درباره سايت
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ خازِنِ العِلْمِ الدَّاعی إِلَیْکَ بِالحَقِّ النُّورِ المُبِینِ،. اللّهُمَّ وَکَما جَعَلْتَهُ مَعْدِنَ کَلامِکَ وَوَحْیِکَ وَخازِنَ عِلْمِکَ .
هدف از خلقت عالم معرفت و عبادت خداوند متعال است, و غرض از بعثت انبیاء از آدم تا خاتم تحقق آن است, رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای تعلیم و تربیت بشریّت به معرفت و عبادت ,قرآن و کسی که نزد او علم تمام قرآن است به یادگار گذاشت.
هرچند حوادث روزگار نگذاشت مفسّر معصومِ قرآن, پرده از حقایق کتاب خدا بردارد ولی در فرصت کوتاهی که برای ششمین اختر فرزوان آسمان هدایت پیش آمد,شاهراه مذهب حق را برای رهروانِ از خلقت باز کرد , و فطرت تشنه انسانیت را به آب حیات عبادت و معرفت سیرآب کرد.
امید است پیروان مذهب حق روز عزای آن حضرت, آنچه در توان دارند در مراسم سوگواری انجام دهند تا مشمول دعای مستجاب او شوند که فرمود((رحم الله من احیی امرنا)) رحمتی که سرمایه ی سعادت و وسیله ی نجات از شدائد برزخ و قیامت است.
در راستای جنگ نرم و عمل به فرمایشات رهبر معظم انقلاب و مقابله با تهاجمات فرهنگی که ایمان مسلمین را نشانه رفته است و سعی در تخریب عقاید و افکارمان دارد در فضای مجازی پایگاه مذهبی دارالصادقیون را در سرزمین تکریم مقام عالی امام صادق علیهالسلام شهرستان رفسنجان (دارالصادقیون) ،راه اندازی نموده ایم.که وظیفه خود را در قبال احیای اندیشه های والای اهل بیت(علیهم السلام) و حفظ ارزش ها و دفاع از مبانی فکری انقلاب واسلام انجام داده و مطالبی سودمند برای کسانی که جویای حقیقت هستند ارائه نماییم.امیدواریم که شما خوانندگان عزیز با نظرات سازنده خود محبین صادق الائمه علیه السلام را ، در راستای عمل به وظیفه یاری نمایید. این پایگاه در راستای جنگ نرم و تبلیغات حرکت کاروان صادقیه در رفسنجان راه اندازی شده است وبیشتر مطالب آن در خصوص توسل وعشق به اهل بیت و احیای اندیشه های والای اسلام ناب محمدی و تکریم مقام عالی ارباب امام جعفر صادق (علیه السلام) می باشد.
آدرس:استان کرمان ، شهرستان رفسنجان
حسن آباد صادق الائمه علیه السلام نوق
احمدتقی نژاد
بایگانی
- آبان ۱۳۹۸ (۲)
- مهر ۱۳۹۸ (۲)
- شهریور ۱۳۹۸ (۴)
- مرداد ۱۳۹۸ (۵)
- تیر ۱۳۹۸ (۹)
- خرداد ۱۳۹۸ (۱۲)
- ارديبهشت ۱۳۹۸ (۵)
- فروردين ۱۳۹۸ (۳)
- اسفند ۱۳۹۷ (۷)
- بهمن ۱۳۹۷ (۱۳)
- دی ۱۳۹۷ (۳)
- آذر ۱۳۹۷ (۹)
- آبان ۱۳۹۷ (۱۰)
- مهر ۱۳۹۷ (۸)
- شهریور ۱۳۹۷ (۲۴)
- مرداد ۱۳۹۷ (۸)
- تیر ۱۳۹۷ (۱۳)
- خرداد ۱۳۹۷ (۵)
- ارديبهشت ۱۳۹۷ (۱۹)
- فروردين ۱۳۹۷ (۲۰)
- اسفند ۱۳۹۶ (۲۲)
- بهمن ۱۳۹۶ (۳۹)
- دی ۱۳۹۶ (۴۲)
- آذر ۱۳۹۶ (۳۱)
- آبان ۱۳۹۶ (۳۴)
- مهر ۱۳۹۶ (۲۱)
- شهریور ۱۳۹۶ (۴۲)
- مرداد ۱۳۹۶ (۵۰)
- تیر ۱۳۹۶ (۶۳)
- خرداد ۱۳۹۶ (۷۲)
- ارديبهشت ۱۳۹۶ (۹۲)
- فروردين ۱۳۹۶ (۶۷)
- اسفند ۱۳۹۵ (۶۷)
- بهمن ۱۳۹۵ (۵۶)
- دی ۱۳۹۵ (۷۴)
- آذر ۱۳۹۵ (۹۵)
- آبان ۱۳۹۵ (۱۰۷)
- مهر ۱۳۹۵ (۸۱)
- شهریور ۱۳۹۵ (۱۵۷)
- مرداد ۱۳۹۵ (۲۲۱)
- تیر ۱۳۹۵ (۲۹۲)
- خرداد ۱۳۹۵ (۱۷۵)
- ارديبهشت ۱۳۹۵ (۱۰۴)
- فروردين ۱۳۹۵ (۱۰۷)
- اسفند ۱۳۹۴ (۶۹)
- بهمن ۱۳۹۴ (۶۸)
- دی ۱۳۹۴ (۶۶)
- آذر ۱۳۹۴ (۱۷۳)
- آبان ۱۳۹۴ (۲۷۶)
- مهر ۱۳۹۴ (۲۸۵)
- شهریور ۱۳۹۴ (۲۷۶)
- خرداد ۱۳۹۴ (۱)
خلاصه آمار
پربحث ترين ها
-
اللهم صل علی جعفربن محمد الصادق
نظرات: ۱۳ -
متن زیارت مخصوص امام صادق علیه السلام
نظرات: ۱۱ -
-
-
-
-
-
معرفی امامزاده سید کافی علیه السلام
نظرات: ۶ -
-
محبوب ترين ها
-
۸۵۹ -
۱۴۶۰ -
۲۵۸۷ -
۱۱۶۷ -
۷۸۲ -
۲۸۹۴ -
۵۸۴ -
۲۱۲۴ -
۱۹۲۶ -
۴۷۳۱
پيوندها
بحر طویل حدیث کسا ازمرحوم محمد باقر صامت بروجردی
تحفه ی و ثنا ، مدح و دعا ، ز اول صبح ازل و عاقبت شام ابد ، لایق و شایسته و زیبنده ی درگاه خداوند قدیمی و کریمی و رحیمی و عظیمی و میقیمی و حلیمی و علیمی و حکیمی است.
که ذاتش چه صفاتش بود از حادثه عیب و نقایص بری و پاک و معری و مبری است ، ز ترکیب و زتشبیه و عقول عقلامات ز ادراک و تمیز وی و از حیز و اندیشه و از وهم و گمان برتر و بالاتر و بیرون ز حد و دو جهت و هیچ محلی و مکانی نبود جای وی و خالی از او رسته ز هم چشمی و آراسته ز اضداد و ز انداد بود فردز اشاء و پدیدار شد از صنعت و از حکمت و از خلقت او عالم لاهوتی و ناسوتی و ملک و ملکوت و جبروت و قلم و لوح و حجبات و مقامات و بپوشید ردای کرم از لطف به بالای بنی آدم و بنمود مکرم همگی راز عبودیت و از جنس ملژک داد فزون رتبه والایی و بخشید کمال و خرد و فهم و زد از عبدی اطعنی بسر پیر و جوان افسر و آن کنز خفی را که نهان بود ز ابصار ، پدیدار به بازار جهان کرد و ره معرفت خویش به اشیاء بنمود و در الطاف بروی همه از انسی و جنی بگشود و پی تکمیل و هدایت به فرستاد به ارشاد رسولان گرامی همه را با کتب و معجزه و خوارق عادات کرامات ، سرافراز به فرمود ، پی منصف چاووشی سلطان رسل ، هادی کل فخر سبل ، احمد امی ، نبی ابطحی ، هاشمی و مکی و بن عم گرامش اسدالله علی بن ابی طالب و اولاد نکو طینت معصوم ، پسندیده ی آن مفخر ایجاد ، که هر یک علم نصرت دین داشته بر پا و عیان ساخته بر خلق خدا منهج بیضا و ره بندگی حضرت یکتا و نمودند به بیگانه و محرم همگی واضح و لایح ، که کسی را نرسد دعوی دانایی و بینایی و مولایی و آقایی و این مرتبه مخصوص بود اول و آخر چه به دنیا چه به عقبی ، به کسانیکه خداوند تعالی ، ز ره لطف رسا بر قدشان ساخته تشریف کسا را .
بشنو ای مرد خدا طالب اسرار هدی ، یکدمی از قول رسول دو سرا ، عایده و فایده و خاصیت قصه اصحاب کسا را ، تا که شوی طالب و راغب به شناسایی این پنج تن پاک و بسایی ز ره دوستی جمله سر فخر و مباهات به افلاک ، چنین گفت پیمبر به علی ، مظهر داور ، به خدایی که مرا ساخته مبعوث به حق ، بر همه ی خلق سراسر ، به نوبت و رسالت ، که به هر منزل و هر مجلس و هر محفل ، از روی زمین جمع شود شیعه ی ما از پی بشنیدن این طرفه خبر ، رحمت حق بر همه نازل شود و خیل ملائک له طواف همه آیند ز اطراف و ز یزدان طلب مغفرت از بهر یکایک بنمایند و به هر هم و غمی هر که گرفتار بود دفع شود و هم وی و رفع شود غم وی و هر که نماید طلب حاجت خود را ، ز خداوند ، بر آرد ز کرم حاجت او قاضی حاجات ، از این مژده امیر دو سرا ، شیر خدا ، شوهر زهرای مطهر به تبسم لب شیرین چو گل سرخ ز هم باز و به فرمود ، پی شکر ، جبین را به زمین سود و قسم خورد به ذات احدیت که چو ما ، شیعه ی ما رسته شد از لطف و سعادت همه را یار شد از بخشش دادار و خوشا حال کسانی که پس از ما ز شبستان عدم جانب اقلیم وجود آمده کنجی به فراغت به گزینند و پی ذکر چنین قصه شیرین و مبارک بنشینند و گل از گلشن اوصاف و ثنای نبی و آل نکوفال ، بلند افسر اقبال ، بچینند و بر آرند ز بهر طلب مغفرت زمره ی احباب خود از معشر اسلام ز بگذشته و آینده بنزد احد فرد ، ز اخلاص زن و مرد ، همه دست دعا را .
گفت ام الخیره فاطمه ی طاهره ی زاکیه ی راضیه ی مرضیه ی ، صدیقه کبری ، که یکی روز شه تخت لعمرک ، مه اورنگ فترضی ، خور گردون نبوت گهر بحر جلالت ، که بود در یتیم صدف طایفه ی عبد مناف ، احمد یثرب وطن مکه مقام از در حجره ، رخ زیبای دلارای نکو ساخت پدیدار و زهم باز بفرمود لب لعل گهر بار ، که ای فاطمه ای دختر نیک اختر من گشته مرا ضعف هویدا به بدن ، گفتمش ای باب پناه تو خدا باد ز ضعف و پدرم باز بفرمود که برخیز و کسایی که یمانیست بیاور ز برای من و او را ز سر مهر بپوشان به تنم ، فاطمه بنمود کسا را ببر باب مهیا و بپوشید بدان پیکر زیبا و چو خورشید نهان گشت سراپا به سحاب و چو مه چهارده پنهان بحجاب و ز رخش کرده طلعلع به فلک نور تو گفتی که مگر بدر تمام است و رخ مهر فروزان متواری به غم است ، پس آنگاه عیان شد ز در حجره شه سبز قبا ، سرور ارباب وفا ، قبله اصحاب دعا ، کعبه دین ، راهرو ملک یقین ، آنکه بود نام گرامیش حسن ، کرد سلامی ز ادب در بر مادر ، بجوابش دو لب فاطمه چون غنچه ی بکشفته ز هم وا شد و گویا شده بسرود که ای نور دو چشم و ثمر قلب من از من به تو هم باد سلام ، آنگهی از مادر خود باز بپرسید حسن ، گفت که این بوی خوش از چیست در این حجره ، مگر کیست ، خود این رایحه طیبه گویا بود از جد گرامم به حسن گفت دگر فاطمه ، کای روشنی دیده بود از جد تو در زیر کسا ایمن و خوابیده و آورد حسن روی بدان سوی و بر جد نکو کرد سلامی و طلب کرد به داخل شدن زیر کسا رخصتی از جد گرامی و پس از اذن ز پیغمبر نامی شعف شد به کسا داخل و بر قرب نبی واصل و گردید دو کوکب به یکی برج قرین و دو مه از یک فلک قدر نمودار شد و گشت دو روح از بدنی فرد نمایان و دو جان شد به تنی ظاهر و الحق که دویی رفت و یکی آمد و زین بعد ز انصاف به چشمی که بصیر است و از این نکته خبیر است و بود احولی از دیده وی دور و بجز یک نتوان خواند دو تا را .
گشت آنگاه ، چو ماه از افق حجزه نمایان ، رخ فرخنده ی زیبنده ی رخشنده ی تابنده ی مهری ، که سپهر عظمت راست شرف ، خسرو انجم حشم و شاه ملایک خدم و زینت آخوش نبی ، سبط رسول عربی ، معنی ثاراللهی آن کس که شد اقلیم شهادت ، زوجودش به صف کرب و بلا تا ابدالدهر منظم ، شه گلگون کفن آل عبا ، کشته عطشان که بود فاطمه را نور دو عین ، سرور مظلوم حسین ، کرد بر فاطمه از مهر سلامی و چنین گفت که ای مام گرامی ، به مشامم رسد ز مشکوی تو بوی نکویی ، که تو گویی ، بود آن رایحه چون بوی خوش جد من آنگاه به شیرین سخنی ساخت لب خویش چنین فاطمه گفتا که آیا قوت جان ، نور بصر لخت جگر ، جد گرام تو به همراه حسن ، آنکه بود با تو برادر ، شده آسوده در این زیر عبا ، خامس اصحاب کسا گشت روان جانب سالار امم ، زیب منا ، فخر حرم کرد سلامی به پیمبر طلبید اذن دخول و به کسا ساخت مقر ، شاد شد از مرحمت جد و برادر چو شدند آن سه تن از آل عبا جمع به یک جا ، ز میان رفت دگر شبیه و تثلیث و باثبات رسید آیت توحید و در این لحظه شد از مشرق آن حجزه والا رخ نورانی صهر نبی پاک ، علی بن ابی طالب فرخنده سیر طالع و بنمود سلامی ببر فاطمه و گفت که بر شامه من می رسد امروز ز مشکوی تو بویی که شبیه است به بوی خوش ابن عم والای معلی حسب من ، به جواب اسدالله لب فاطمه طاهره گردید چو گل بار که امروز پدر کرده مرا از قدم خویش سرافزاز و به همراهی سبطین تو در زیر کسا ساخته ماوی ، شد از این مژده علی شاد و فرحناک و روان گشت بسوی نبی ابطحی و کرد سلام و طلبید اذن و به پیوست به پیغمبر و شبلین نکو خصلت خوش طینت و جمعیت آن چهار نفر ساخت قوی چهار طرف قائمه عرش و شد از نه فلک و شش جهت آواز تحیات هویدا و سرافراخت پی فخریه ، چهار عنصر و بالدی موالید ثلاث و بستودند یکایک بچنین مکرمت و موهبت خاص خدا را .
دید چون آیت عظمای خدا ، حضرت صدقه کبری ، پدر و شوهر والاگوهر خویش به همراه دو فرزند چو گلدسته بهم بسته و پیوسته و وارسته ، روان شد بسوی خدمت پیغمبر اکرم ، قد موزون پی تعظیم و سلام پدر خویش بآئین و ادب کرد خم و ساخت پو باران دگر خواهش داخل شدن زیر کسا ، داد رسول قرشی اذن و بهین بانوی روضات جنان ، جده سادات ز وصل پدر و شوهر و سبطین ستوده نسب خویش شد آسوده و گردید ز همراهی و یکرنگی این پنج نفر ماحصل معرفت ذات خدا ظاهر و گنج ازل وحدت یکتا ز پس پرده غیبی سوی بازار شهود آمد و معلوم شد این نکته که با دست چرا پنجه شده متصل و دیده حق بین چو کنی باز سوی پنجه هویداست ، به پیش نظر عارف آگاه نموده به پدر قدرت خود حضرت یزدان چه عجب صنعتی و صورت پاکیزه و از شکل انامل که به معنی به ظهور آمده از صورت الله و مبرهن شود این سر نهان بر همه کون و مکان کز ثمر خلقت اشیاء غرضی نیست ، تصور بجز این پنج بنان را که ده و چار نموده است خداوند از اینست کز این پنج تن آمد به جهان نه نفر از بهر هدایت همگی حافظ دین نبی و ناصر ایمان و امامان پسندیده عالی نسب پاک خجسته حسب و مفترض الطاعه و معصوم ز سیمای یکایک بود آثار ربوبیت و معنای الوهیت حق ظاهر و انوار خدایی خدا با هر و پیدا شده از وجه وجیه همگی آیت وجه اللهی ذات خدا واضح و لایح که به حکم عدد ابجدی وجه بود و او شش و جیم سه و ها بود پنج شدند این ده و چار آینه طعلت حسن ازل و صیقل مرآت جمال ابدی جمله به ذات احد سرمد یکتا شده معیار و همه مظهر آثار و جز این نیست محک بهر یقین و شک و بالجمله پس از جمعیت پنج تن آل عبا زیر کسا گوش نما تا شنوی از ره الطاف خداوند بدین پنج نفر بر همه ی خلق به تخصیص ملایک همه این طرفه ندا را.
کرد خلاق فلک ، چون گهر آویزه ی گوش ملک از عرش ، که ای خیل ملائک ، همه الیوم بدانید که من خلق نکردم همه ی نه فلک و هفت زمین ، مهر و مه و کل حجابات و مقامات و صحاری و براری و حجاری و قفار و ز تلال و ز بحار و همه کشتی و ز انهار ز اشجار و زمالایری و مایری و جزیی و کلی و ز غیبی و شهودی و زمکنونی و معلومی و موجودی و محسوسی و خلق عرض و جوهر و انسان و ز حیوان و جمادات و نباتات تمامی مگر از دوستی و مهر همین پنج تن پاک معلای مزکای نکو خصلت خوش طینت مطبوع پسندیده که در زیر همین طرفه کسا رفته و خوابید پس آنگاه ملک سدره نشین ، حضرت جبریل امین ، سود جبین ، در بر خلاق مبین ، گفت که در زیر کسا بار خدایا چه کسانند بفرمود خداوند ودود از پی ارشاد که هستند همین پنج نفر پاک گهر نیر افلاک جلالت ، شرف بیت نبوت ، صدف در رسالت ، مه اقلیم حیا آل عبا فاطمه است و پدر و شوهر و سبطین امامین همامین تمامین شهیدین سعیدین حسین و حسن آنگاه ز داور طلبید اذن و روان شد به زمین ، روح الامین ، نزد رسول قرشی ، داد سلامی ز خداوند جلیل و چو یکی عبد زلیل از شه امی ز پی رخصت داخل شدن زیر کسا خواسته دستور و فرحناک شد آنهم به کسا داخل و بر قرب رسول عرب و سادسی خسمه ی پاکیزه اش و اصل و شد آیه ی تطهیر به شان نبی و عترت پاکیزه ی او نازل و بردند بپا زین نعم نامتناهی ز صفا قاعده ی حمد ثنا را.
ای سپهر از تو و از گردش وارونه ی تو داد ندانم برم از دست تو فریاد به پیش که شد تتز کجرویت کاخ حیات تن این پنجتن غمزده را رخنه به بنیاد و همین عترت امجاد ز بیداد و ستمکاری امت که شکستند نخستین ز نبی حرمت و در مکه چو شد حکم ز یزدان بوی اندر پی اظهار رسالت که کند دعوت کفار عرب را زغوایت به هدایت برساند که رهاند همه جهال تبه کار ز ره گم شده را سر بسر از ذلت و از آتش دوزخ بکشاند بسوی جنت و انکار نمودند ز بیباکی و گستاخی و بیدینی و نادانی عدوان و فشاندند ز هر بام و دری بر سر مهر افسرش آن طایفه خاکستر و پیشانی نورانی او را که به نور ازلی بود منور بشکستند و ز سنگ ستم آزارده نمودند و را گوهر دندان و همان پای شریفی که شرف یافت از او در شب معراج و همان مقدم میمون که ورم کرد پی اطاعت یکتا شده آلوده بخون از اثر خار مغیلان ز جفای زن بدشکل ستم پیشه مکاره ملعونه ی بی شرم و حیا بولهب زشت خصال آنکه به حمال حطب گشت ملقب ز خداوند و ببستند به وی تهمت مجنونی و کذابی و سحر و بنهادند ردایش به گلو با همه ی قدرت و آن شوکت و عزت که خداوند به وی داد بیفشرد و به هر مرحله آن رحمت باری قدم صبر و لب خویش به نفرین نگشود و به کسی شکوه ی این محنت و آزار ز رافت ننمود و بشکم بست همی سنگ قناعت ز پی جوع و به درگاه خدا داشت شب و روز به غمخواری امت همگی دست دعا تا زجهان رفت سوی ملک جنان برد بسر شیوه ی تسلیم و رضا را.
ماند یک دختر نیک اختر روشن گهر از بعد پیمبر به جهان زار ز درد و فم عظمای پدر در الم و ماتم و او را بصر از خون جگر آمده گلگون کفن از محنت این جرئت و این ظلم جفا سوخته گردید و به پهلوش رسید از لگد و ضربت در زحمت و آسیب که شد محسن ششماهه او سقط و به پیش نظر شوهرش آن شاه که او بود یدالله ز سیلی شده نیلی رخ آن بیکس مظلومه ی معصومه ی صدیقه ی محزونه ی افسرده ی غمدیده و تا بود مکانش به جهان روز و شبان گریه کنان اشک فشان بود زهجران پدر زار ، چو مرغی که ز گلشن ز قفس گشته گرفتار ، کشیدی ز درون آه شررربار ، شد از گوشه بیت الحزنش ناله چو یعقوب سوی گنبد دوار ، چو شب در نظرش روز جهان تار و شد از کثرت فریاد و فغانش جگر اهل مدینه همگی خون و زن و مرد به تنگ آمده از ناله ی آن مرغ شب آهنگ نمی کرد اثر بر دل آنانکه نمودند ز وی غصب فدک دست وی از زحمت دستاس به دنیای دنی بود به خون غرقه و مجروح ز بعد از پدر خود دو مه و نیم در این وادی غمناک دلی داشت ز غم چاک و همی ریختی از دوری روی شه لولاک به همراه حسین و حسن خویش بسر خاک و زدی شعله ز آه جگر سوخته در خرمن افلاک و کسی در به رخ وی زتسلی نگشود و نظری سوی جنابش به محبت ننمود و به هوای رخ زیبای پدر عاقبت الامر ازین غصه بپاشد و وصیت به علی کرد که شب دفن کند پیکر او را که نیایند پی دفن و نمازش برو ای چرخ جفا پیشه که اف بر تو و تا چند پسندی به رسول عرب و عترت و اولاد وی از سنگدلی این همه ی جور و جفا را.
آن امامی که پیمبر پی فرموده ی داور به غدیر خمش اندر نظر خلق سراسر به خلافت به ستوده ز سما روح الامین سوی زمین آمد و از رب و دود آیه اکملت لکم دینکم آورد فرمود و به ولایت شه امی به جلال و حسب و شان یدالله بیفزود و به حضار سوی بیعت او امر بفرمود بتر حیب و بتر جیبعلی شد سرو پای همه ی خلق زبان نعره بخ بخ به فلک رفت از آن فظ غلیظی که چو وی پا ننهاده سوی اقلیم وجود عاقبت کار پس از سید لولاک ، پی لولاک ، پی غصب خلافت بدر خانه اش افروخت ز کین آتش و در گردن او بست طناب و اسداله از این مرحله دلگیر چو شیری که شود بسته به زنجیر و کشیدند وصی نبی و بن عم و داماد گرامش همه رو به صفتان یکدل و یک زور ، از آنجا به سوی مسجد و آن حجت خلاق مبین را چو نبد یار و میعن شد ز جفا خانه نشین دین خدا گشت به بازیچه و دستی که در خیبر از او کنده شد از جا بر سن بسته و پیوسته کشیدی اسداله از این غصه ز دل آه و ز افسردگی کید و نفاق و حیل امت پیغمبر خاتم به فلک رفت از آن سینه ی بی کینه ی پر داغ علی ناله ی جانکاه و چه شد وقت کزین دیر محن بال زند طایر روحش به جنان کرد به محراب دعا نسل زنا ملجم بیدین مرادی ز دم تیغ سر انور او را چو قمر شق که شد از ماتم او خانه ی دین منهدم و زلزه افتاد به هفت ارض مطبق ز فلک روح الامین ناله و فریاد بر آورد و دل ملک و ملک را همه خون کرد و در افکند به معموره هستی ز عزایش ابد الد هر چو نی ناله و پوشیده ، به بالای حسین و حسن از مرگ پدر کسوت ماتم به سر زینب خونین جگر از داغ فلک ریخت ز غربال اجل خاک عزا را.
بعد از آن پادشه ممتحن از کینه وری بست کمر تنگ سپهر از پی آزار حسن انجمنی ساخت ز اصحاب پی ببعت آن زبده اخیار و زبد عهده ی آن طایفه سست وفا رفت به غارت همه اموال وی و کرد به همراه معاویه ملعون دغا صلح به ناچار ، کشید از ستم دهر بجایی به جهان کار که بنهاد قدم زاده ی سفیان ستمکار معاویه فاسق بسر منبر در جای پیمبر بزد از روی جسارت به جفا تکیه و بگشود لب خویش به دشنام و به هر جا که توانست دوانید به گیتی فرس ظلم به کرات حسن را زستم زهر خورانید و بر افروخت ز طغیان به همه کون و مکام رایت فرعونی و از کبر فرو کوفت همی کوس برای لمن الملکی و احباب علی را هم بنمود ، ذلیل و زجهان ساخت بر انداخته آئین تشیع به طریقی که ز دین نبی و اسم علی را هم آفاق نبد نام و نشانی و بر انگیخت پی قتل حسن جعده ی بی شرم و حیا را که زند رونق اسلام در ایام بهم عاقبت اسماء ستم پیشه ز سم کرد پر از خون ، جگر چاک جگر گوشه ی زهرای مطهر ز گلوی حسن ممتحن از زهر فرو ریخت به طشت از ره بیدادگری لخت جگر سوخت دل جن و بشر روز جهان ساخت چو شب تیره و یکباره برافتاد ز عالم اثر از اسم مسلمانی و بگرفت جهان بار دگر رسم جهالت ز سرو کرد خموش از ره تزویر و به تدبیر ز آفاق به شیادی و مکاری و زراقی و الطاف حیا شمع هدی را .
دید چون خامس اصحاب کسا قدوه ی اولاد رسول دو سراسر ورو سر خیل تمام شهدا خسرو مظلوم جگر تشنه حسین ، کفر جهانگیر شده کرده علم قد رسا همره هفتاد و دو تن یاور و انصار و احباء و جوانان و برادر ، همه بگرفته به کف سر ، زن و فرزند به همراه روان شد ز وطن در سفر از یثرب و بطحا بسوی وادی پر خوف و خطر معدن اندوه و غم و درد و بلا کرب و بلا کوفت در آن بادیه ، با شور حسینی ز نوا شاه حجازی به عزاق از پی ارشاد مخالف ، همه طبل ابدی ، از پی اثبات وجود احدی ، کرد اساس صمدی ، کوکبه ی لم یلدی ، رایت کفو احدی ، سخت در آن ناحیه بر پا و به گلبانگ بلند از در انکار علی رغم شیاطین ستمکار فرو ریخت بهم قائمه ی شرک و هوا پویی و کفار وثن گوی صنم جوی سیه نامه بدبخت و پی دعوی ثاراللهی خویش بدون شک و ریب و غم و تشویش بشست از سرو جان و بدن و مال همه دست و به شادی نظر از غیر خدا بست و پی پی رویت دیدار جمال ازلی دیده حق بین بگشود از سر تحقیق بدان پایه رسیدش ز وفاکار که بعد از همه ی یاور و انصار ، فدا کرد چو عباس وفادار ، علمدار رشیدی و بمانند علی اکبر و اصغر پسری را که ندیده است و نبیند به جهان چشم فلک ، دیده ی انسان و ملک تا به صف حشر ، چنان تازه جوانی و چنین کودک ششمامه ی بی شیر به عالم پسری در فلک منزلت و مرتبه رخشان قمری هر دو گل گلشن باغ نبوی ، هر دو نهال چمن مرتضوی ، کوکب رخشان سپهر علوی ، همچو خلیل از سر تسلیم و رضا کرد فدا جان و سر هر دو بدرگاه خدا راند بجایی فرس شوق به امید لقای پدر و جد و برادر که بزد همچو علی دست یلی را بسوی قبضه ی شمشیر و کشید آه جهانگیر ، که ای تیغ ز بس جای نمودی به غلاف و ننمودی ز پی سرکشی اهل خلاف از دل و جان رو به مصاف این همه طغیان به میان آمد و دین رفت به یکباره ز دست و ز درنگ تو گرفت آینه ی شرع نبی زنگ ، ایا تیغ دو دم نه قدمی جانب میدان جهاد از پی تخریب اساس هوس اهل ستم تا که زنو تازه کنی رسم عبودیت حق دهر پر آوازه نمایی ز هدایت به سوی رب فلق روی خلایق کنی از طاعت ابلیس بحق طی کنی این زشت ورق را پس از آن سر بسوی کوهه ی زین هشته و افراخت به میدان بلا قامت مردی ، قد مردانگی از بسکه زد و کشت از آن طایفه ی یاغی مردود ، تو گفتی که خلیل آمده بهر جدل لشکر نمرود ، بمانند پدر آن پسر حیدر صفدر ، به صف کفر در انداخت شکستی و بر افراخت در آن واقعه دستی که فراموش نمودند جهان جمله ز جنگ احد و بدر و حنین ، خیبر و اخزاب و تبوک و صف صفین و سرلشکر بگریخته از کرب و بلا رفت سوی کوفه در آن حال بیفتاد ز گردون بسر زین سمند پسر فاطمه آن رقعه ی سبزیکه در او بود همان عهد که در عالم ذر بست حسین همره یزدان که کند بذل تن و جان و سر خویش نهد بر سر پیمان ز وفا کرد تهی پا زرکاب و بسر خاک ، غریبانه سر بی کسی خویش نهاد از طرف خصم دغا شمر بر آورد بکین دست ستمکاری و با خنجر خونخوار چگویم که چنان کرد جدا از بدن سبط نبی بهر غداوت سر مهر افسر و آنگاه سنان زیب سنان کرد چسان آن سر ببریده عطشان ز قفا را .
نوبت کار شه تشنه چو از دادن سر رفت بسر نوبت آن گشت که اندر پی تکمیل ره معرفت رب تعالی و تقدس کند اقبال و زند نوبت آوارگی خویش در آن دشت مه برج حیا ، عصمت و ناموس خدا ، اختر گردون وفا ، شمس سماوات علی ، روشنی شمس هدا ، بانوی اقلیم صفا ، مفخر خیرات حسان ، زبده ی نسوان جهان ، فخر خواتین جنان ، دره بیضای زمین ، گوهر یکتای زمان ، مریم حاجر صفت و آسیه فطرت ، سیر حور لقا ساره ی حوامنش فاطمه خو اختر والای ولی ، دختر کبرای علی ، خواهر غمخوار حسن ، یاور اطفال حسین ، عالمه ی عابده ی زا کیه ی راضیه ی مرضیه ی طاهره ی طیبه ی باهره ی زاهره ی فاخره ، صدیقه ی صغری که بود نام گرامش ز خدا زینب کبری چو نظر کرد که تکلیف شه کرب و بلا گشت ادا لیک بجا مانده و باقیست ره کوفه و اینک سفر شام به پیش است و دل نازک سجاد ز داغ پدر و سوزش تب خسته و ریش است و چنین بار گرانی نبود در خود آن بیکس بیمار ، که با درد مصیبت شب و روز است گرفتار ، پی سلسله جنبانی دلگیری و آلام اسیری و غریبی و حقیری ز وفا منصب سر سلسله گی را زخدا کرد تمنا و شد آن سلسله را پیش رو راه پس از سوختن خیمه سلطان عرب زینب عالی نسب اولاد یتیم شه دین خسرو مظلوم حسین را زوفا ساخت ز اطراف بیابان همه را جمع و شد آن بی کس غمدیده چو پروانه و اولاد حسین شمع و رهانید یکایک همه را از ستم سیلی شمر و به دم کعب سنان کرد نشان شانه سپر کرد تن خسته و مجروح و دل خون شده ی زار بر طعنه اغیار و دم صدمه ی اشرار و پس از کرب و بلا بست سوی کوفه زغم بار به فرمان عبیدالله قدار و ز آن سنگدل لی سر و پا دید بسی محنت و آزار بدان دربدری کرد ز اطفال برادر پدری در همه جا تا که شدش ختم سر انجام بدارالمحن شام و در آن کشور و زیر و زبرش عاقبت کار کشانید فلک با دل خونین سر بازار به پیش نظر قوم ستمکار و به صد رنج چو کنج آن در یکدانه مکان کرد به ویرانه به هر مرحله ای صبر نمود و قدم تاب و تحمل به همه حال بیفشرد و نه از صاف ابا کرد نه از در دوته جرعه ی این جام بلا کرد گل آن روز که در مجلس می شوم یزید بن معاویه اش افتاد گذر کرد نظر هر طرفی دید که صف بسته فرنگی و نصارا و یهودی بسر تخت نشسته پسر هند زناکار و به دورش شده اسباب طرب جملگی آماده و از شوق بود در کف وی ساغر می با دف و نی باده پیاپی به قدح ریختی از شیشه چو آن باده ی پرزور در افکند ز مستی بسرش شور سوی عربده پرداخت گهی نردستم باخت ، گهی بیرق فرعونیت افراخت ، انا ربکم اعلی به عیان ورد زبان ساخت ، در آخر شرر اندر جگر زینب دل سوخته انداخت ، بر آورد سوی چوب جفا دست و بیازرد همان لعل لب گوهر دندان که پیمبر زدی از راه وفا بوسه از این زشت عمل طاقت زینب دگر از خون جگر طاق شد و آه دلش برق همه انفس و آفاق شد و کرد چو صامت بسر از دست فلک خاک عزا را وز دود دل غمدیده ی خود کرد چو شب تیره همه ارض و سما را.
طبقه بندی موضوعی
- بانک احادیث موضوعی (۲۷۰)
- حکایات و داستانهای جالب (۴۱۰)
- نگاهی به زندگینامه ائمه اطهار (۲۲)
- آموزه های دینی و مذهبی (۱۲۴۲)
- معرفی و زندگی نامه بزرگان (۱۴۵)
- موضوعات اجتماعی (۷۷)
- اعمال ماهها و روزهای قمری (۱۸)
- سیره و اشعار (۹۴)
- نصایح و معجزات (۱۰۶)
- مناظرات (۵۱)
- مناسبتهای اسلامی (۳۲)
- اجتماعات دینی و مذهبی (۱۹۱)
- اطلاعیه ها (۷۷)
- بانک پیامک ها (۱۵۰)
- گوناگون (۹۴)
- شهدا و دفاع مقدس (۹۵)
- تصاویر و مراسم محله صادقیون (۸۹)
- شعر و دلنوشته های مذهبی (۱۱۹)
- امامزاده سیدجلال الدین اشرف (۱۴۵)
- امامزاده سید کافی علیه السلام (۱۸)
آخرين مطالب
-
اطلاعیه
شنبه ۴ آبان ۱۳۹۸ -
خدمت رسانی موکب امام علی علیه السلام منطقه نوق رفسنجان
جمعه ۳ آبان ۱۳۹۸ -
گزارش تصویری از تجمع عزاداران اربعین حسینی درامامزاده سیدجلال الدین
دوشنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۸ -
راهپیمایی جاماندگان اربعین از روستاهای مجاور به سمت امامزاده سیدجلال الدین اشرف
پنجشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۸ -
مراسم زیارت عاشورا دردهه اول محرم منزل جانبازحاج علی طاهری
دوشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۸ -
همایش شیرخوارگان حسینی در امامزاده سیدجلال الدین اشرف برگزارشد
شنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۸ -
سومین یادواره شهیدان اکبری برنا و رنجبرمحمدی برگزارشد
دوشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۸ -
عیوب ساختاری
جمعه ۱ شهریور ۱۳۹۸ -
مراسم جشن عیدسعید غدیر در امامزاده سید جلال الدین اشرف برگرارشد
چهارشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۸ -
یادواره شهدای غواص وگرامیداشت شهیدان بهامین علیرضایی جعفرآبادنوق برگزارشد
يكشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۸
پربازديدها
-
۱۸۵۷۷ -
۱۲۷۱۷۶ -
۶۵۳۷ -
۵۵۹۲ -
۴۳۷۷ -
۴۳۵۳ -
۴۷۳۱ -
۳۶۵۱ -
۳۴۷۷ -
۳۳۷۷
نظرات (۰)
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است