جمعه, ۳۰ فروردين ۱۴۰۴، ۰۳:۱۹ ق.ظ

درباره سايت

پایگاه مذهبی دارالصادقیون

اللّهُمَّ صَلِّ عَلى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ خازِنِ العِلْمِ الدَّاعی إِلَیْکَ بِالحَقِّ النُّورِ المُبِینِ،. اللّهُمَّ وَکَما جَعَلْتَهُ مَعْدِنَ کَلامِکَ وَوَحْیِکَ وَخازِنَ عِلْمِکَ .
هدف از خلقت عالم معرفت و عبادت خداوند متعال است, و غرض از بعثت انبیاء از آدم تا خاتم تحقق آن است, رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای تعلیم و تربیت بشریّت به معرفت و عبادت ,قرآن و کسی که نزد او علم تمام قرآن است به یادگار گذاشت.
هرچند حوادث روزگار نگذاشت مفسّر معصومِ قرآن, پرده از حقایق کتاب خدا بردارد ولی در فرصت کوتاهی که برای ششمین اختر فرزوان آسمان هدایت پیش آمد,شاهراه مذهب حق را برای رهروانِ از خلقت باز کرد , و فطرت تشنه انسانیت را به آب حیات عبادت و معرفت سیرآب کرد.
امید است پیروان مذهب حق روز عزای آن حضرت, آنچه در توان دارند در مراسم سوگواری انجام دهند تا مشمول دعای مستجاب او شوند که فرمود((رحم الله من احیی امرنا)) رحمتی که سرمایه ی سعادت و وسیله ی نجات از شدائد برزخ و قیامت است.
در راستای جنگ نرم و عمل به فرمایشات رهبر معظم انقلاب و مقابله با تهاجمات فرهنگی که ایمان مسلمین را نشانه رفته است و سعی در تخریب عقاید و افکارمان دارد در فضای مجازی پایگاه مذهبی دارالصادقیون را در سرزمین تکریم مقام عالی امام صادق علیهالسلام شهرستان رفسنجان (دارالصادقیون) ،راه اندازی نموده ایم.که وظیفه خود را در قبال احیای اندیشه های والای اهل بیت(علیهم السلام) و حفظ ارزش ها و دفاع از مبانی فکری انقلاب واسلام انجام داده و مطالبی سودمند برای کسانی که جویای حقیقت هستند ارائه نماییم.امیدواریم که شما خوانندگان عزیز با نظرات سازنده خود محبین صادق الائمه علیه السلام را ، در راستای عمل به وظیفه یاری نمایید. این پایگاه در راستای جنگ نرم و تبلیغات حرکت کاروان صادقیه در رفسنجان راه اندازی شده است وبیشتر مطالب آن در خصوص توسل وعشق به اهل بیت و احیای اندیشه های والای اسلام ناب محمدی و تکریم مقام عالی ارباب امام جعفر صادق (علیه السلام) می باشد.
آدرس:استان کرمان ، شهرستان رفسنجان
حسن آباد صادق الائمه علیه السلام نوق
احمدتقی نژاد

بایگانی

پربحث ترين ها

محبوب ترين ها

پيوندها

تصاوير برگزيده

شبکه های اجتماعی

مناظره ابن ابی العوجا با امام صادق علیه السلام

مناظرات

(ابن مقفع و ابن ابی العوجا؛ دو نفر از دانشمندان زبردست عصر امام صادق (ع ) بودند؛ و خدا و دین را انکار می کردند و به عنوان دهری و منکر خدا؛ با مردم بحث و مناظره می نمودند) در یکی از سالها؛ امام صادق (ع ) در مکه بود؛ آنها نیز در مکه کنار کعبه بودند؛ ابن مقفع به ابن ابی العوجا رو کرد و گفت : این مردم را می بینی که به طواف کعبه سرگرم هستند؛ هیچ یک از آنها را شایسته انسانیت نمی دانم ؛

 جز آن شیخی که در آنجا (اشاره به مکان جلوس امام صادق (ع ) کرد) نشسته است ؛ ولی غیر از او؛ دیگران عده ای از اراذل و جهال و چهارپایان هستند. - چگونه تنها این شیخ (امام صادق -ع -) را به عنوان انسان با کمال یاد می کنی ؟. برای آنکه من با او ملاقات کرده ام ؛ وجود او را سرشار از علم و هوشمندی یافتم ؛ ولی دیگران را چنین نیافتم . - بنابراین لازم است ؛ نزد او بروم و با او مناظره کنم و سخن تو را در شأن او بیازمایم که راست می گویی یا نه ؟. به نظر من این کار را نکن ؛ زیرا می ترسم ؛ در برابر او درمانده شوی ؛ و او عقیده تو را فاسد کند. - نظر تو این نیست ؛ بلکه می ترسی من با او بحث کنم ؛ و با چیره شدن بر او نظر تو را در شأن و مقام او؛ سست کنم . اکنون که چنین گمانی درباره من داری ؛ برخیز و نزد او برو؛ ولی به تو سفارش می کنم که حواست جمع باشد؛ مبادا لغزش یابی و سرافکنده شوی مهار سخن را محکم نگهدار؛ کاملاً مراقب باش تا مهار را از دست ندهی و درمانده نشوی ... برخاست و نزد امام صادق (ع ) رفت و پس از مناظره ؛ نزد دوستش ابن مقفع بازگشت و گفت : وای بر توای ابن مقفع ! ما هذا ببشروان کان فی الدنیا روحانی یتجسد اذا شأ ظاهراً؛ و یتروح اذا شأ باطناً فهو هذا... : این شخص بالاتر از بشر است ؛ اگر در دنیا روحی باشد و بخواهد در جسدی آشکار شود؛ و یا بخواهد پنهان گردد همین مرد است . او را چگونه یافتی ؟ - نزد او نشستم ؛ هنگامی که دیگران رفتند و من تنها با او ماندم ؛ آغاز سخن کرد و به من گفت : اگر حقیقت آن باشد که اینها (مسلمانان طواف کننده ) می گویند؛ چنانکه حق هم همین است ؛ در این صورت اینها رستگارند و شما در هلاکت هستید؛ و اگر حق با شما باشد که چنین نیست ؛ آنگاه شما با آنها (مسلمانان ) برابر هستید (در هر دو صورت ؛ مسلمانان ؛ زیان نکرده اند). - من به او (امام ) گفتم :خدایت رحمت کند؛ مگر ما چه می گوئیم و آنها (مسلمانان ) چه می گویند؟ سخن ما با آنها یکی است . فرمود: چگونه سخن شما با آنها (مسلمین ) یکی است ؛ با اینکه آنها به خدای یکتا و معاد و پاداش و کیفر روز قیامت ؛ و آبادی آسمان و وجود فرشتگان ؛ اعتقاد دارند؛ ولی شما به هیچیک از این امور؛ معتقد نیستید و منکر وجود خدا می باشید. - من فرصت را بدست آورده و به او (امام ) گفتم : اگر مطلب همان است که آنها (مسلمانان ) می گویند و قائل به وجود خدا هستند؛ چه مانعی دارد که خدا خود را بر مخلوقش آشکار سازد؛ و آنها را به پرستش خود دعوت کند؛ تا همه بدون اختلاف به او ایمان آورند؛ چرا خدا خود را از آنها پنهان کرده و بجای نشان دادن خود؛ فرستادگانش را به سوی آنها فرستاده است ؛ اگر او خود بدون واسطه با مردم تماس می گرفت ؛ طریق ایمان آوردن مردم به او نزدیکتر بود. او (امام ) فرمود: وای بر تو چگونه خدا بر تو پنهان گشته با اینکه قدرت خود را در وجود تو به تو نشان داده است ؛ قبلاً هیچ بودی ؛ سپس پیدا شدی ؛ کودک گشتی و بعد بزرگ شدی ؛ و بعد از ناتوانی ؛ توانمند گردیدی ؛ سپس ناتوان شدی ؛ و پس از سلامتی ؛ بیمار گشتی ؛ سپس تندرست شدی ؛ پس از خشم ؛ شاد شدی ؛ سپس غمگین ؛ دوستیت و سپس دشمنیت و به عکس ؛ تصمیمت پس از درنگ ؛ و به عکس ؛ امیدت بعد از ناامیدی و به عکس ؛ یاد آوریت بعد از فراموشی و به عکس و... به همین ترتیب پشت سرهم نشانه های قدرت خدا را برای من شمرد؛ که آنچنان در تنگنا افتادم که معتقد شدم بزودی بر من چیره می شود؛ برخاستم و نزد شما آمدم. مناظره ابن ابی العوجا با امام صادق (ع)(2) ( عبدالکریم معروف به ابن ابی العوجا؛ روز دیگر به حضور امام صادق (ع ) برای مناظره آمد؛ دید گروهی در مجلس آن حضرت حاضرند؛ نزدیک امام آمد و خاموش نشست .) گویا آمده ای تا به بررسی بعضی از مطالبی که بین من و شما بود بپردازی . - آری به همین منظور آمده ام ای پسر پیغمبر! از تو تعجب می کنم که خدا را انکار می کنی ؛ ولی گواهی می دهی که من پسر پیغمبر هستم و می گویی ای پسر پیغمبر! عادت ؛ مرا به گفتن این کلام ؛ وادار می کند. پس چرا خاموش هستی ؟ - شکوه و جلال شما باعث می شود که زبانم را یارای سخن گفتن در برابر شما نیست ؛ من دانشمندان و سخنوران زبردست را دیده ام و با آنها هم سخن شده ام ؛ ولی آن شکوهی که از شما مرا مرعوب می کند؛ از هیچ دانشمندی مرا مرعوب نکرده است . اینک که تو خاموش هستی ؛ من در سخن را می گشایم ؛ آنگاه به او فرمود: آیا تو مصنوع (ساخته شده ) هستی یا مصنوع نیستی ؟. - من ساخته شده نیستم . بگو بدانم ؛ اگر ساخته شده بودی ؛ چگونه بودی ؟ - مدت طولانی سردرگریبان فرو برد و چوبی را که در کنارش بود دست به دست می کرد؛ و آنگاه (چگونگی اوصاف مصنوع را چنین بیان کرد) دراز، پهن ، گود، کوتاه ، با حرکت ، بی حرکت ؛ همه اینها از ویژگیهای چیز مخلوق و ساخته شده است . اگر برای مصنوع (ساخته شد) صفتی غیر از این صفات را ندانی ؛ بنابراین خودت نیز مصنوع هستی و باید خود را نیز مصنوع بدانی ؛ زیرا این صفات را در وجود خودت ؛ حادث شده می یابی . - از من سؤالی کردی که تاکنون کسی چنین سؤالی از من نکرده است و در آینده نیز کسی این سؤال را نمی کند. فرضاً بدانی که قبلاً کسی چنین پرسشی از تو نکرده ؛ ولی از کجا می دانی که در آینده کسی این سؤال را از تو نپرسد؟ وانگهی تو با این سخنت گفتارت را نقض نمودی ؛ زیرا تو اعتقاد داری که همه چیزاز گذشته و حال و آینده مساوی و برابرند؛ بنابراین چگونه چیزی را مقدم و چیزی را مؤخر می دانی و در گفتارت گذشته و آینده را می آوری. توضیح بیشتری بدهم . اگر تو یک همیان پر از سکه طلا داشته باشی وکسی به تو بگوید در آن همیان سکه های طلا وجود دارد؛ و تو در جواب بگوئی نه ؛ چیزی در آن نیست ؛ او به تو بگوید: سکه طلا را تعریف کن ؛ اگر تو اوصاف سکه طلا را ندانی ؛ می توانی ندانسته بگویی ؛ سکه در میان همیان نیست . - نه ؛ اگر ندانم ؛ نمی توانم بگویم نیست . درازا و وسعت جهان هستی ؛ از همیان بیشتر است ؛ اینک می پرسم شاید در این جهان پهناور هستی مصنوعی باشد؛ زیرا تو ویژگیهای مصنوع را از غیر مصنوع نمی شناسی . وقتی که سخن به اینجا رسید؛ ابن ابی العوجا؛ درمانده و خاموش شد؛ بعضی از هم مسلکانش مسلمان شدند و بعضی در کفر خود باقی ماندند. مناظره ابن ابی العوجا با امام صادق (ع ) (3) روز سوم ؛ ابن ابی العوجا تصمیم گرفت به میدان مناظره با امام صادق (ع ) بیاید و آغاز سخن کند و به مناظره ادامه دهد؛ - نزد امام (ع ) آمد و گفت : امروز می خواهی سؤال را من مطرح کنم . هرچه می خواهی بپرس . - به چه دلیل ؛ جهان هستی ؛ حادث است (قبلاً نبود و بعد به وجود آمده است ؟). هر چیز کوچک و بزرگ را تصور کنی ؛ اگر چیزی مانندش را به آن ضمیمه نمایی ؛ آن چیز بزرگتر می شود؛ همین است انتقال از حالت اول (کوچک بودن ) به حالت دوم (بزرگ شدن ) (و معنی حادث شدن همین است ) اگر آن چیز؛ قدیم بود (از اول بود) به صورت دیگر در نمی آمد؛ زیرا هر چیزی که نابود یا متغیر شود؛ قابل پیدا شدن و نابودی است ؛ بنابراین با بود شدن پس از نیستی ؛ شکل حادث شد (و همین بیانگر قدیم نبودن اشیا است )؛ و یک چیز];ّّ نمی تواند هم ازل و عدم باشد و هم حادث و قدیم . - فرض در جریان حالت کوچکی و بزرگی در گذشته و آینده همان است که شما تقریر نمودی ؛ که حاکی از حدوث جهان هستی است ؛ ولی اگر همه چیز؛ به حالت کوچکی خود باقی بمانند؛ در این صورت دلیل شما بر حدوث آنها چیست ؟ محور بحث ما همین جهان موجود است که در حال تغییر می باشد حال اگر این جهان را برداریم و جهان دیگری را تصور کنیم و مورد بحث قرار دهیم ؛ باز جهانی نابود شده و جهان دیگری به جای آن آمده ؛ و این همان معنی حادث شدن است ؛ در عین حال به فرض تو (که هر کوچکی به حال خود باقی بماند) جواب می دهم ؛ می گوئیم فرضاً هر چیزی کوچکی به حال خود باقی باشد؛ در عالم فرض صحیح است که هر چیز کوچکی را به چیز کوچک دیگری مانند آنها ضمیمه کرد؛ که با ضمیمه کردن آن ؛ بزرگتر می شود؛ و روا بودن چنین تصوری ؛ که همان روا بودن تغییر است بیانگر حادث بودن است ؛ ای عبدالکریم ! در برابر این سخن ؛ دیگر سخنی نخواهی داشت . مرگ ناگهانی ابن ابی العوجا یک سال از ماجرای مناظرات ابن ابی العوجا با امام صادق (ع ) در مکه گذشت ؛ باز سال بعد ابن ابی العوجا کنار کعبه به حضور امام صادق (ع ) آمد؛ یکی ازشیعیان به امام عرض کرد: آیا ابن ابی العوجا مسلمان شده است ؟ - قلب او نسبت به اسلام ؛ کور است ؛ او مسلمان نمی شود. هنگامی که چشم ابن ابی العوجا به چهره امام صادق (ع ) افتاد؛ گفت : ای آقا و مولای من. - چرا اینجا آمده ای ؟ به رسم و معمول آئین وطن ؛ به اینجا آمده ام تا دیوانگی و سرتراشی و سنگ پرانی مردم را (که در مراسم حج انجام می دهند) بنگرم . - تو هنوزبه سرکشی و گمراهی خود باقی هستی ؟ ابن ابی العوجا همین که خواست سخن بگوید؛ امام صادق (ع ) به او فرمود: مجادله و ستیز در مراسم حج روا نیست ؛ آنگاه امام عبایش را تکان داد و فرمود: اگر حقیقت آن است که ما به آن معتقد هستیم ـ چنانکه حقیقت همینّّ است ـ در این صورت ما رستگاریم نه شما؛ و اگر حق با شما باشد ـ چنانکه چنین نیست ـ و ما و هم شما رستگاریم ؛ بنابراین ما در هر حال رستگاریم ؛ ولی شما در یکی از دو صورت ؛ در هلاکت خواهید بود؛ در این هنگام حال ابن ابی العوجا منقلب شد؛ و به اطرافیان خود رو کرد و گفت : در قلبم احساس درد می کنم ؛ مرا برگردانید وقتی که او را باز گرداندند؛ از دنیا رفت ؛ خدا او رانیامرزد.

نظرات (۰)
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی