عدالت اجتماعى(39)، تزکیه مردم(40) و آزادى انسان ها از عبودیت غیر خدا(41)، است.ـ در سایه تشکیل حکومت امکان پذیر است.(42) براساس ضرورت حکومت است که على(علیه السلام) فرمود: ((مردم چاره اى ندارند جز این که زمامدارى داشته باشند، چه خوب و چه بد، تا در حکومت او مومن آزادانه عمل کند و کافر نیز بهره مند گردد، و با قدرت او بودجه عمومى جمع آورى و با دشمن پیکار شود، امنیت راهها تضمین گردد و حق ضعیف از قوى گرفته شود تا خوبان به راحتى زندگى کنند و مردم از شر فاجران آسوده گردند.))(43)
2 ـ اقسام حکومت
على(علیه السلام) نسبت به حکومت دو دیدگاه متفاوت دارد. البته این دو دیدگاه ناشى از دو قسم حکومت است که در تفکر سیاسى امام(علیه السلام) به آن اشاره شده است که این دو قسم حکومت عبارتند از:
ـ حکومت مشروع و با ارزش.
ـ حکومت غیر مشروع و بى ارزش.
براساس دیدگاه على(علیه السلام) نسبت به این دو قسم حکومت، سیاست او نیز نسبت به حکومت متفاوت است و همین اندیشه و سیاست على(علیه السلام) نسبت به حکومت، باعث شده که برخى آن حضرت را نسبت به حکومت حریص بدانند و برخى حکومت را از دیدگاه ایشان بى ارزش. چنان چه حضرت درجواب کسى که به وى گفت: تو براى زمامدار شدن حریص هستى، فرمود: ((... انما طلبت حقا لى و انتم تحولون بینى و بینه...))(44)؛ ((... من حق خود را طلب کردم و شما بین من و آن حائل شدید...)) این همان حکومت است که درقرآن از آن تعبیر به امانت شده است.(45)
على(علیه السلام) نیز از آن تعبیر به امانت کرده است. چنان چه آن حضرت خطاب به عامل آذربایجان فرمود: ((و ان عملک لیس لک بطعمه و لکنه فى عنقک إمانه))(46)؛ ((مبادا بپندارى که حکومتى که به تو سپرده شده است، یک شکارى است که به چنگ تو افتاده است؛ خیر، امانتى برگردنت گذاشته شده است.))
استاد شهید مطهرى مى نویسد: ((... چنان که ملاحظه مى شود قرآن حاکم و سرپرست اجتماع را به عنوان ((امین)) مى شناسد، حکومت عادلانه را نوعى امانت که به او سپرده شده است باید ادا نماید، تلقى مى کند، برداشت ائمه دین و بالخصوص امیرالمومنین(علیه السلام) عینا همان چیزى است که از قرآن کریم استنباط مى شود.))(47)
سیاست و استراتژى على(علیه السلام) در مورد چنین حکومتى همانا پذیرش آن است و از آن به عنوان حق خود یاد کرده و همیشه از آن دفاع مى کرد که این حق غصب شده به مرکز اصلى آن برگردد. در تاریخ طبرى آمده است که على(علیه السلام) فرمود: ((...فنحن اهل بیت النبوه و معدن الحکمه و امان اهل الارض و نجاه لمن طلب، لنا حق ان نعطه ناخذه و ان نمنعه نرکب اعجاز الابل و لو طال السرى...))(48)
اگر حکومت عنوان هدف و ریاست طلبى به خود گرفت ـ که معاویه و امثال او براى رسیدن به آن از هیچ جنایت دریغ نمى کنند.ـ این همان حکومت غیر مشروع و بى ارزش است که حضرت نسبت به آن بى اعتنا است. استاد محمدتقى جعفرى مى نویسد: ((در همین نهج البلاغه ده ها بار بى اعتنایى على(علیه السلام) را به مقام خلافت به معناى معمولى آن که مقام پرستان در محرابش سر به سجده مى گذارند، خواهیم دید...))(49)
در عصر على(علیه السلام) برخى تصور مى کردند که على(علیه السلام) همان حکومتى را مى خواهد که خلفا و معاویه مى خواهند. یکى از نویسندگان مى نویسد: ((امام على(علیه السلام) داراى مقام والاى ولایت و امامت بود.
متاسفانه بعضى او را طالب مقام ظاهرى و رقیب انتخاباتى پنداشتند و در برابرش موضعگیرى کردند...))(50)
على(علیه السلام) در جواب چنین تصور، خطاب به ابن عباس فرمود: ((... والله لهى احب الى من امرتکم الا إن اقیم حقا او ادفع باطلا...))(51)؛ سوگند به خدا همین کفش بى ارزش برایم ازحکومت برشما محبوب تر است، مگر این که با این حکومت حقى را بپا دارم و یا از باطلى جلوگیرى نمایم یا ((ماکانت لى فى الخلافه رغبه و لا فى الولایه اربه))؛ همچنین آن حضرت فرمود: ((لولا حضور الحاضر و قیام الحجه بوجود الناصر و ما اخذالله على العلمإ ان لایقاروا على کظه ظالم و لاسغب مظلوم لا لقیت حبلها على غاربها و لسقیت آخرها بکإس اولها.))(52)
صدر و ذیل این کلمات بیانگر دو قسم حکومت و دو دیدگاه متفاوت على(علیه السلام)نسبت به دو قسم حکومت است. همان طورى که ملاحظه شد، دو دیدگاه على(علیه السلام) نسبت به حکومت، به ظاهر متناقض است. راه حل این تنافى همان است که آن حضرت نسبت به حکومت دو دیدگاه سیاسى دارد. او نسبت به حکومت غیر مشروع، ارزش قایل نبوده است و اما نسبت به حکومت مشروع، ارزش قایل بوده و آن را حق خود مى داند. همین بى توجهى على(علیه السلام) نسبت به حکومت غیر مشروع باعث شده است که عده اى تصور کنند آن حضرت نسبت به حکومت، ارزش قایل نبوده و سیاست آن حضرت عدم پذیرش حکومت است.
3 ـ صراحت در سیاست و مشکلات زمامدارى
جاى تردید نیست که سیره سیاسى على(علیه السلام) نسبت به تشکیل و اداره حکومت، با روش خلفا و معاویه و سیاستمداران ریاست طلب کاملا متفاوت بود. یکى از نکات برجسته و مهم این تمایز همانا صداقت در سیاست على(علیه السلام) نسبت به حکومت مى باشد. همین صراحت در سیاست یکى از مشکلات حکومت آن حضرت به شمار مى رود که تحمل چنین سیاستى براى مردم که با روش حکومت خلفا عادت کرده بودند، بسیار مشکل بود. على(علیه السلام) در مورد اداره حکومت نمى توانست روش خلفا را ـ که متإسفانه براساس بى عدالتى، تبعیضات و عدم صداقت در سیاست و... بود.ـ پیروى کند. حضرت مى خواست سیاستى را اعمال کند که براساس اسلام و سنت پیامبر اسلام(ص) باشد. تحمل چنین سیاست براى مردم آن زمان مشکل بود. براى توضیح بیشتر در این زمینه بحث را با دیدگاه آقاى محمدتقى جعفرى(ره) پى مى گیریم:
((حتى یک کلمه در جملات امیرالمومنین(علیه السلام) که مربوط به عدم پذیرش زمامدارى است، وجود ندارد که بگوید: من قابل زمامدارى نیستم، بلکه علت عدم پذیرش خلافت را چنین توضیح مى داد که آینده زمامدارى مسلمین، پراز حوادث و فراز و نشیب هاى تند خواهد بود.
راه ها تاریک است. من اگر زمامدارى را بپذیرم، با عقل و قلب خودم این راه ها را سپرى خواهم کرد و گوش به سخنانى که در مجرى زمامدارى معمولى گفته مى شود، فرا نخواهم داد. این برنامه حکومت من است. اگر مى بینید نمى توانید چنین حکومتى را تحمل کنید، مرا رها کنید و زمامدار دیگرى انتخاب کنید و من هم از انجام تکلیفى که برعهده مى گیرم، تخلف نخواهم کرد...))(53)
استاد شهید مطهرى در تفسیر این کلام امیرالمومنین(علیه السلام) که فرمود: ((دعونى والتمسوا غیرى فانامستقبلون امرا له وجوه والوان))؛ مى گوید: ((این سخنان امیرالمومنین! نه معنایش این بود که حضرت (حکومت) را رد کرد، بلکه مى خواست اتمام حجت کامل کرده باشد.))(54)
بابررسى هایى که پیرامون دیدگاه و سیره على(علیه السلام) در خصوص حکومت صورت گرفت، با تمام قاطعیت مى توان گفت که سیاست على(علیه السلام) در مورد حکومت، پذیرش آن بوده است. حال اگر عوامل و شرایط باعث مى شده که حضرت کلماتى را بیان کند و سیاستى را نسبت به حکومت اتخاذ کند که به حسب ظاهر بى اعتنایى او را نسبت به حکومت نشان دهد، دلیل برآن نیست که سیاست آن حضرت عدم پذیرش حکومت است. چگونه ممکن است کسى که ولایت راحق مسلم خود مى داند و اصل تشکیل حکومت را ضرورى و از آن به عنوان امانت الهى یاد مى کند؛ سیاستش عدم پذیرش آن باشد؟ چه کسى شایسته تر و لایق تر از على(علیه السلام) است که این مسوولیت شرعى را انجام داده و امانت الهى را ادا نماید؟ آیا على(علیه السلام) سزاوارترین افراد در مورد امتثال دستور رسول خدا(ص) نیست که آن حضرت در خصوص تشکیل حکومت صالحان و طرد زمامداران نا اهل در جامعه فرمود: ((من رإى سلطانا جائرا مستحلا لحرم الله ناکثا لعهدالله مخالفا لسنه رسول الله یعمل فى عبادالله بالاثم و العدوان فلم یغیر بفعل و لاقول کان حقا على الله ان یدخله مدخله...))(55)
تشکیل حکومت و طرد زمامداران نااهل، یکى از اهداف بلند همه ائمه(علیهم السلام) بوده است. از این رو ائمه(علیهم السلام) در قبال زمامداران نا اهل و غاصبان مقام ولایت سکوت نکردند. گرچه شکل مبارزه و قیام آنان متفاوت بوده، ولى اصل مبارزه در جهت برگرداندن حکومت الهى به صاحبان واقعى و مرکز اصلى آن مبارزه مشترک است که همه ائمه(علیهم السلام) آن را دنبال مى کردند.
برهمین اساس بود که حاکمان جائر از ائمه(علیهم السلام) وحشت داشته و آن ها را به شهادت مى رساندند. خود ائمه(علیهم السلام) بارها به این حق که همانا حکومت الهى است، در مقابل دشمنان خود استدلال مى کردند که: ولایت حق ما است؛ چنان چه امام حسین(علیه السلام) در راه خود به کوفه پس از برخورد با حربن یزید ریاحى خطاب به حر و لشکریانش فرمود: ((ایهاالناس انکم ان تتقوا الله و تعرفوا الحق لاهله یکن ارضى لله عنکم و نحن اهل بیت محمد و اولى بولایه هذاالامر علیکم من هولإ المدعین ما لیس لهم و السائرین فیکم بالجور و العدوان.))(56)؛ اى مردم! اگر شما از خدا بترسید و حق را براى اهل شان بشناسید، بیش تر موجب رضایت خدا خواهد بود و ما خاندان پیغمبر هستیم که براى ولایت و رهبرى امت شایسته تریم از این حکمرانان بنى امیه که خود را شایسته رهبرى مى دانند ولى اهلیت آن را ندارند و با شما با ستم و تجاوز رفتار مى کنند.
امام راحل(ره) فرمود: ((...اینها(خلفا) مى دانستند که اولاد على(علیه السلام) داعیه خلافت داشته، برتشکیل حکومت اسلامى اصرار دارند و خلافت و حکومت را وظیفه خود مى دانند... شما شک نداشته باشید که اگر فرصتى براى موسى بن جعفر(علیه السلام) پیش مىآمد، قیام مى کرد و اساس دستگاه سلاطین غاصب را واژگون مى ساخت.))(57)
پى نوشتها:
1 ـ صحیفه نور، ج 13، ص 217 و 216.
2 ـ مطهرى، مرتضى، امامت و رهبرى، ص 31 و 32.
3 ـ همان، ص 32.
4 ـ نهج البلاغه، خطبه 196.
5 ـ الغارات، ج 1، ص 83.
6 ـ نهضتهاى اسلامى در صد سال اخیر، شهید مطهرى.
7 ـ ولایت فقیه، کتاب البیع، ج 2.
8 ـ نهضتهاى اسلامى در صد سال اخیر.
9 ـ معالم فى الطریق.
10 ـ قواعد المنهج السلفى.
11 ـ ماذا خسرالعالم بانحطاط المسلمین.
12 ـ معرکه وادى المخازن.
13 ـ امامت و رهبرى.
14 ـ ر.ک: تفسیرالبرهان، ج 1، ص ؛436 سوره هاى نحل، آیه 89 و انعام، آیه 59.
15 ـ ر.ک: اصول کافى، ج 1، ص 59 ـ 56.
16 ـ عیون اخبارالرضا، ص ؛13 سوره انعام، 90.
17 ـ سوره روم، آیه 30.
18 ـ ر.ک: تفسیر نمونه، ج 24، ص 124 ـ 140.
19 ـ ر.ک: ولایت فقیه، امام خمینى(ره)، ص 30 و مبانى فقهى حکومت اسلامى، ج 1، ص 219(ترجمه).
20 ـ ر.ک: ولایت فقیه، ص 31.
21 ـ کنزالعمال.
22 ـ تحریرالوسیله، ج 1، ص 234.
23 ـ صحیفه نور، ج ؟، ص 65.
24 ـ نسإ، ؛21 نهج البلاغه، نامه 5.
25 ـ ر.ک: صحیح بخارى، ج 7، کتاب النکاح؛ دعائم الاسلام، ج 2، ص ؛527 نهایه، ابن اثیر، ج 2، ص ؛236 مسند احمد بن حنبل، ج 2، ص 55 و 54.
26 ـ جمهورى، افلاطون.
27 ـ سیاست، ترجمه احمدلطفى.
28 ـ روح القوانین، ص 101ـ129.
29 ـ الالفین، ص 67.
30 ـ تلخیص الشافى، ج 1، ص 55.
31 ـ المقالات، ص 8.
32 ـ الاحکام السلطانیه، ماوردى، ص 5.
33 ـ مقدمه ابن خلدون، ص 191.
34 ـ المحصل، فخررازى، ص 191.
35 ـ الاحکام السلطانیه، ابى یعلى، ص 91.
36 ـ البدرالزاهر فى الصلوه الجمعه و المسافر، ص 52.
37 ـ الفصل فى الملل و الاهوا و النحل، ج 4، ص 78.
38 ـ ولایت فقیه، ص 26، و کتاب البیع، ج 2.
39 ـ حدید، آیه 25.
40 ـ جمعه، آیه 2.
41 ـ اعراف، آیه 157.
42 ـ تفسیر نمونه، ج 15، ص 420.
43 ـ نهج البلاغه، فیض، خطبه 40، در مورد دیدگاه على(علیه السلام) در خصوص ضرورت حکومت رجوع کنید: کتاب سلیم بن قیس، ص ؛182 بحارالانوار، ج 72، ص 359 و الحیاه، ج 2، ص 359.
44 ـ نهج البلاغه، فیض، خطبه 171 و شرح نهج البلاغه، ج 9، ص 305.
45 ـ سوره نسإ، آیه 58.
46 ـ نهج البلاغه، نامه 5، با اقتباس از: سیرى در نهج البلاغه.
47 ـ شهیدمطهرى، سیرى در نهج البلاغه، ص 131.
48 ـ تاریخ طبرى، ج 4، ص 234.
49 ـ جعفرى، محمدتقى، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج 2، ص 321.
50 ـ بىآزارشیرازى، عبدالکریم، مقاله سیره امام على(علیه السلام) و خلفا، ص 2.
51 ـ نهج البلاغه، خطبه 33.
52 ـ همان، خطبه شقشقیه.
53 ـ ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج 2، ص 324.
54 ـ امامت و رهبرى، ص 141 و 142 و سیدهاشم رسولى محلاتى، زندگانى امیرالمومنین(علیه السلام)، ص 336.
55 ـ تاریخ طبرى، ج 4، ص ؛304 الکامل فى التاریخ، ج 3، ص ؛408 انساب الاشراف، ج 3، ص ؛171 مقتل خوارزمى، ج 1، ص 188 و احقاق الحق، ج 11، ص 609.
56 ـ ارشاد مفید، ص 250.
57 ـ ولایت فقیه، ص 205.
منبع:علیرضا انصاری مقدم؛فرهنگ کوثر؛ 1379 ؛شماره 45.

نظرات (۰)
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی