جمعه, ۱۱ آبان ۱۴۰۳، ۰۷:۰۹ ق.ظ

درباره سايت

پایگاه مذهبی دارالصادقیون

اللّهُمَّ صَلِّ عَلى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ خازِنِ العِلْمِ الدَّاعی إِلَیْکَ بِالحَقِّ النُّورِ المُبِینِ،. اللّهُمَّ وَکَما جَعَلْتَهُ مَعْدِنَ کَلامِکَ وَوَحْیِکَ وَخازِنَ عِلْمِکَ .
هدف از خلقت عالم معرفت و عبادت خداوند متعال است, و غرض از بعثت انبیاء از آدم تا خاتم تحقق آن است, رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای تعلیم و تربیت بشریّت به معرفت و عبادت ,قرآن و کسی که نزد او علم تمام قرآن است به یادگار گذاشت.
هرچند حوادث روزگار نگذاشت مفسّر معصومِ قرآن, پرده از حقایق کتاب خدا بردارد ولی در فرصت کوتاهی که برای ششمین اختر فرزوان آسمان هدایت پیش آمد,شاهراه مذهب حق را برای رهروانِ از خلقت باز کرد , و فطرت تشنه انسانیت را به آب حیات عبادت و معرفت سیرآب کرد.
امید است پیروان مذهب حق روز عزای آن حضرت, آنچه در توان دارند در مراسم سوگواری انجام دهند تا مشمول دعای مستجاب او شوند که فرمود((رحم الله من احیی امرنا)) رحمتی که سرمایه ی سعادت و وسیله ی نجات از شدائد برزخ و قیامت است.
در راستای جنگ نرم و عمل به فرمایشات رهبر معظم انقلاب و مقابله با تهاجمات فرهنگی که ایمان مسلمین را نشانه رفته است و سعی در تخریب عقاید و افکارمان دارد در فضای مجازی پایگاه مذهبی دارالصادقیون را در سرزمین تکریم مقام عالی امام صادق علیهالسلام شهرستان رفسنجان (دارالصادقیون) ،راه اندازی نموده ایم.که وظیفه خود را در قبال احیای اندیشه های والای اهل بیت(علیهم السلام) و حفظ ارزش ها و دفاع از مبانی فکری انقلاب واسلام انجام داده و مطالبی سودمند برای کسانی که جویای حقیقت هستند ارائه نماییم.امیدواریم که شما خوانندگان عزیز با نظرات سازنده خود محبین صادق الائمه علیه السلام را ، در راستای عمل به وظیفه یاری نمایید. این پایگاه در راستای جنگ نرم و تبلیغات حرکت کاروان صادقیه در رفسنجان راه اندازی شده است وبیشتر مطالب آن در خصوص توسل وعشق به اهل بیت و احیای اندیشه های والای اسلام ناب محمدی و تکریم مقام عالی ارباب امام جعفر صادق (علیه السلام) می باشد.
آدرس:استان کرمان ، شهرستان رفسنجان
حسن آباد صادق الائمه علیه السلام نوق
احمدتقی نژاد

بایگانی

پربحث ترين ها

محبوب ترين ها

پيوندها

تصاوير برگزيده

شبکه های اجتماعی

مناظره ابن ابى العوجا با امام صادق (علیه السلام)

مناظرات

مناظره ابن ابى العوجا با امام صادق (ع ) (1)
(ابن مقفع و ابن ابى العوجا؛ دو نفر از دانشمندان زبردست عصر امام صادق (ع ) بودند؛ و خدا و دین را انکار مى کردند و به عنوان دهرى و منکر خدا؛ با مردم بحث و مناظره مى نمودند)
در یکى از سالها؛ امام صادق (ع ) در مکه بود؛ آنها نیز در مکه کنار کعبه بودند؛ ابن مقفع به ابن ابى العوجا رو کرد و گفت : این مردم را مى بینى که به طواف کعبه سرگرم هستند؛ هیچ یک از آنها را شایسته انسانیت نمى دانم ؛ جز آن شیخى که در آنجا (اشاره به مکان جلوس امام صادق (ع ) کرد) نشسته است ؛ ولى غیر از او؛ دیگران عده اى از اراذل و جهال و چهارپایان هستند.
- چگونه تنها این شیخ (امام صادق -ع -) را به عنوان انسان با کمال یاد مى کنى ؟.
براى آنکه من با او ملاقات کرده ام ؛ وجود او را سرشار از علم و هوشمندى یافتم ؛ ولى دیگران را چنین نیافتم .
- بنابراین لازم است ؛ نزد او بروم و با او مناظره کنم و سخن تو را در شأن او بیازمایم که راست مى گویى یا نه ؟.
به نظر من این کار را نکن ؛ زیرا مى ترسم ؛ در برابر او درمانده شوى ؛ و او عقیده تو را فاسد کند.
- نظر تو این نیست ؛ بلکه مى ترسى من با او بحث کنم ؛ و با چیره شدن بر او نظر تو را در شأن و مقام او؛ سست کنم .
اکنون که چنین گمانى درباره من دارى ؛ برخیز و نزد او برو؛ ولى به تو سفارش مى کنم که حواست جمع باشد؛ مبادا لغزش یابى و سرافکنده شوى مهار سخن را محکم نگهدار؛ کاملاً مراقب باش تا مهار را از دست ندهى و درمانده نشوى ...
برخاست و نزد امام صادق (ع ) رفت و پس از مناظره ؛ نزد دوستش ابن مقفع بازگشت و گفت : واى بر تواى ابن مقفع ! ما هذا ببشروان کان فى الدنیا روحانى یتجسد اذا شأ ظاهراً؛ و یتروح اذا شأ باطناً فهو هذا... 
: این شخص بالاتر از بشر است ؛ اگر در دنیا روحى باشد و بخواهد در جسدى آشکار شود؛ و یا بخواهد پنهان گردد همین مرد است .
او را چگونه یافتى ؟ 
- نزد او نشستم ؛ هنگامى که دیگران رفتند و من تنها با او ماندم ؛ آغاز سخن کرد و به من گفت : اگر حقیقت آن باشد که اینها (مسلمانان طواف کننده ) مى گویند؛ چنانکه حق هم همین است ؛ در این صورت اینها رستگارند و شما در هلاکت هستید؛ و اگر حق با شما باشد که چنین نیست ؛ آنگاه شما با آنها (مسلمانان ) برابر هستید (در هر دو صورت ؛ مسلمانان ؛ زیان نکرده اند).
- من به او (امام ) گفتم :خدایت رحمت کند؛ مگر ما چه مى گوئیم و آنها (مسلمانان ) چه مى گویند؟ سخن ما با آنها یکى است .
فرمود: چگونه سخن شما با آنها (مسلمین ) یکى است ؛ با اینکه آنها به خداى یکتا و معاد و پاداش و کیفر روز قیامت ؛ و آبادى آسمان و وجود فرشتگان ؛ اعتقاد دارند؛ ولى شما به هیچیک از این امور؛ معتقد نیستید و منکر وجود خدا مى باشید.
- من فرصت را بدست آورده و به او (امام ) گفتم : اگر مطلب همان است که آنها (مسلمانان ) مى گویند و قائل به وجود خدا هستند؛ چه مانعى دارد که خدا خود را بر مخلوقش آشکار سازد؛ و آنها را به پرستش خود دعوت کند؛ تا همه بدون اختلاف به او ایمان آورند؛ چرا خدا خود را از آنها پنهان کرده و بجاى نشان دادن خود؛ فرستادگانش را به سوى آنها فرستاده است ؛ اگر او خود بدون واسطه با مردم تماس مى گرفت ؛ طریق ایمان آوردن مردم به او نزدیکتر بود.
او (امام ) فرمود: واى بر تو چگونه خدا بر تو پنهان گشته با اینکه قدرت خود را در وجود تو به تو نشان داده است ؛ قبلاً هیچ بودى ؛ سپس پیدا شدى ؛ کودک گشتى و بعد بزرگ شدى ؛ و بعد از ناتوانى ؛ توانمند گردیدى ؛ سپس ناتوان شدى ؛ و پس از سلامتى ؛ بیمار گشتى ؛ سپس تندرست شدى ؛ پس از خشم ؛ شاد شدى ؛ سپس غمگین ؛ دوستیت و سپس دشمنیت و به عکس ؛ تصمیمت پس از درنگ ؛ و به عکس ؛ امیدت بعد از ناامیدى و به عکس ؛ یاد آوریت بعد از فراموشى و به عکس و... به همین ترتیب پشت سرهم نشانه هاى قدرت خدا را براى من شمرد؛ که آنچنان در تنگنا افتادم که معتقد شدم بزودى بر من چیره مى شود؛ برخاستم و نزد شما آمدم.
مناظره ابن ابى العوجا با امام صادق (ع)(2)
( عبدالکریم معروف به ابن ابى العوجا؛ روز دیگر به حضور امام صادق (ع ) براى مناظره آمد؛ دید گروهى در مجلس آن حضرت حاضرند؛ نزدیک امام آمد و خاموش نشست .)
گویا آمده اى تا به بررسى بعضى از مطالبى که بین من و شما بود بپردازى .
- آرى به همین منظور آمده ام اى پسر پیغمبر!
از تو تعجب مى کنم که خدا را انکار مى کنى ؛ ولى گواهى مى دهى که من پسر پیغمبر هستم و مى گویى اى پسر پیغمبر! عادت ؛ مرا به گفتن این کلام ؛ وادار مى کند.
پس چرا خاموش هستى ؟
- شکوه و جلال شما باعث مى شود که زبانم را یاراى سخن گفتن در برابر شما نیست ؛ من دانشمندان و سخنوران زبردست را دیده ام و با آنها هم سخن شده ام ؛ ولى آن شکوهى که از شما مرا مرعوب مى کند؛ از هیچ دانشمندى مرا مرعوب نکرده است .
اینک که تو خاموش هستى ؛ من در سخن را مى گشایم ؛ آنگاه به او فرمود: آیا تو مصنوع (ساخته شده ) هستى یا مصنوع نیستى ؟.
- من ساخته شده نیستم .
بگو بدانم ؛ اگر ساخته شده بودى ؛ چگونه بودى ؟
- مدت طولانى سردرگریبان فرو برد و چوبى را که در کنارش بود دست به دست مى کرد؛ و آنگاه (چگونگى اوصاف مصنوع را چنین بیان کرد) دراز، پهن ، گود، کوتاه ، با حرکت ، بى حرکت ؛ همه اینها از ویژگیهاى چیز مخلوق و ساخته شده است .
اگر براى مصنوع (ساخته شد) صفتى غیر از این صفات را ندانى ؛ بنابراین خودت نیز مصنوع هستى و باید خود را نیز مصنوع بدانى ؛ زیرا این صفات را در وجود خودت ؛ حادث شده مى یابى .
- از من سؤالى کردى که تاکنون کسى چنین سؤالى از من نکرده است و در آینده نیز کسى این سؤال را نمى کند.
فرضاً بدانى که قبلاً کسى چنین پرسشى از تو نکرده ؛ ولى از کجا مى دانى که در آینده کسى این سؤال را از تو نپرسد؟ وانگهى تو با این سخنت  گفتارت را نقض نمودى ؛ زیرا تو اعتقاد دارى که همه چیزاز گذشته و حال و آینده مساوى و برابرند؛ بنابراین چگونه چیزى را مقدم و چیزى را مؤخر مى دانى و در گفتارت گذشته و آینده را مى آورى.
توضیح بیشترى بدهم . اگر تو یک همیان پر از سکه طلا داشته باشى وکسى به تو بگوید در آن همیان سکه هاى طلا وجود دارد؛ و تو در جواب بگوئى نه ؛ چیزى در آن نیست ؛ او به تو بگوید: سکه طلا را تعریف کن ؛ اگر تو اوصاف سکه طلا را ندانى ؛ مى توانى ندانسته بگویى ؛ سکه در میان همیان نیست .
- نه ؛ اگر ندانم ؛ نمى توانم بگویم نیست .
درازا و وسعت جهان هستى ؛ از همیان  بیشتر است ؛ اینک مى پرسم شاید در این جهان پهناور هستى مصنوعى باشد؛ زیرا تو ویژگیهاى مصنوع را از غیر مصنوع نمى شناسى . 
وقتى که سخن به اینجا رسید؛ ابن ابى العوجا؛ درمانده و خاموش شد؛ بعضى از هم مسلکانش مسلمان شدند و بعضى در کفر خود باقى ماندند.
مناظره ابن ابى العوجا با امام صادق (ع ) (3)

روز سوم ؛ ابن ابى العوجا تصمیم گرفت به میدان مناظره با امام صادق (ع ) بیاید و آغاز سخن کند و به مناظره ادامه دهد؛
- نزد امام (ع ) آمد و گفت : امروز مى خواهى سؤال را من مطرح کنم .
هرچه مى خواهى بپرس .
- به چه دلیل ؛ جهان هستى ؛ حادث است (قبلاً نبود و بعد به وجود آمده است ؟).
هر چیز کوچک و بزرگ را تصور کنى ؛ اگر چیزى مانندش را به آن ضمیمه نمایى ؛ آن چیز بزرگتر مى شود؛ همین است انتقال از حالت اول (کوچک بودن ) به حالت دوم (بزرگ شدن ) (و معنى حادث شدن همین است ) اگر آن چیز؛ قدیم بود (از اول بود) به صورت دیگر در نمى آمد؛ زیرا هر چیزى که نابود یا متغیر شود؛ قابل پیدا شدن و نابودى است ؛ بنابراین با بود شدن پس از نیستى ؛ شکل حادث شد (و همین بیانگر قدیم نبودن اشیا است )؛ و یک چیز];ّّ نمى تواند هم ازل و عدم باشد و هم حادث و قدیم .
- فرض در جریان حالت کوچکى و بزرگى در گذشته و آینده همان است که شما تقریر نمودى ؛ که حاکى از حدوث جهان هستى است ؛ ولى اگر همه چیز؛ به حالت کوچکى خود باقى بمانند؛ در این صورت دلیل شما بر حدوث آنها چیست ؟
محور بحث ما همین جهان موجود است که در حال تغییر مى باشد حال اگر این جهان را برداریم و جهان دیگرى را تصور کنیم و مورد بحث قرار دهیم ؛ باز جهانى نابود شده و جهان دیگرى به جاى آن آمده ؛ و این همان معنى حادث شدن است ؛ در عین حال به فرض تو (که هر کوچکى به حال خود باقى بماند) جواب مى دهم ؛ مى گوئیم فرضاً هر چیزى کوچکى به حال خود باقى باشد؛ در عالم فرض صحیح است که هر چیز کوچکى را به چیز کوچک دیگرى مانند آنها ضمیمه کرد؛ که با ضمیمه کردن آن ؛ بزرگتر مى شود؛ و روا بودن چنین تصورى ؛ که همان روا بودن تغییر است بیانگر حادث بودن است ؛ اى عبدالکریم ! در برابر این سخن ؛ دیگر سخنى نخواهى داشت .
مرگ ناگهانى ابن ابى العوجا
یک سال از ماجراى مناظرات ابن ابى العوجا با امام صادق (ع ) در مکه گذشت ؛ باز سال بعد ابن ابى العوجا کنار کعبه به حضور امام صادق (ع ) آمد؛ یکى ازشیعیان به امام عرض کرد: آیا ابن ابى العوجا مسلمان شده است ؟
- قلب او نسبت به اسلام ؛ کور است ؛ او مسلمان نمى شود.
هنگامى که چشم ابن ابى العوجا به چهره امام صادق (ع ) افتاد؛ گفت : اى آقا و مولاى من.
- چرا اینجا آمده اى ؟
به رسم و معمول  آئین وطن ؛ به اینجا آمده ام تا دیوانگى و سرتراشى و سنگ پرانى مردم را (که در مراسم حج انجام مى دهند) بنگرم .
- تو هنوزبه سرکشى و گمراهى خود باقى هستى ؟
ابن ابى العوجا همین که خواست سخن بگوید؛ امام صادق (ع ) به او فرمود: مجادله و ستیز در مراسم حج روا نیست ؛ آنگاه امام عبایش را تکان داد و فرمود: اگر حقیقت آن است که ما به آن معتقد هستیم ـ چنانکه حقیقت همینّّ است ـ در این صورت ما رستگاریم نه شما؛ و اگر حق با شما باشد ـ چنانکه چنین نیست ـ و ما و هم شما رستگاریم ؛ بنابراین ما در هر حال رستگاریم ؛ ولى شما در یکى از دو صورت ؛ در هلاکت خواهید بود؛ در این هنگام حال ابن ابى العوجا منقلب شد؛ و به اطرافیان خود رو کرد و گفت : در قلبم احساس درد مى کنم ؛ مرا برگردانید وقتى که او را باز گرداندند؛ از دنیا رفت ؛ خدا او رانیامرزد.

نظرات (۰)
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی